پـس از آنكه تـمام كارها بر وفق ميل مختار انجام شد يكى از بادنجان دور قاب چينها و از همـانهائيكه تا يك ساعت قبل به نفع ابن مطيع شمشير مى زد براى خوش آمد مختار نزد او آمـد و اظهار داشت : امير ميدانى كه ابن مطيع در خانه ابوموسى است ؟ مختار پاسخى نداد، انديشيد كه مـختار متوجه سخن او نشده ، دوباره گفت : امير بداند كه ابن مطيع در خانه ابومـوسى است ، باز هم مـخـتـار با سكوت گـذرانيد، اين بار هم احتـمـال داد شايد متوجه نشده است ! براى سومين بار گفت : ابن مطيع در خانه ابوموسى است ، ديد مختار توجه نمى كند فهميد كه مايل نيست كه مطلب آفتابى شود.
ولى چـون شب فرا رسيد مختار به پاس دوستى سابق كه با ابن مطيع داشت ، صد هزار درهم برايش فـرستـاد و پـيام داد، كه جاى ترا دانستم و فهميدم كه مانع حركت شما از كوفـه نداشتـن وسائل بوده است ، لذا با اين مـبلغ وسائل رفتن خود را تهيه و بهر كجا كه مى خواهى بروى آزادى .
منبع : تبیان