فارسی
يكشنبه 30 ارديبهشت 1403 - الاحد 10 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

در موج خون‏ از خباز کاشانی‏

گفت ای صد پاره تن عباس من تنها، چرا؟ 

خواستی از من جدا گردی در این صحرا، چرا؟ 

 

بی حسینت تر نکردی لب ز آب ای تشنه لب 

سوی کوثر می رود خوش می روی بی ما، چرا؟ 

 

اندر این جا یک بیابان دشمن است و من غریب 

پیش چشمم خواستی غلطی بخون این جا، چرا؟ 

 

گر نیاوردی به کف آب روان دستت چه شد 

تشنه جان دادی برادر جان لب دریا، چرا؟ 

 

از عمود کین سرت بشکست و شد دستت جدا 

این همه زخم سنان جا داده بر اعضا، چرا؟ 

 

حالیا من مانده تنها وین عیال در بدر 

می روی تنها برادر جان برو حالا، چرا؟ 

 

خواب امشب می رود از دیده طفلان من 

دیده بستی از جهان از عترت طاها، چرا 

 

ناله ی ادرک اخایت قامتم درهم شکست 

آمدم دیر آمدم در موج خون مأوا، چرا؟ 

 

هست ای «خباز» عباس علی باب المراد 

ورنه اندر ماتمش این شورش و غوغا، چرا 


منبع : راسخون
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مشکانه از قادر طراوت پور
داغ عطش‏ از سید مهدی حسینی قمی
همواره تجّسم قیام است حسین (ع) از معصومه جمهوری
نور خدائي از نادر بختياري
عصر عاشورا کنار خیمه‌های سوخته از محمود اکرامی ...
باران خنجر فرو ریخت، خون تا فراسو شتک زد از ناصر ...
وصیت نامه از مریم حقیقت
در سرش طرح معما می کرد ازاحسان محسنی فر
ماه خندان از علی ‏اکبر خوشدل تهرانی‏
دشتِ عطش از مهدى خليليان

بیشترین بازدید این مجموعه

صحرای تشنه آتش محشر گرفته بودازمریم حقیقت
هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید ازوحید مصلحی
در سرش طرح معما می کرد ازاحسان محسنی فر
خورشيد بود وعلقمه از جعفر رسول زاده
علی اکبر(ع) از یوسف رحیمی
اشعار اقبال لاهوری در مدح امام حسین(ع)
هدف تیر بلا تا گلوی اصغرشد از عباس خوش عمل
باران خنجر فرو ریخت، خون تا فراسو شتک زد از ناصر ...
هر آینه حماسه ... از جواد محمدزمانی
دشتِ عطش از مهدى خليليان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^