الهی ، ای بپا دارندۀ عالم افلاک ، ای بیرون از وهم و ادراک ، ای که نگنجی در عقل و ادراک ، به آنکه در حقش فرمودی لولاک ، جانم را از آلودگی کن پاک ، که پیراهن صبر از غم فراقت شده چاک ، چه خواهی کرد ، ای دریای کرم با این مشتی خاک ، که دیده ام از شرم گناه اشک آلوده است و نمناک ، اما با دریای بی کران رحمتت ، مرا از دوزخ چه باک .
عشق تو در آب و گلم خانه کرد مرغ سعادت به دلم لانه کرد
سایه نشین سرکویت شدم عاشق و دیوانه رویت شدم
باغ دلم را غمت آباد کرد خاطر ناشاد مرا شاد کرد
با کرمت از گنهم چشم پوش جمله عیوبم تو ز رحمت بپوش
بر من دل خسته نظر کن نظر آبرویم را به دو عالم مبر
برگرفته از کتاب مونس جان