منابع مقالہ : کتاب عرفان اسلامى ج 5 نوشتہ : حضرت آیت اللہ حسین انصاریان
قرآن مجيد و كتب گرانقدر روايى، مؤمن را همراه با نشانه ها و علائم و ويژگى هايى معرفى مى كنند، نشانه ها و علائمى كه نشان دهنده طهارت جان و قداست نفس و حقيقت وجود مردم مؤمن است.
نماز، در ميان اين علائم و نشانه ها، جايگاه مخصوصى دارد، به اين معنى كه از آيات و روايات استفاده مى شود، نماز با تمام شرايط ظاهرى و باطنى اش در رأس تمام فعاليت هاى عملى مردم مؤمن است.
[ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ] «1»:
در [وحى بودن و حقّانيّت ] اين كتابِ [با عظمت ] هيچ شكى نيست؛ سراسرش براى پرهيزكارانْ هدايت است.* آنان كه به غيب ايمان دارند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنان روزى داده ايم، انفاق مى كنند.
در توضيح آيه «و يقيمون الصلاة» در تفسير «پرتوى از قرآن» مى خوانيم:
«قيام بدن، حالتى است كه اعضا هر يك در وضع طبيعى خود قرار مى گيرند و هر كدام وظيفه اى كه در به پا داشتن بدن دارند، انجام مى دهند و اندام چنان كه هست مى نمايد:
مراكز ادراك و سر، بالاى بدن و بدن تكيه بر فقرات پشت و همه بر ستون هاى پا ايستاده اند و اعصاب ادراك و تحريك به آسانى فرمان مى گيرند و خبر مى دهند؛ چشم و گوش و دست و پا به آسانى به هر سو متوجه مى گردد، اراده بر اعصاب و اعصاب بر عضلات و عضلات بر بندها و ستون هاى بدن غلبه و فرماندهى كامل دارد.
قيام بدن مرتبط به قيام فكر و تصوير است، تا مطلوبى درست تصوير نشود، براى انجام و رسيدن به آن شخص اراده نمى نمايد و بدن بر خلاف ميل طبيعى راست و مستقيم نمى گردد.
آمادگى براى نماز آن گاه است كه امر و اراده پروردگار همت را برانگيزد و ذهن را- كه توجه به حواس و شهوات خميده يا خفته اش داشته- به پا دارد؛ در اين وقت قواى نفسانى به وضع طبيعى قرار مى گيرد و مانند اعضاى بدن قيام مى نمايد.
در سازمان درونى جسم انسان، مركز تفكر و ادراك بالا و محل بروز عواطف كه قلب است پايين، معده و امعا كه ديگ شهوت غذا است پايين تر و دستگاه تناسلى كه انگيزنده شهوت جنسى است در زير قرار گرفته است.
در سازمان درونى نفس كه از اين قوا تركيب يافته بايد چنين باشد.
معناى اقامه
اقامه- كه معناى لغويش بپاخاستن، راست داشتن و تكميل نمودن است- كمال آن در انسان برپاداشتن ظاهر و باطن بدن و قواى نفسانى است.
تكميل اين قيام در صورت اجتماع آن گاه است كه افراد از هواهاى اختلاف انگيز و نظام طبقاتى «شيطانى» به سوى يگانگى برگردند و در يك صف قرار گيرند و به امام عادل عالم- كه تقدم طبيعى دارد- اقتدا نمايند.
چون تحقق و كمال صلاة به اقامه است، قرآن در هر جا كه نماز كامل را دستور داده، يا توصيف نموده است، آن را مقارن الفاظ «اقام، اقم، يقيمون و مقيم» آورده و براى نمازگزارانى كه از حقيقت نماز غافلند «ويل» را وعده داده و «مصلين» را تنها آورده: [فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ] «2».
در سوره معارج كه مصلين را از ديگر مردم بى ثبات مستثنى كرده، دوام صلاة را متمم آن آورده:
[إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً* إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً* وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً* إِلَّا الْمُصَلِّينَ* الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ ] «3»:
چون آسيبى به او رسد، بى تاب است،* و هنگامى كه خير و خوشى [و مال و رفاهى ] به او رسد، بسيار بخيل و بازدارنده است،* مگر نمازگزاران،* آنان كه همواره بر نمازشان مداوم و پايدارند.
در سوره بقره «4» فعل مضارع «يقيمون» كوشش پيوسته را مى رساند تا هر چه بيش تر نماز را بپا دارند؛ چون اقامه نماز، اقامه و مستقيم شدن انسان است، بايد متدرجاً و پيوسته باشد تا در تمام عمر يك نماز كامل و مستقيم كه شايسته مقام انسان است انجام شود؛ چون اين وظيفه نهايى درست و كامل انجام يافت و حقيقت انسانيت مستقيم گرديد، مأموريتش در اين جهان تمام شده، رخت برمى بندد، «گويا براى همين به اين عالم آمده كه يك عمل كامل و شايسته انجام دهد».
آرى، نماز را با شرايطى كه دارد به جاى آريد تا مستقيم شويد؛ به نماز متوسل گرديد تا شما را به اوج شخصيت رسانده و فحشا و منكرات را از آيينه حيات شما پاك كند.
نماز بخوانيد تا از شيطان رها شده و از شيطنت نجات يابيد و در نور آن، حقيقت و حقايق را ببينيد.
نماز بخوانيد تا دل از تعلّقات مادى برهد و جان به برق عشق جانان منور گردد و پيوند شما از آنچه غير خداست، جدا شود.
نماز بخوانيد، تا از مادى گرى برهيد و به دنياى با عظمت معنى راه پيدا كنيد.
[لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ] «5».
نيكى اين نيست كه روى خود را به سوى مشرق و مغرب كنيد، بلكه نيكى [واقعى و كامل، كه شايسته است در همه امور شما ملاك و ميزان قرار گيرد، منش و رفتار و حركات ] كسانى است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورده اند، و مال و ثروتشان را با آن كه دوست دارند به خويشان و يتيمان و درماندگان و در راه ماندگان و سائلان و [در راه آزادى ] بردگان مى دهند، و نماز را [با همه شرايطش ] برپاى مى دارند، و زكات مى پردازند، و چون پيمان بندند وفاداران به پيمان خويشند، و در تنگدستى و تهيدستى و رنج و بيمارى و هنگام جنگ شكيبايند؛ اينانند كه [در دين دارى و پيروى از حق ] راست گفتند، و اينانند كه پرهيزكارند.
آرى، با ادعاى تنهاى از ايمان و عمل، هيچ كس اهل خير و سعادت نمى شود، آنچه موجب فلاح و رستگارى است، باطن پاك و عمل خالص است.
مشكلات امروز انسان و فرداى او جز در پرتو اعتقاد صحيح و عمل شايسته قابل حل نيست.
تمام ارزش آدمى به ايمان و عمل اوست؛ انسان جداى از ايمان و عمل، قطعه اى از گوشت و استخوان متحرك است كه جز رحمت و مزاحمت براى ديگران حاصلى ندارد.
انسان، موجود برتر
در آثار الهى و معارف اسلامى آمده كه:
انسان از جمله موجودات برتر اين صحنه با عظمت حيات و صفحه شگفت آور هستى است، ولى بايد بدانيد كه اين برترى و فضيلت به صورت مايه و قوه و استمداد در وجود هر انسانى است؛ كه بايد انسان اين قوه را به فعليت برساند و چون در فعليت رساندن اين قوه جاهل است، خداوند بزرگ انبيا و امامان عليهم السلام و كتب آسمانى را براى هدايت او فرستاده است.
آيه مورد بحث يكى از نقشه هاى جامع الهى براى به فعليت آوردن مايه ارزش است.
به عقيده بيداران و آگاهان و آنان كه عمر عزيز خويش را صرف قرآن مجيد كرده اند، اين آيه كامل ترين نسخه از ميان دستورهاى قرآن براى حركت انسان به سوى خير و سعادت و رشد و كمال است.
كسانى كه علماً و عملًا از قرآن و دستورهاى حضرت حق دورند، بالاجبار به تمام شهوات و غرايز و اميال ميدان داده و صحنه حيات را تبديل به چراگاه شكم و تمتع شهوت كرده اند، اينان برعكس تمام حقايق در حركتند و از تمام جوانب وجودشان فساد و شر مى بارد!!
اينان عقل و فطرت و وجدان و انصاف را در آتش شهوات سوزانده و از خويشتن، جز مشتى استخوان و گوشت و رگ و پى متحرك باقى نگذاشته اند؛ حركت آنان حركتى بى ارزش و خوى و خلق آنان از خوى و خلق حيوانات پست تر و رذل تر است.
ولى مردمى كه علماً و عملًا با نسخه هاى درمان بخش الهى سر و كار دارند، مردمى وزين، آبرومند، با تربيت، با شخصيت و مؤدّب هستند.
ايشان در تمام شؤون حيات بر بال ملائكه در حركتند و خواسته هاى آنان در تمام جوانب هماهنگ با خواسته هاى خداست.
خداوند مهربان در ملكوت هستى و نزد ملائكه به وجود چنين بندگانى مباهات مى كند.
اينان مجمع فضايل و منبع بركات و ميدان خيرات و سرچشمه نيكى ها و نيكوكارى ها هستند.
اينان حلّال مشكلات مردم و تأمين كننده نياز نيازمندان و چراغ پر فروغ خانه يتيمان و دستگير مستمندان و آبروى صاحبان آبرويند.
اينان از بركت ايمان به خدا و روز جزا و ملائكه و كتب الهى و انبيا و انفاق مال در راه خدا به محتاجان و برپا داشتن نماز و اداى زكات و آراسته بودن به اخلاق حسنه، داراى ارزشى هستند كه جز خدا احدى بر آن ارزش آگاهى ندارد.
فرداى قيامت و حتى در عالم برزخ بهشت برين از اينان و جهنم آتشين از آنان است.
پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله در روايت مهمى درباره اين دو طايفه مى فرمايد:
اذا وُضِعَ الْعَبْدُ فى قَبْرِهِ وَانْصَرَفَ اصْحابُهُ حَتَّى لَيَسْمَعَ خَفْق نِعالِهِمْ اتاهُ مَلَكانِ يُحاسِبانِهِ، فَانْ كانَ مُؤمِنا ارَياهُ مَكانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَانْ كان كافِراً ضَرَباهُ بِمِطْرَقَةٍ مِنْ حَديدٍ بَيْنَ اذُنَيْهِ فَيَصيحُ صَيْحَةً يَسْمَعُها مَنْ يَليهِ الّا الثَّقَلَيْنِ «6»:
زمانى كه عبد را در قبرش بگذارند و كسانش او را رها كرده و برگردند، ميت صداى كفش آنان را در بازگشتشان مى شنود؛ در اين وقت دو ملك حق براى رسيدگى به حساب او سر مى رسند، اگر او بنده مؤمن خدا باشد، مكانش را در بهشت به او نشان مى دهند و اگر بنده اى باشد كه نسبت به نعمت هاى الهى ناسپاسى كرده و راه كفر پيش گرفته با پتكى از آهن جهنم بين دو گوشش مى زنند كه هر چه جز جن و انس است، صداى وحشت آور و دهشت زاى آن را مى شنوند!!
با توجه به مسائل عالى الهى واجب است انسان خود را بشناسد و به موقعيت و موقف و وظيفه هر يك از قواى درون و برون آشنا شده و هر يك را بر اساس خواسته هاى الهى بكار گيرد تا درخت وجودش هم چون شجره طيبه براى ابد، مثمر ثمر گردد.
مراتب ملك و ملكوت
عرفا مى گويند:
بدان كه، عقل است كه آدم است و روح است كه حوا است و طبيعت است كه ابليس است و شهوت است كه طاوس و غضب است كه مار است.
و اجتماع و تركيب آن جمله، آمدن است به دنيا و افتراق آن جمله رفتن است از دنيا، يعنى اجتماع اين جمله آمدن است از عالم غيب به عالم شهادت و از عالم عقل به عالم حس غيب، افتراق اين جمله رفتن است از عالم شهادت به عالم غيب و از عالم حس به عالم عقل.
اى درويش! در ملكوت، مَلَك و شيطان هست؛ در ملكوت عقل و مَلَك است و در طبيعت شيطان.
چون عقل و طبيعت هر دو مصور شدند، از هر دو صورت آدم در ملك ظاهر شد، پس آدم مركب آمد از ملك و شيطان، يعنى از عقل و طبيعت؛ پس در هر كه عقل غالب آمد، ملكى است بلكه بهتر از ملائكه است، اگر چه صورت انسان دارد و در هر كه طبيعت غالب آمد، شيطانى است يا حيوان، بلكه از حيوان بدتر...
اين بود مراتب ملك و ملكوت و اين بود بيان كتاب اللّه و كلام اللّه، كتاب اللّه به صورت كلمه است و كلام اللّه به مثابه معنى كلمه و تمامى كلمه به صورت معنى باشد. پس مجموع هر دو يك كلمه است، اسامى بسيار دارد؛ زيرا كه جمله اسامى وى است، اما اسم او يكى است كه آن را اسم اعظم و اسم اعلى مى گويند و آن اسم رب است؛ پس اگر اين كلمه موجودات را به درخت تشبيه كنى، ميوه اين درخت موجودات، آدمى دانا است و آدمى دانا را هم كلمه گويند؛ زيرا كه هر چه درخت دارد، ميوه درخت هم دارد، پس آدمى دانا ميوه درخت موجودات باشد.
و اگر اين كلمه موجودات را به انسان تشبيه مى كنى، دل اين انسان موجودات هم، آدمى دانا است، پس آدمى دانا دل موجودات باشد.
بعضى گفته اند كه انسان كامل هم كتاب اللّه هم كلام اللّه است؛ زيرا كه انسان كامل مجموع هر دو عالم است و بعضى گفته اند كه انسان كامل كتاب اللّه است و سخن انسان كامل، كلام اللّه است.
شما خود انصاف دهيد كه براى رسيدن به نقطه با عظمت كمال، آيا راهى به جز پاكى از آلودگى ها و آراسته شدن به حسنات وجود دارد؟
به قول پير روشن ضمير، مرحوم الهى قمشه اى:
زدو بينى چو بگذشتى به چشم دل خدا بينى |
در آن وجه اللّه باقى فنا عين بقا بينى |
|
برون آى از حجاب تن قدم در كشور جان زن |
كه هر جا بنگرى سرى زاسرار خدا بينى |
|
ز اوهام طبيعت دور شو تا دل صفا يابد |
صفاى دل طلب تا حسن يار دلربا بينى |
|
[إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ] «7».
سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [مانند على بن ابى طالب اند] كه همواره نماز را برپا مى دارند و در حالى كه در ركوعند [به تهيدستان ] زكات مى دهند.
به نظر مفسرين عامه و خاصه، اين آيه در شأن اميرمؤمنان، قلب عارفان، حضرت على بن ابيطالب عليه السلام نازل شده است، خداوند بزرگ به پا داشتن نماز را از ويژگى هاى آن حضرت شمرده و آن را به عنوان علامت و نشانه آن محور ايمان قرار داده است «8»؛ در متن آيه شريفه مى خوانيم:
همانا همه كاره شما تنها خدا و رسول و آن گرويدگانى هستند كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع اداى زكات مى كنند!
تمسّك به كتاب و اقامه نماز
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ* رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ] «9».
مؤمنان، فقط كسانى هستند كه چون ياد خدا شود، دل هايشان ترسان مى شود، وهنگامى كه آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مى افزايد، و بر پروردگارشان توكل مى كنند.* هم آنان كه نماز را برپا مى دارند و ازآنچه به آنان روزى داده ايم، انفاق مى كنند.
[وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ ] «10».
و آنان كه به كتاب [آسمانى ] چنگ مى زنند [و عملًا به آياتش پاى بندند]
و نماز را بر پا داشته اند [داراى پاداشند] يقيناً ما پاداش اصلاح گران را ضايع نمى كنيم.
در اين آيه دو موضوع ريشه دار و يك نتيجه مورد بحث است: تمسّك به كتاب و اقامه نماز.
وامّا نتيجه مصلح شدن انسان به خاطر اتصال به آن دو موضوع، تمسّك به كتاب خدا كه نقشه جامع الهى براى هدايت انسان به سوى هر خير و كمالى است. قرآنى كه درمان دردها، علاج امراض، حلال مشكلات، رافع نيازها و راهبر انسان به سوى خداست.
و اين الصاق و اتصال، حاصل نمى شود مگر با رعايت سه برنامه:
1- قرائت قرآن
2- فهم قرآن
3- عمل به قرآن
چون كسى به قرائت و خواندن قرآن مجيد برخيزد و براى فهم اين كتاب مجاهده كند و در عمل به آيات آن بكوشد و بر اين راه ثابت قدم باشد، مصداق واقعى متمسّك به كتاب است.
در شرح حديث چهاردهم كتاب «مصباح الشريعة»- به خواست حضرت الهى- توضيح بسيار مفصل و قابل توجهى دراين باب خواهد آمد.
آرى، از خصوصيات مهم مؤمن، تمسّك به كتاب و اقامه نماز است، چون عبد در مسير قرآن و نماز قرار گرفت، مصلح خواهد شد، به اين معنى كه در مرتبه اول در اصلاح خويش و سپس اصلاح زن و فرزند، آن گاه اصلاح جامعه برخواهد آمد و اجر چنين مصلحى- كه اصلاح گرى او از قرآن و نماز سرچشمه گرفته- ضايع نخواهد شد.
اين چنين انسان، در پيشگاه خداوند مهربان از اعتبار و قيمت خاصى برخوردار است و انسانى است كه به توفيق حضرت دوست، خير دنيا و آخرتش تأمين است.
تمسّك به كتاب، نتيجه عشق به قرآن و عشق به قرآن نتيجه معرفت انسان به كتاب خداست.
معرفت، مولد همت و عشق است و عشق و همت، مولد حركت و عمل است؛ پيروز و بهروز، انسانى است كه در اين عشق استوار و ثابت قدم است.
هر دل كه در او بلاى عشق است |
آن جايگه خداى عشق است |
|
هر ناله كه بر دلى نشيند |
از ناى روان فزاى عشق است |
|
خوش تر زصفاى صبحگاهى |
شامى كه در او صفاى عشق است |
|
تا هست جهان و ملك هستى |
در گوش فلك صداى عشق است |
|
باقى است هميشه عشق و عاشق |
زيرا كه بقا بقاى عشق است |
|
تا بوده و هست ملك هستى |
در زير پر هماى عشق است |
|
[إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ] «11».
مسلماً كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، و نماز را به پا داشتند، و زكات پرداختند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته و مناسب است، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند.
[فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ] «12».
پس اگر [از پيمان شكنى، قطع رحم، كفر و شرك ] توبه كنند و نماز را بر پا دارند و زكات بپردازند، برادران دينى شمايند و ما آيات خود را براى گروهى كه [واقعيات را] مى دانند، به صورت هاى گوناگون بيان مى كنيم.
[إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ ] «13».
آباد كردن مساجد خدا فقط در صلاحيت كسانى است كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نماز را بر پا داشته و زكات پرداخته و جز از خدا نترسيده اند؛ پس اميد است كه اينان از راه يافتگان باشند.
آياتى كه ذكر شد، نمونه هايى از آيات كتاب خداست كه نماز را به عنوان يكى از خصوصيات بارز مردم مؤمن معرفى كرده است؛ قسمت ديگرى از آيات كتاب خدا كه همين هدف را دنبال كرده، برابر با نام سوره ها و شماره آيات بدين قرار است:
انعام، 92؛ توبه، 71؛ رعد، 42؛ ابراهيم، 31؛ حج، 35- 41؛ مؤمنون، 2؛ نور، 37؛ نمل، 3؛ لقمان، 4؛ فاطر، 18- 19؛ شورى، 38؛ بينه، 5؛ معارج، 23؛ روى هم رفته در حدود بيست و پنج آيه در سوره هاى مختلف قرآن، نماز را از نشانه هاى مردم با ايمان و انسان هاى شايسته قرار داده و بر مبناى اين آيات، اگر مرد و زنى از حوزه با عظمت نماز بى بهره باشند، بايد گفت كه از مدار ايمان واقعى خارج و از مراتب عالى الهى و انسانى دورند و اينان همان مردمى هستند كه خداوند در قرآن مجيد به خاطر عدم ايمان و ضعف عمل از آنان تحت عناوين انعام، شردواب، فاسق و اصحاب نار ياد كرده است!!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره (2): 2- 3.
(2)- ماعون (107): 4.
(3)- معارج (70): 19- 23.
(4)- بقره (2): 3.
(5)- بقره (2): 177.
(6)- دين و تمدن: 1/ 66.
(7)- مائده (5): 55.
(8)- تفسير القمى: 1/ 170، تفسير العياشى: 1/ 328، حديث 139؛ تفسير الكشاف: 1/ 682؛ التفسير الكبير: 12/ 31؛ مجمع البيان: 3/ 263.
(9)- انفال (8): 2- 3.
(10)- اعراف (7): 170.
(11)- بقره (2): 277.
(12)- توبه (9): 11.
(13)- توبه (9): 18.
منبع : پایگاه عرفان