
حالات شیطانى نفس
در این طرف داستان هم نفس حالاتى دارد. همان طور که در آن طرف حالات الهى داشت، در این طرف حالات شیطانى دارد، رنگ خوردن نفس هر دو طرف، چه رنگ الهى خوردنش، چه رنگ شیطانى خوردنش در اختیار خودِ ماست، همهکاره خودِ ما هستیم، بعدا که به او رسیدیم، هیچکاره مىشویم و او همهکاره مىشود. اگر از این همهکاره بودن دست برداریم، همهکاره ما او مىشود. اگر ما خودمان تا آخر همهکاره باشیم، او دیگر در زندگى ما هیچکاره است. تنها کارى که در دست او باقى مىماند این است که آب و غذاى مرا بدهد، چون اراده کرده که من شصت سال زنده باشم و این زنده بودن من هم به این بستگى دارد که آب و غذا به من برسد، آن هم آب و غذا برایش قیمتى ندارد.حال در روى زمین چند میلیون الاغ و گاو و شتر و قاطر دارد. در جنگل میلیاردها میلیارد حیوان وجود دارد. یکى از آنها هم من هستم. مىگوید: به خر و گاو که علف مىدهم، به این هم یک مقدار آب و نان مىدهم. تنها همین کار فقط براى خدا مىماند. اگر من خودم همهکاره شوم و خودم را همهکاره بدانم، تنها کارى که براى خدا مىماند، این است که با آب و غذا دهانم را پر کند تا صدایم براى حرفهاى بد درنیاید.در این صورت، چه قدر بدبخت هستم که از عالَم ملکوت هیچ چشمى مرا نگاه نمىکند و هیچ نورى به من نمىتابد. در این زمان در عالم شیطانى خواهم بود و موجودى هستم که امام و پیغمبر و خدا از من راضى نیستند، مومنین و اولیا راضى نیستند، واقعا وجودى به تمام معنا مزاحم خواهم بود که امیر المومنین علیه السلام مىفرماید: این وجودهاى مزاحم بالاترین چیزى که به آنها مىرسد تا همه از دستشان راحت شوند، مرگ است. روى منبر کوفه هم چنین نفرینى به مردم زمان خودش کرد و گفت : «قاتَلَکُمُ اللّهُ»9 ؛ خدا شما را بکشد که دلم از دست شما خون شد.اما عالَم نور چه عالَمى است؟! از تمام عالَم صداى دعوت بلند است، قرآن مجید مىگوید: در دایره تسلیم نسبت به دوست هستند و همه ذاتا انسان را دعوت به سوى خدا مىکنند. یک لبّیک گفتن جواب به همه عالَم است و این جواب به اندازه گستردگى عالَم قیمت دارد.ما نمىتوانیم ادعا کنیم که نفس نورى داریم، اما راحت مىتوانیم ادعا کنیم که نفس ظلمانى داریم. اگر بگوییم که صداى نفس نورى داریم، صداى مولا درمىآید که اگر تو نور دارى، پس این کِبْرت چیست؟ این غرورت چیست؟ این مال مردم خوردنت چیست؟ این غیبتت چیست و تهمتت چیست؟ این زنا چیست؟ این روى هم ریختن با نامحرمانت چیست؟ این نارضایتى پدر و مادرت چیست؟ چه کسى جرات دارد بگوید که من نفس نورى دارم؟ ما جرات نداریم چنین حرفى بزنیم.ما بچهها و پایین دستها، یعنى بچههایى که با اسباببازىهاى دنیایى مشغول هستیم و سن ما هم مطرح نیست، چراکه سنهاى مختلف داریم، یکى بچّه بیست ساله است، یکى 25 ساله، یکى سى ساله، یکى پنجاه ساله، یکى شصت ساله و یکى هم هفتاد ساله. ما که سرگرم اسباببازىها هستیم و قویّا کششهاى الهى موجودیّت ما را نمىکشند، راحت مىتوانیم ادعا کنیم که داراى نفس ظلمانى هستیم.