چه کسى روى به توحید واقعى داده است؟ بیشتر نفس ها اعراض از توحید دارند. این توحید هم توحید خیالى است که پنجاه، شصت سال خیال مى کردم با خدا هستم، حالا که مرگم مى رسد مى خواهم منتقل شوم، تازه آن جا مى بینم از اصل تا حالا با خدا نبوده ام، بلکه با خودم بوده ام. حال که خودیّت خودم دارد به فنا مى رود، خودیّتى هم که براى خودم فرض مى کردم این بدن بود که چه قدر زحمت کشیدم جمعش کردم. حالا مرا در قبر مى گذارند، حالت جمعم را تبدیل به تفریق مى کنند. کرم ها ابتدا گوشت هایم را مى خورند، بعد چشمم را درمى آورند، بعد لاله هاى گوشم را مى خورند، بعد موى سرم مى ریزد، جمجمه ام از این اعضا و جوارح عارى مى شود، زبانم مى پوسد، شکمم باد مى کند و باز مى شود، چنان در قبر مرا تفریقم مى کند تا معلوم شود که آن خودیّتى را هم که خیال مى کردم قلاّبى بوده، نبوده است.واى به حال آن وقتى که انسان این چنین گرفتار خدعه نفس شود و نفس این گونه کلاه سر انسان بگذارد. هِى نهیب بزند هستى و بعد معلوم شود که نبودم، کلاه سرم بگذارد که تو اهل توحید هستى، راحت باش، بعد معلوم شود که اهل شرک هستم. پیغمبر مى فرمود: این قدر خطّ کثیف شرک گاهى در وجود انسان نخ دوانیدنش ناپیدا و ضعیف است که از ردّ پاى مورچه روى سنگ سیاه در شب تاریک گم تر است. انسان خیال مى کند موحّدِ موحّد است، پاکِ پاک است