ای قوم! درین عزا، بگریید
بر کشته کربلا بگریید
با این دلِ مرده، خنده تا کی؟!
امروز، درین عزا بگریید
فرزند رسول را، بکشتند
از بهر خدای، ها! بگریید
از خون جگر، سرشک سازید
بهر دل مصطفی، بگریید
وَز معدنِ دل به اشکِ چون دُر
بر گوهر مرتضی، بگریید
دلخسته ماتم حسینید
ای خسته دلان! هلا بگریید!
در ماتم او، خَمُش مباشید
یا نعره زنید، یا بگریید!
تا روح ـ که متَّصل به جسم است
از تن نشود جدا ـ بگریید!
در گریه، سخنْ نکو نیاید
من می گویم، شما بگریید
اشک از پیِ چیست؟ تا بریزید
چشم از پیِ چیست؟ تا بگریید
در گریه، به صد زبان بنالید
در پرده، به صد نوا بگریید
تا شسته شود کدورت دل
یکدم نرسد صفا، بگریید**زیرنویس=دیوان سیف فرغانی، دکتر ذبیح اللّه صفا، ج 1، ص 176.@.
منبع : راسخون