نعمات الهى
پنج نعمت در مسير هدايت
تهران، حسينيه هدايت رمضان 1383
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
سخن در تفسير چند آيه از سوره مباركه آل عمران كه در آن خداوند اوصاف خودساختگان را بيان مى كند، بود.
در مقدمه اين آيات، خداوند متعال به پنج نعمت اشاره مى كند كه اين نعمت ها به عنوان متاع دنيا معرفى شده اند، يعنى نعمت هايى كه عباد الهى مى توانند از اين نعمت ها بهره بگيرند.
اگر برخورد با اين نعمت ها برخورد صحيح باشد، زندگى دنيايى انسان معمارِ حيات آخرت مى شود.
به عبارت ديگر: آنچه كه بر عهده ما است، كار خيلى سنگين و شاقّى نيست؛ پنج نعمت است، كه ما با اين پنج نعمت بايد صحيح برخورد كنيم. برخورد ما در باطن كار، معمار آخرتِ آباد مى شود.
ساختن آخرت آباد هم راه ديگرى ندارد. اگر راه ديگرى داشت، حتما وجود مقدس حضرت حق در اختيار ما مى گذاشت.
در اينجا لازم است به دو آيه از سوره مباركه نحل، و دو روايت از رسول خدا صلى الله عليه و آله و يك روايت از وجود مبارك حضرت مولى الموحدين، اميرالمؤمنين عليه السلام عنايت كنيد:
اين دو آيه واين سه روايت رابطه دنيا و آخرت را بيان مى كند كه رابطه شديد و مستقيمى است، و اين كه دنياى مردم معمار آخرتشان يا مخرب آن است.
البته اين دو آيه و سه روايت فقط جهت مثبت مسأله را بيان مى كنند كه ما در كنار هر مثبتى، مسأله منفى آن هم به ذهن مان مى آيد.
عمل صالح در گرو باور به مبدأ و معاد
در آيه اول، پروردگار مى فرمايد:
« مَنْ عَمِلَ صَــلِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ »(1)
كسى كه حركتش، حركت صالح است. عمل يعنى حركت، كسى كه عمل، حركت، كار و قدم برداشتنش صالح است، صالح يعنى چه؟ يعنى هماهنگ با خواسته هاى پروردگار. هر عملى كه هماهنگ با خواست صاحب عالم است، قرآن آن عمل را با صفت صالح ذكر كرده است.
اين آدمى كه حركت و عملش صالح است، در باطن هم با خدا و روز قيامت پيوند دارد؛ هم مبدأ را قبول دارد و هم معاد را. بين خدا و قيامت زندگى مى كند و از اين ميزان هم تجاوزى ندارد.
هر كس يا هر چه سراغش مى آيد، چه مردم و چه باطن خودش، مى گويد: ببينم اين درخواست تو اى انسان، اى زن، اى مرد، اى رفيق، اى شهوت، اى شكم، برابر با خواسته حضرت حق است؟ و معمارى براى آخرت من مى كند؟ من گوش
1 ـ نحل (16) : 97؛ «از مرد و زن ، هر كس كار شايسته انجام دهد در حالى كه مؤمن است ، مسلماً او را به زندگى پاك و پاكيزه اى زنده مى داريم و پاداششان را بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مى داده اند ، مى دهيم .»
مى دهم، اگر با خواسته مولاى من موافق نيست، آخرتم را خراب مى كند، انجام نمى دهم.
چيزى كه مطابق با خواسته مبدأ و معمار آخرت است، دو دستى به آن مى چسبد و آن را رها نمى كند.
حضرت مى فرمايد: اجازه فوت شدن آن كار را هم نمى دهد، به هر زحمت و مشقتى باشد، انجام مى دهد، مى خواهد تلخ باشد، يا شيرين. مى خواهد تجارت مالى باشد يا شهادت در راه خدا. براى او فرقى نمى كند، چون به مال و جان وابسته نيست، بلكه به مبدأ و معاد وابستگى دارد.
در تجارتخانه براى تجارت برود، به دستور حضرت حق رفته است. به مال كارى ندارد. در جبهه براى جهاد برود، باز هم به دستور او رفته است، به جان كارى ندارد؛ چون نه جان ترمزى براى او در اجراى فرمان خدا است، و نه مال گول زننده او كه او را از دوست جدا كند. او حُرّ است.
زير بناى عمل صالح
اين عمل، عمل صالح است و عملى است كه زير بنا دارد، كه زيربنايش حضرت حق و معاد است. كسى هم كه زيربنايش مبدأ و معاد است، همه كارهايش خير است؛ خواب، خوراك، معاشرت، شهوت، شكم، نخوردن، پرداخت و نپرداختنش، همه عبادت است.
بعضى جاها اميرالمؤمنين عليه السلام كه درياى كرم بود، نمى پرداخت، مى گفت: پرداختش معصيت است.
آنجايى كه نزديكان يا دوستان قديمى ـ در زمان به قدرت رسيدن ظاهرى ـ از او تقاضاى اضافه داشتند، مى گفتند: با يك گردش قلم على عليه السلام يك درهم ما هزار درهم مى شود، حضرت هم مى دانستند كه اگر قلم را نگردانند، امثال جنگ جمل بپا مى شود، اما زير بار جنگ جمل مى رفت، ولى نمى پرداخت.
اين كه مى گويند: پل صراط از شمشير برنده تر و از مو باريك تر و از آتش سوزنده تر است،(1) يك سر آن پل، دين است. اين دين است كه مى داند اگر قلم را بچرخاند، چقدر عايد طرف مى شود، ولى اگر نچرخاند، مى روند و جنگ جمل را راه مى اندازند.
امام على عليه السلام مى فرمايد: بروند و جنگ را راه بياندازند، ما براى اين كه اين قلم نچرخد، چهل هزار نفر كشته هم مى دهيم، براى اين كه حق يك ملت در جيب يك عزيز در دانه نرود. چون صحبت صد تومان و هزار تومان نيست، در اين هزار تومان، نهصد تومانش حق يك ملت خوابيده است، و كسى كه از مولا تقاضاى چرخاندن قلم را مى كند، مى گويد: از تمام مملكت كم كن، به من يك نفر اضافه كن.
جنابعالى چه كسى هستيد؟ من برادرت هستم، طلحه و زبير، رفيق ايام مكه تو هستم.
حالا اگر من قلم را نچرخانم، ديگر رفيق من نيستى؟ نه. به هفت طبقه جهنم كه نيستى، نمى چرخانم، پس خدا جهنم را براى چه درست كرده است.
وقتى به على عليه السلام پشت كنى و به شكم، شهوت، معاويه، دنيا و زياده خواهى رو كنى، يعنى رو به جهنم كرده اى. به كم و زيادش خدا كار ندارد. به آن روحيه خراب كار دارد، روحيه خراب است كه براى يك انگشتر، گلوبند، دستبند، يك تكه زمين،
1 ـ الكافى: 8/312، حديث 486؛ «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أَخْبَرَنِي الرُّوحُ الاْءَمِينُ أَنَّ اللَّهَ لاَ إِلَهَ غَيْرُهُ إِذَا وَقَفَ الْخَلاَئِقَ وَ جَمَعَ الاْءَوَّلِينَ وَ الآْخِرِينَ أُتِيَ بِجَهَنَّمَ تُقَادُ بِأَلْفِ زِمَامٍ أَخَذَ بِكُلِّ زِمَامٍ مِائَةُ أَلْفِ مَلَكٍ مِنَ الْغِلاَظِ الشِّدَادِ وَ لَهَا هَدَّةٌ وَ تَحَطُّمٌ وَ زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ وَ إِنَّهَا لَتَزْفِرُ الزَّفْرَةَ فَلَوْ لاَ أَنَّ اللَّهَ أَخَّرَهَا إِلَى الْحِسَابِ لاَءَهْلَكَتِ الْجَمِيعَ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْهَا عُنُقٌ يُحِيطُ بِالْخَلاَئِقِ الْبَرِّ مِنْهُمْ وَ الْفَاجِرِ فَمَا خَلَقَ اللَّهُ عَبْداً مِنْ عِبَادِهِ مَلَكٍ وَ لاَ نَبِيٍّ إِلاَّ وَ يُنَادِي يَا رَبِّ نَفْسِي نَفْسِي وَ أَنْتَ تَقُولُ يَا رَبِّ أُمَّتِي أُمَّتِي ثُمَّ يُوضَعُ عَلَيْهَا صِرَاطٌ أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّيْف . . . .»
على عليه السلام را رها مى كند و رفيق معاويه مى شود.
پيمودن صراط مستقيم
اين حرف دين است، اين سوزندگى دين است، مرد آن است كه در دنيا با آتش گناه نسوزد، و از روى اين جاده باريك، مستقيم رد شود كه به راست و چپ نيافتد.
خود اميرالمؤمنين عليه السلام روى منبر مى فرمود:
« اليمين و الشمال مضلّة »(1)
به چپ و راست نزنيد كه جهنم مى رويد. در نمازهايتان هر روز به خدا راست بگوييد:
« اهْدِنَا الصِّرَطَ الْمُسْتَقِيمَ »(2)
اين راه خدا، انبيا و ائمه است، هر كس هم مى خواهى باش.
از من هم اگر به خاطر نچرخاندن قلم خوشت نمى آيد، اصرارى به تو ندارم كه بمانى، چون حق را مى دانى كه اين مبلغ حق شصت ميليون جمعيت در آن است.
شما چرا كوپن بيشتر مى گيرى؟ از سهمت چرا اضافه تر مى گيرى؟ در حالى كه خانه دارى، با دسيسه چرا زمين مى گيرى؟ اين زمين مال شصت ميليون نفر است.
1 ـ نهج البلاغه: خطبه 16، فيها يقسم الناس إلى ثلاثة أصناف؛ «شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِيءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِي النَّارِ هَوَى الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ لاَ يَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لاَ يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ فَاسْتَتِرُوا فِي بُيُوتِكُمْ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ وَ لاَ يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلاَّ رَبَّهُ وَ لاَ يَلُمْ لاَئِمٌ إِلاَّ نَفْسَهُ.»
2 ـ فاتحه (1) : 6؛ «ما را به راهِ راست راهنمايى كن .»
رضايت آنها، رضايت خدا است، به شرطى كه كسى خانه نداشته باشد و نيازمند باشد، ملت حاضر هستند كه خانه دار شوند، اما اگر اين زمينى كه جزء انفال و اموال عمومى است، به ملت بگوييم: اين آقا يك خانه دو طبقه دارد، ولى برادرش مدير كل است، با برادرش پارتى بازى كرده، كه يك قطعه هزار مترى به او بدهند.
جنگ جمل بپا مى شود،براى اين كه على عليه السلام زمين، صندلى، پول را نمى دهد.
عمل صالح يك وقت نپرداختن است، يك وقت نگفتن، يك وقت گفتن، يك وقت در خانه نشستن و يك وقت ريختن در خيابان ها است.
يك وقت نشستن در خانه عمل صالح است، يك وقت نشستن در خانه حرام است، بيرون رفتن واجب است.
دين باريك تر از مو است. صراط الهى، سوزنده تر از آتش و تيزتر از شمشير است.
اين گونه مردم كه داراى عمل صالح هستند و عمل صالحشان هم بر دو پايه مبدأ و معاد استوار است، كه اگر تمام عالم جمع شوند، ساختمان اين عمل را نمى توانند خراب كنند، من دنياى آنها را تبديل به حيات طيبه مى كنم.
هدايت خدا به حيات طيبه
حيات طيبه يعنى چه؟
« فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً »(1)
يعنى اگر دارا است، از باطنش او را تشويق مى كنم، نورانيت و روشنايى مى دهم كه اين مال، زن، بچه، طلا و نقره، مركب و اين زمين كشاورزى ـ اين پنج نعمتى كه در آيه مورد بحث هست ـ را معمار آخرت قرار بدهد.
حيات طيبه يعنى حياتى كه حركات انسان را در اين دنيا نردبانِ رسيدن به جنت
1 ـ نحل (16) : 97؛ «مسلماً او را به زندگى پاك و پاكيزه اى زنده مى داريم.»
و رضوان الهى كند.
اگر هم فقير است و دستش تنگ است، باز هم حيات طيبه به او مى دهم. حيات طيبه براى آدم فقير چيست؟ قناعت به همان نان و پنير و سبزى و سيب زمينى و هفته اى دو دفعه آبگوشت و رضايت به تقدير وجود مقدس پروردگار است.
اين يك آيه، كه در آن از دنياى مردمِ داراى عمل صالح، تعبير به حيات طيبه شده است؛ زندگى پاكيزه، بى آلودگى.(1)
پاداش حسناى عمل كنندگان
آما آيه ديگر:
« لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَـذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الاْءَخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ »(2)
براى كسانى كه خوب هستند، كسانى كه عمل و اخلاقشان خوب است، من «حُسنى» قرار دادم؛ همه چيز آنها را به خوبى مى كشم. از آن زمانى كه حركتش را رو به خوبى آغاز مى كند، من هم يك زن خوب، بچه خوب، مال حلال، رفيق و آشناى خوب قرار مى دهم.
اما حبيب من! بيا و آخرت اين ها را ببين، كه اصلاً با دنيايشان قابل مقايسه نيست، چون آخرتشان خيلى بهتر از دنيايشان است.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: در پايان اين آيه خدا دوباره به زندگى دنياى اين مردم
1 ـ الأمالى للطوسي: 275، حديث 524؛ «قال سيدنا الصادق عليه السلام في قوله «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» قال القنوع.»
2 ـ نحل (16) : 30؛ «براى كسانى كه نيكى كردند [ پاداش ] نيكويى در اين دنياست ، وهمانا سراى آخرت بهتر است، و سراى پرهيزكاران چه نيكوست .»
تعبير « وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ » فرموده است.(1)
اين دنيا براى پرهيزكاران، مردم پاك و با تقوا است. عجب خانه عالىِ خوبى است. شيخ صدوق رحمه الله اين مطلب را از حضرت باقر عليه السلام در تفسير اين آيه مباركه نقل مى كند.
دنيا؛ ابزار معمارى بناى آخرت
و اما روايت؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
« الدُنيا مزرعةُ الآخرة »(2)
اينجا كشتزار است. تمام ابزارهاى اينجا را اگر صحيح به كار بگيرى، معمار آخرت مى شود.
وجود مبارك امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
« نعم العون الدنيا على الآخرة »(3)
دنيا براى آخرت عجب كمك عالى اى است.
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
« بالدنيا تُحرز الآخرة »(4)
1 ـ تفسيرالعياشي: 2/258، حديث 24 ذيل سوره النحل؛ «عن ابن مسكان عن أبي جعفر عليه السلام في قوله «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ» قال الدنيا.»
2 ـ عوالى اللآلى: 1/267، حديث 66؛ «قال صلى الله عليه و آله الدنيا مزرعة الآخرة.»
3 ـ الكافى: 5/72، حديث 8؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ نِعْمَ الْعَوْنُ الدُّنْيَا عَلَى الآْخِرَة.»
4 ـ نهج البلاغه: خطبؤ 155، وصف الإيمان؛ «منه سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالاْءِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الاْءِيمَانِ وَ بِالاْءِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الآْخِرَةُ وَ بِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لاَ مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ مُرْقِلِينَ فِي مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى.»
با اين دنيا مى شود آخرت را به دست آورد.
ادامه دارد . . .
منبع : پایگاه عرفان