اینک در پرتو این اجمال نگاهى به تمدن این روزگار ـ که در همه جوانب و خصوصیات منحرف از حق و از صراط مستقیم است ـ بیفکنیم که از این قرار آیا تمدنى که مى گویند از آن برخوردار شده ایم تمدن صالحى است یا فاسد ، تمدن راقى است یا راکد ، پایه امید انسان است یا مایه ناامیدى انسان ؟تمدن امروز از لحاظ نیروى مادى به پیروزى بى نظیرى رسیده ولى از نظر نیروى روحى شکست سختى خورده و به پستى هایى که کم تر انتظار مى رفت گراییده است .آنان که زرق و برق ظاهر وزیب و زیور صورت و آسایش مادى و تن آسایى را خوش مى دارند ، براى تمدن مادى امروز آن قدر کف زده اند و آن قدر هورا کشیده اند که صدایشان گرفته و دست هایشان از کار افتاده است ! ولى آنان که در انسان تعالى روح او را مى طلبند و زیبایى صورت را بدون زیبایى سیرت نمى خواهند و هماره در پى رستگارى روان آدمى اند ، از تمدن امروز ناامید شده اند و گروهى یکسره دل از این تمدن برکنده در جهان رویاهاى خود سیر مى کنند و مدینه فاضله را در خواب و خیال مجسم مى سازند و جز در خواب و خیال نمى دانند .
هواپیماها پهنه آسمان را تسخیر کرده اند ، فضاپیماها انسان را به کره ماه رسانده اند و رسیدن به بعضى از سیاره ها را در نوبت گذارده اند ، زیر دریایى ها به اعماق اقیانوس ها مى روند ، نیروى برق و اتم آنچه را که نشدنى بود شدنى کرده است ، با فشار بر یک تکمه ، روشنایى و گرما و سرما و خوراک و پوشاک و آب و هوا و آنچه براى زندگى مادى بخواهى حاضر است ، با وسائل عجیب و غریب از این سوى جهان با آن سوى جهان ارتباط گفتارى و تصویرى برقرار مى شود .شمارش این اختراعات و اکتشافات تمدن امروز کار دشوارى است ، تو گویى که جهان همه رازهاى خود را از آغاز آفرینش در سینه نگه داشته بود تا امروز همه آن ها را به مردان مخترع و مکتشف تمدن حاضر باز گوید ، تو گویى که در این روزگار ، طبیعت در صدد تصفیه حساب اسرار خود برآمده است .ولى فریب این ظواهر را نباید خورد ، یک ضرب المثل تازى مى گوید : « خانه و آرایش آن فریبت ندهد ، آن که در آن ساکن است آب خوش از گلویش پایین نمى رود » به مکان نگاه کن به ساکنان نظر کن تا ببینى که مشکل بیکاران ، بحران جوانان ، افزایش روزانه ساکنان تیمارستان ها ، مردم ناامید و بى خانمان ، جنگ هاى خونى و ننگین در گوشه و کنار جهان به ویژه در آسیا و افریقا و امریکاى لاتین ، زور و فشار و تجاوز و تعدى از هر گونه و به هر بهانه ، مسلح بودن دولت ها به انواع سلاح هاى مخرب و کشتار جمعى ، فریب ها ، دروغ ها ، دزدى ها ، راهزنى هاى زمینى و هوایى و دریایى ، فسادهاى اخلاقى و رسوایى هاى جنسى و از این گونه ناروایى ها و کج روى ها و تباهى ها همه و همه در این خانه زیبا ، در این کاخ با شکوه تمدن امروز رخ مى دهد !
در این قصر مجلل آدم هاى خوشبخت کجا هستند ؟ این کشتى زیباى پر از بار و بنه و آکنده از توشه سفر به کدام کرانه امن و امان خواهد رسید ؟برتولدبرشت در یکى از کتاب هاى خود مى نویسد :« در جامعه اى که پول در آن فرمان رواست و به دست آوردن پول جز از راه بدى میسّر نیست نیکى دروغ مى شود ! ! » .توماس مان در مقدمه کتاب « آخرین نامه هاى شهیدان » نوشته است :« در جهانى که به یک سیر قهقرایى خطرناک افتاده و در آن کینه خرافى با وحشت عمومى دست به دست هم داده ، در جهانى که نارسایى فرهنگى و اخلاقى آن ، سرنوشت بشریت را به دست سلاح هاى مخرب که سرعتى کراهت آور دارند سپرده است ، سلاح هایى که انبار شده اند تا اگر لازم باشد جهان را به ویرانه اى تبدیل کنند ـ چه تهدید سفاهت آمیزى ! ـ که پیرامونش را ابرهاى مسموم فراگرفته است ، کاهش سطح فرهنگ ، مُثله شدن آموزش ، بى رگى و بى غیرتى در پذیرفتن امور سراسر فریب و تزویر یک دادگسترى سیاسى ، جنت مکانى ها ، سودپرستى کور ، از میان رفتن وفادارى و ایمان که از دو جنگ جهانى تراویده یا دست کم بر اثر دو جنگ رونق گرفته است ; در برابر جنگ جهانى سوم که نیستى بشرى و زندگى او را به دنبال خواهد داشت حفاظى بس نارساست » .هومان لومر در کتاب « راه ها و آینده بى نوایى » مى گوید :« هرقدر دستگاه ها و وسیله ها بیشتر خودکار مى شوند و هر قدر توفیق در زمینه علم و تکنیک بیشتر به دست مى آید ، پیوسته بر تعداد مناطق فقیرنشین و بر ارقام ساکنان این مناطق افزوده مى گردد » .سنکا فیلسوف رومى مى گوید :« فقیر آن نیست که کم دارد بلکه آن است که بیشتر مى طلبد » .
راز همه این تیره روزى ها در طغیان جانب مادى تمدن بر جانب روحى آن از این رو تمدن امروز نتوانسته است آدمى را به دیده اعتبار بنگرد و هر چند فاصله ها را کوتاه کرده و جدایى ها را از میان برداشته و جهان بزرگ را در واقع کوچک ساخته و همه جهانیان را ساکنان یک خانه کرده است ولى نتوانسته فاصله روانى میان مردمان را و دورى روح ها را و جدایى دل ها را از میان بردارد ، مکان ها را به هم نزدیک ساخته ولى ساکنان آن را از هم دور ساخته است ، در علوم جغرافى پیشرفت کرده است ولى در علم اجتماعى و انسان شناختى و انسان سازى به جایى نرسیده است .کوه ها ، دشت ها و اعماق زمین و فضا و دریا را کشف کرده و حتى به دل ذره نیز راه یافته ولى قلب انسان را نتوانسته تسخیر کند و به دل آدمیان راه نیافته است ، از نظر جغرافیایى به وحدت انسان کمک کرده ولى از نظر اجتماعى به تفرقه میان آدمیان کوشیده است ، تمدن امروز بسیار شگرف ، شگفت و تواناست ولى بسیار ناآگاه ، نابینا و ناشکیباست .تمدن امروز پرسیده است که چگونه زندگى مى کنیم و چگونگى زندگى را بهبود بخشیده ، ولى نپرسیده است که براى چه زندگى مى کنیم و براى چه باید زندگى کنیم و هدف زندگى چیست ؟تمدن امروز در پاسخ دادن به این پرسش ها خاموش است ، البته علم مى تواند چگونگى زندگى را بهبود بخشد ولى نمى تواند هدف زندگى را تعیین کند ، علم ، مددى براى چندى زندگى است ولى راهنماى چونى آن نیست .
تمدن جدید اندیشه « ناسیونالیزم » را نیرو بخشید ولى همین اندیشه به صورت افراطى آن ، وبال گردن جهان شد و بدبختى ها به بار آورد . در روزگاران گذشته خانواده را وحدتى بود ، آنگاه نوبت قبیله رسید و سپس هنگام شهر و شهریگرى شد ، پس از آن در پى دیانت واحد و به عبارت دیگر ملیّت رفتیم و در تمدن جدید ملت را در نظر گرفتیم ولى در همه این راه ها و رفتارها روى روزى را ندیدیم ، با این وضع جهان از این ملال رهایى نخواهد یافت مگر آن که تمدنى پدید آید که انسانیت را وحدت اصلى و هدف اساسى و کمال مطلوب خود بداند .اهل تمدن امروز اخلاق را هم به ملاحظات مادى رعایت مى کنند ، برنامه هاى تعلیم و تریبت را یا بر اساس تعصب وطن پرستى و یا به خاطر دست یابى به شغل ها و کارهایى که پول بیشتر در مى آورد تهیه و تنظیم مى کنند .اموال دولت هاى جهان غالبا یا صرف اغراض جنگى و یا هوا و هوس هاى سررشته داران امور مى شود ، کارخانه هاى بزرگ و ماشین هاى غول آسا سبب شده اند که دارندگانشان به انسان همانگونه بنگرند که به پیچ و مهره کوچک و ناچیزى در آن دستگاه هاى بزرگ مملوک خود مى نگرند ! بدینگونه ماده و ماده پرستى همه اندیشه دست اندرکاران تمدن امروز را که اقتصاددانان و عالمان و سیاستمداران باشند فرا گرفته است .
در این گیر و دار اگر کسى براى اصلاحات روحى یا اصلاحات اخلاقى دم زند تو گویى نغمه ناسازى سر داده یا سخن یاوه اى گفته و اندیشه کهنه اى عرضه داشته است ، آش زندگى تا جایى شور شده که یکى از سرآشپزان تمدن یعنى رئیس سازمان ملل متحد در زمان اوج بحران خاورمیانه عربى نومیدانه در سازمان ملل گفت :« هیچ گاه در تاریخ بشر اخلاق سیاسى و اخلاق بشرى به طور کلى تا این حد سقوط نکرده بوده است ،آیا پس از آن براى جلوگیرى از این سقوط غم انگیز و یا جبران آن ، چه کرده اند ؟ چه اقدامى به عمل آورده اند ؟ آیا این سخن از چنان مقام رسمى جهانى ، اعلام ورشکستگى معنوى تمدن امروزى نیست ؟ !تمدن امروز در ستایش مقام عقل و در سنجش بهاى آن ، راه افراط پوییده است . پایه گذاران این تمدن با شیفتگى نابخردانه اى ، تنها عقل را بنیان شایسته زندگى شمرده اند . نتیجه ستایش عقل ، پیشرفت شگرف دانش و پیدایش افزارهاى شگفت انگیزى است که آدمى را تا اوج آسمان ها فرا برده است ولى دریغ که پس از این سیر عجیب ، تازه به این حقیقت دست یافته اند که تنها عقل و فرزندش علم و آنچه دانش ببار آورده ; راه خوشبختى و رستگارى آدمى نبوده و نیست . این عیب اگر بتوانیم آن را عیب بنامیم از ارسطو و تعالیم او سرچشمه گرفت که تنها عقل را داور کل مى دانست » .قرن نوزدهم با تحولات بزرگ اقتصادى وقرن بیستم با تحولات بزرگ اجتماعى رفته رفته به آدمى فهماند که این تمدن ـ تمدنى که تنها بر پایه عقل و علم بنیان نهاده شده است ـ چیزى کم دارد و این نقصان است که موجب طغیان ها مى شود و این کمبود است که نسل امروز را منکر بود و نبود ساخته است . نقصان این تمدن و کمبود آن چیست ؟ همان جنبه روحى که در آغاز این مقاله به آن اشارت رفت . بدیهى است که منکر مزیت علم نمى توان شد ولى علم به تنهایى کافى نیست .