الهی ، ای عرصه گاه هستی از رحمتت لازار ، ای مالک اراده و اختیار ، ای پدید آورندۀ بهار ، ای بیچارگان را تکیه و یار ،ای نیازمندان به تو امیدوار ، ای آسان کنندۀ کار دشوار ، ای جان و سر براهت نثار ، ای پذیرندۀ توبه و استغفار ، ای از یاغیان و طاغیان برآورندۀ و مار ، ای پرورش دهندۀ ذرۀ بی مقدار ، ای از دل عاشقانت زایل کنندۀ اغیار ، ای محرم اسرار ، ای نور قلب بیدار ، ای انیس و مونس بی یار ، ای در دنیا و آخرت دلدار ، ای امان مردم دین دار، ای منزه از وهم و پندار ، ای به یگانگیت همه هستی در اقرار ، نظری کن که زشتم به کردار ، گناهم بی شمار و بسیار ، آینده ام دشوار ، عصیانم شده کار ، تنهایم و بی یار ، عنایتی بر این بندۀ زار ، مرا از خزی دنیا و عذاب آخرت نگهدار ، بار هجرانت را از دوش جانم بردار ، و مرا در صف و الهان جمالت درآر ،رحمتت را به این گدا ارزانی دار ، به جمیع مطیعانم درآر، جامه خود بینی از وجودم بدرآر.
دلم را با غم عشقت درآمیز به کامم از شراب وصل خود ریز
زبار خود پسندی وارهانم که از کار عبادت وانمانم
به کوی رحمت خود کن اسیرم چنانم کن که در عشقت بمیرم
عنایت کن الهی بنده ات را کرم کن بندۀ شرمنده ات را
نظر کن این گدای دل غمین را فقیر و بی نوا و مستکین را
قلبم را قرار ده منبع نور ، جانم را قرار ده جای سرور ، وجودم را پاک کن از گرد و غبار غرور ، دستم بگیر درنفخه صور ، دورم کن از فتنه و شرور .
برگرفته از کتاب مونس جان