عمرو بن صبيح گفته است كه در كربلا بعضى را با نيزه و برخى را با شمشير زخمى كرده ام اما كسى را نكشته ام ، ولى در بعضى از روايات آمده است كه عبدالله بن مسلم را او كشتـه است .بلكه عـبدالله بن عـقـيل برادر حضرت مسلم را نيز او كشته است .
مـخـتـار جمـعى را ماءمور دستگير كردن او نمود، نيمه هاى شب كه همه چشمها بخواب رفته بود در پـشت بام خـانه اش گرد بالينش رفته و او را دستگير كرده و شمشيرش را كه زير سر نهاده بود گـرفـتـند عمرو گفت : چه زشت شمشيرى بوده اى او را پيش مختار آوردند و دستـور داد زندانيش كنند، اول وقـت روز آينده مـخـتـار اذن عـام داد مـردم داخل قصر را پر كردند و عمرو را دست بسته آوردند.
تـعـجب اينجا است كه امام را مى كشد مع ذالك خود را مسلمان مى داند اما كسانى را كه به خونخواهى امام قيام كرده اند كافر مى داند زيرا وقتيكه احساس كرد مى خواهند او را بكشند اظهار داشت : اى كافران دور از خدا اگر شمشير در دستم بود مى فهميديد كه با شما چه مـعـامـله اى مـى كردم ولى اكنون كه بنا است كشته شوم خوشوقتم كه بدست شما كه بدتـرين خـلق خدائيد كشته مى شوم جز اينكه دوست داشتم شمشير در دستم بود و مدتى با شما مى جنگيدم آنگاه كشته مى شدم !
عـبدالله بن كامل گفت : او معتقد است كه بعضى را با نيزه و بعضى را با شمشير مجروح ساخـتـه است چـه دستور مى دهيد؟ مختار گفت : تيراندازان را بخواهيد؟ دستور تيراندازى صادر شد چندان تير بر او زدند تا جان داد.
منبع : تبیان