لطفا منتظر باشید

شوخى و مزاح در اسلام

  • تاریخ انتشار:   26 ارديبهشت 1389
  • تعداد بازدید:   1069

 كمتر جامعه و ملتى را مى‏توان يافت كه در ارتباطات مردم، چيزى به نام «شوخى» وجود نداشته باشد. لازمه‏ى زندگى اجتماعى و داشتن ارتباطهاى سالم و فرح‏بخش، مزاح است. البته گاهى هم مزاح، به كدورت و كينه مى‏انجامد و نتيجه‏ى معكوس مى‏دهد كه اشاره خواهد شد.
بعضيها خصلت شوخى و مزاح را چه با گفتار و چه رفتار، به عنوان شاخصه‏ى خود قرار داده‏اند. برخى هم ميانه‏ى خوشى با آن ندارند و اهل شوخى نيستند.
از آنجا كه اين نوع برخورد، در ميان مردم متداول است و نه مى‏توان به كلى آن را مردود دانست و نه مى‏توان بى‏حد و مرز طرفدار آن بود، در اين بخش به بيان آثار، حد و مرز و شيوه و شرايط آن براساس تعاليم دينى مى‏پردازيم.
مزاح، خصلتى مؤمنانه
خستگى جسم و روح، با تفريحات سالم و مزاح و لطيفه‏گويى برطرف مى‏شود. پرداختن به نشاط روحى و شادابى روان، در سايه‏ى لطايف و ظرايف، امرى طبيعى و مقبول و مورد حمايت شرع و دين است، البته با مراعاتهايى خاص.
برخلاف تصور يا القاء آنان كه مى‏كوشند چهره‏اى خشن و عبوس از اسلام ارايه دهند، در فرهنگ دينى مسأله‏ى خوشحالى و شادى و خرسندسازى و «ادخال سرور» و شاد كردن ديگران، جزء خصلتهاى مثبت و پسنديده به شمار آمده است. از مزاح و شوخ‏طبعى به عنوان يك خصلت مؤمنانه ياد شده است.
اولياى دين و بزرگان مكتب نيز در عمل، اين گونه بوده‏اند.
امام صادق عليه‏السلام فرمود: هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه در او «دعابه» است. راوى از امام پرسيد: دعابه چيست؟ حضرت فرمود: يعنى مزاح و شوخى. (1).
شوخى كردن، اگر در حد و مرز مجاز و معقول باشد، شادى‏آور است و شاد كردن مردم به فرموده‏ى حضرت رسول، كارى پسنديده است و در روايات، از ادخال سرور در دل اهل ايمان تمجيد شده است: «ان من احب الأعمال الى الله عزوجل ادخال السرور على المؤمنين»؛ (2).
از محبوبترين كارها نزد خداى متعال، وارد ساختن شادمانى بر دل مؤمنان است.
يونس شيبانى از امام صادق عليه‏السلام نقل كرده كه آن حضرت پرسيد: چگونه است شوخى و مزاح كردن شما با يكديگر؟ گفتم: اندك است. حضرت با لحنى عتاب‏آميز فرمود: چرا با هم مزاح و شوخى نداريد؟ «فان المداعبة من حسن الخلق»، شوخى و مزاح، بخشى و جزيى از خوشرفتارى و حسن خلق است و تو مى‏خواهى از اين طريق، سرور و شادى بر دل برادرت وارد كنى، پيامبر هم با افراد شوخى مى‏كرد، مى‏خواست كه آنها را شادمان سازد. (3).
در سيرۀ رهبران الهى
نمونه‏هايى كه از مزاحمها و رفتارهاى لطيفه‏آميز و سخنان مطايبه‏انگيز حضرت رسول روايت شده است، نشان مى‏دهد كه آن حضرت، در عين حال كه خوشرفتارى و گشاده‏رويى و بذله‏گويى داشت، از مرز حق و سخن درست فراتر نمى‏رفت و شوخيهايش باطل و لغو و ناروا نبود. در روايت است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «انى لأمزح و لا اقول الا حقا»؛ (4).
من مزاح مى‏كنم، ولى جز حق نمى‏گويم.
اين سخن، هم نشان دهنده‏ى مزاح در سيره‏ى رسول خداست، هم رعايت حد و مرز آن.
در مورد على بن ابى‏طالب عليه‏السلام نقل شده كه وى شوخ‏طبع بود و همين شوخ‏طبعى نيز بهانه‏ى مخالفان او گشت تا حضرت را از گردونه‏ى خلافت كنار بزنند و چنين وانمود كنند كه يك فرد خوش‏مشرب و شوخ‏طبع، نمى‏تواند رهبرى مسلمين را عهده‏دار شود. اهل مزاح بودن و بذله‏گويى آن حضرت، حتى از زبان مخالفان او هم نقل شده است. عمروعاص، معاويه و عمر، سخنانى دارند كه گوياى اين ويژگى در آن حضرت است. خود حضرت باشگفتى ياد مى‏كند كه عمروعاص در منطقه‏ى شام، چنين وانمود و تبليغات مى‏كند كه فرزند ابوطالب، مزاح‏گر و بذله‏گو و بازيگر است! (5) تا چهره‏ى ناخوشايندى از وى در اذهان شاميان ترسيم كند.
معاويه گفته است: خدا اباالحسن(على بن ابى‏طالب) را رحمت كند، كه خندان و گشاده‏رو و اهل فكاهى بود! (6) او مى‏خواست اين را به عنوان نقطه ضعف حضرت قلمداد كند.
درباره‏ى امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه آن حضرت، بسيار خنده‏رو و شوخ‏طبع بود: «و كان كثير الدعابة و التبسم.» (7).
در برخى روايات هم توصيه شده كه در مسافرت با يك جمع، براى سرور و رفع خستگى از مزاح و شوخيهاى سالم استفاده شود و اين از آداب سفر بيان شده است.
همچنان كه گذشت، شوخى و تفريحات سالم و مزاحهاى بدون آزار و دور از تحقير ديگران و پرهيز از استهزاء مردم، به زندگى فردى و اجتماعى نشاط مى‏بخشد و موضوع مهم «طنز» نيز به نحوى در قلمرو شوخى و مزاح قرار مى‏گيرد، به شرط آنكه نگاه جدى به زندگى، آسيبى نبيند و حيات بشرى به بازيچه و لودگى و هرزگى كشيده نشود.
عاقلان، در هر شوخى و هزل هم، يك سخن جدى مى‏يابند و از وراى مزاح، به حقايق مى‏رسند، اما غافلان، جدى‏ترين مسايل حيات را هم به بازى مى‏گيرند.
شوخى در گفتار و مطايبه در رفتار، نبايد فلسفه‏ى حيات را به پوچى و خامى مبدل سازد و نگاه آدمى را در قشر نازكى از حقايق هستى متوقف سازد. اساسا مرز شوخى و جدى پنداشتن زندگى در همين نگرش و زاويه‏ى ديد نهفته است. زنده‏ياد، علامه محمدتقى جعفرى در تعريف «شوخى» مى‏نويسد:
«فروغ جهان‏افروز روح را خاموش ساختن و به قشر نازكى از نفت كه روى آب مى‏سوزد خيره شدن و لذت بردن، شوخى ناميده مى‏شود.» (8).
باز هم به تعبير استاد علامه جعفرى: «با اين فرض كه همه‏ى عقلاى عالم به وجود يك عده امور جدى معتقدند، بايستى شوخيهاى ما به صورت استراحتهايى باشد كه براى تكاپو در كار و فعاليت لازم مى‏دانيم. آرى، بايست شوخى كنيم، اما ضمنا بايد بدانيم كه اين شوخى در حقيقت مانند بيرون آمدن از كشتى است كه در سطح اقيانوس زندگى در حركت است و گام گذاشتن به صندوق مقوايى است كه در روى امواج اقيانوس بى‏اختيار جست و خيز مى‏كند. ممكن است اين كار خنده‏آور، تلخى يكنواخت بودن حركت كشتى و تماشا به دستگاه و ساكنين كشتى را به دست فراموشى بسپارد، اما نبايد فراموش كرد كه درنورديدن پهنه‏ى بيكران دريا، احتياج به همان كشتى مجهز دارد كه حتى كوچكترين پيچ و مهره‏اش هم به طور جدى منظور شده است.» (9).
حد و مرز شوخى
انسانها از نظر تحمل شوخى يكسان نيستند. بعضيها ظرفيت لازم براى مزاح ندارند، در نتيجه شوخى به جاى دلشاد كردن، كينه و كدورت مى‏آورد و به جاى غم‏زدايى، اندوه‏زا مى‏شود.
از سوى ديگر، افراط در هر چيز حتى خنديدن و خنداندن و شوخى و لطيفه‏گويى ناپسند است و آثار سوء و عوارض تلخ دارد. اگر در تعاليم دينى از «مزاح» نهى شده يا از «كثرت مزاح» مذمت شده است، براى پيشگيرى از همين عوارض است. مولوى گويد:
گوش سر بربند از هزل و دروغ‏
تا ببينى شهر جان را با فروغ‏
البته كه نگاه جدى به حيات و شناخت ناب از فلسفه‏ى زيستن و توجه به عقبه‏ها و گردنه‏هاى پر پيچ و خم و آينده‏ى دشوار و اسرارآميز وجود ما به حدى مشغول كننده است كه اگر كسى به همين جهات، لب از خنده و زبان از شوخى و عمل از مزاح برگيرد، چندان قابل ملامت و نكوهش نيست.
اينك نگاهى گذرا به برخى احاديثى مى‏افكنيم كه اساسا از مزاح، نهى مى‏كند، يا از افراط در شوخى برحذر مى‏دارد، يا به عوارض و پيامدهاى اخلاقى و اجتماعى زياده‏روى در مزاح يا شوخيهاى بى‏حساب و لجام گسيخته و بى‏ملاحظه نسبت به حيثيت و آبرو و شخصيت ديگران اشاره دارد. با توجه به اينكه دين، مزاح را از اخلاق شايسته‏ى يك مؤمن مى‏داند، نهى از مزاح در موارد ديگر، جاى تأمل دارد.
امام باقر عليه‏السلام به حرمان بن اعين فرمود:
«اياك و المزاح، فانه يذهب هيبة الرجل و ماء وجهه»؛ (10).
از شوخى بپرهيز، چرا كه شوخى هيبت و آبروى انسان را مى‏برد.
امام صادق عليه‏السلام فرمود:
«لا تمزح، فيذهب نورك»؛ (11).
شوخى مكن، كه فروغت مى‏رود.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«كثرة المزاح تذهب بماء الوجه و كثرة الضحك تمحو الايمان»؛ (12).
شوخى بيش از اندازه و بسيار، آبرو را مى‏برد و خنده‏ى زياد، ايمان را محو مى‏كند.
ز شوخى بپرهيز اى باخرد
كه شوخى تو را آبروى مى‏برد
در آداب و اخلاق مسافرت، در احاديث متعددى، چند چيز جزء جوانمردى و فتوت به شمار آمده است، يكى هم مزاح است، اما به شرطى كه معصيت و گناه نباشد، يا موجب خشم و نارضايى پروردگار نگردد.(المزاح فى غير المعاصى. كثرة المزاح فى غير ما يسخط الله عزوجل). (13).
در سخنى هم امام صادق عليه‏السلام فرموده است:
«ان الله يحب المداعب فى الجماعة بلا رفث»؛ (14).
خداوند، شوخ و مزاح كننده و بذله‏گو در ميان جمع را دوست مى‏دارد، اگر به گناه كشيده نشود.
امام كاظم عليه‏السلام نيز در توصيه به يكى از فرزندانش چنين مى‏فرمايد:
«... اياك و المزاح، فانه يذهب بنور ايمانك و يستخف مروتك»؛ (15).
از شوخى پرهيز كن، كه نور ايمانت را مى‏برد و مروت تو را سبك مى‏سازد.
امام زين‏العابدين عليه‏السلام در حديث بلندى كه به خصلتهاى گناهان و آثار و عواقب سوء آنها پرداخته، از جمله گناهانى را كه پرده‏ى حيا و عصمت را مى‏درد، شرابخوارى، قماربازى و پرداختن به لغويات و شوخيهايى مى‏شمارد كه براى خنداندن مردم به كار گرفته مى‏شود. (16).
شايد اشاره به آثار سوء اخلاقى و روحى دلقك بازيهايى باشد كه عده‏اى شغل خود را انجام حركات سبك و خنداندن مردم ساخته‏اند و مردم را از واقعيات حيات و عمق بينش و نگرش به زندگى و مراعات آداب و سنن دور مى‏دارند.
آيا جز اين است كه چهره‏هاى دلقك و انسانهايى كه حرفه‏ى بازيگرى در خنداندن و لودگى و مسخرگى دارند، و شوخيهاى جلف و سبك و نسنجيده و دور از وقار مى‏كنند، به طور طبيعى هيبت و وقار انسانى خود را از دست مى‏دهند و در نظرها سبك جلوه مى‏كنند. اين مضمون، در احاديث بسيارى مطرح شده است.
امام على عليه‏السلام فرموده است:
«من كثر مزاحه استخف به و من كثر ضحكه ذهبت هيبته»؛ (17).
كسى كه زياد شوخى كند، به سبب همان، سبك مى‏شود و هر كه زياد بخندد، هيبتش مى‏رود.
اگر در حديث است كه: «الكامل من غلب جده هزله»؛ (18) كامل كسى است كه «جد» او بر «شوخى» اش غلبه و فزونى داشته باشد، نفى اصل شوخى و مزاح و هزل را نمى‏كند، بلكه شوخيهاى بى‏رويه و مزاحهاى خارج از حد را مى‏گويد كه «جديت حيات» را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد.
شوخيهاى بدفرجام
وقتى شوخى، از مرز اعتدال فراتر رود و به افراط كشيده شود، موجب تحقير و اهانت مى‏گردد و طرف شوخى برمى‏آشوبد و در دفاع از آبروى خود و حفظ موقعيتش به معارضه و برخورد مى‏پردازد. اينجاست كه شوخى تبديل به كدورت و دشمنى مى‏شود.
نمونه‏هاى فراوانى مى‏توان يافت كه يك مزاح بيجا و نسنجيده كه بى‏حرمتى به كسى يا گروهى تلقى شده است، خشم آنان را برانگيخته است. در ضرب‏المثلهاى ما تعابيرى همچون «شوخى شوخى آخرش به جدى مى‏كشد» (19) وجود دارد كه گوياى عواقب ناهنجار برخى شوخيهاست. همين مضمون در مثلهاى عربى نيز آمده است: «المزاح مقدمة الشر».
امام حسن عسگرى عليه‏السلام فرمود: «لا تمازح، فيجترء عليك»؛ (20) شوخى مكن، كه بر تو گستاخ مى‏شوند. اين، اشاره به از بين رفتن مهابت و حرمت مزاح كننده دارد كه وقتى با شوخى، حريم خود را شكست و ابهت و وقار خويش را زير پا گذاشت، راه براى ديگران باز مى‏شود كه به حرمت‏شكنى بپردازند.
در حديث ديگرى كه امام صادق عليه‏السلام به «مؤمن الطاق» دارد به آثار سوء و خلاف‏انگيز مزاح اشاره دارد. حضرت، ضمن وصاياى مفصلى به وى، مى‏فرمايد:
«ان اردت ان يصفو لك ود اخيك فلا تمازحنه و لا تمارينه و لا تباهينه و لا تشارنه»؛ (21).
اگر مى‏خواهى دوستى برادرت با تو صاف و زلال و بى‏آلايش بماند، با او شوخى، جدل، مفاخره و مخاصمه و كشمكش مكن.
روشن است كه اين چهار عمل، گاهى نوعى تعرض به حريم شخصيت ديگرى محسوب مى‏شود و آن صفاى برادرى و دوستى را مى‏آلايد.
به هر حال، در شوخى كردن با ديگران، هم بايد ظرفيت طرف مقابل سنجيده شود، هم از افراط و زياده‏روى پرهيز گردد، هم از تحقير و توهين و استهزاء ديگران اجتناب شود، هم وقار و هيبت خود شخص محفوظ بماند. نشاندن گل لبخند به چهره‏ها به قيمت خورد كردن شخصيت يك انسان، و ايجاد شادى در عده‏اى به بهاى غمگين ساختن يك مسلمان، زيبنده و شايسته نيست. در مسأله‏ى ظنز و برنامه‏هاى فكاهى و عروسكى صدا و سيما نيز، به لحاظ اينكه گاهى اهانت به اشخاص حقيقى مى‏شود و تعرض به آبرو و حيثيت آنان به شمار مى‏آيد، برخى به طور جدى مخالفند و آنان را از نظر فقى و شرعى بى‏اشكال نمى‏دانند. اعتدال در هر امرى پسنديده است، در مزاح و شوخى نيز همچنين، تا معاشرتها پاك و دوستيها بادوام و رابطه‏ها صميمى و برادرانه باشد.
پی نوشتها:
(1). بحارالانوار، ج 73، ص 60
(2). كافى، ج 2، ص 189
(3). بحارالانوار،ج 16، ص 298
(4). همان
(5). نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه‏ى 84
(6). بحارالانوار، ج 41، ص 147
(7). همان، ج 17، ص 33
(8). تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 16، ص 147
(9). همان
(10). بحارالانوار، ج 73، ص 60
(11). همان، ص 58
(12). همان، ج 69، ص 259
(13). همان، ج 73، ص 266
(14). همان، ص 60
(15). همان، ج 66، ص 359
(16). همان، ج 70، ص 375
(17). همان، ج 74، ص 285
(18). غررالحكم، ج 2، ص 162
(19). امثال و حكم، دهخدا، ج 2، ص 1033
(20). بحارالانوار، ج 75، ص 350
(21). همان، ص 291

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه