فارسی
پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403 - الخميس 22 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

وسائل هدايت - جلسه سیزدهم (1) - (متن کامل + عناوین)

 

هدايت و عمران قلب

قلب، فرمانده كل بدن

 

تهران، حسينيه هدايت رمضان 1383

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

اميرالمؤمنين عليه السلام در آن نامه الهى و ملكوتى خودشان به وجود مبارك حضرت مجتبى عليه السلام نوشتند:

« و عمارة قلبك بذكره »(1)

حسن جان! بايد يك سفر حتمى، قطعى، جدى و حقيقى را به سوى باطن خودت شروع كنى، و قصدت هم در اين سفر باطنى اين باشد كه دل را با ياد خدا، از خرابى نجات دهى، و آن طورى كه صاحب اين خانه از تو خواسته است، اين خانه را آباد كنى. پسرم،

« و عمارة قلبك بذكره »

من عقيده دانشمندان جهان را نسبت به فرماندهى بدن نمى دانم، و اين كه آيا


1 ـ نهج البلاغه: نامه 31؛ «. . . فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ أَيْ بُنَيَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَ الاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَ أَيُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الاْءَيَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِين . . . .»

 

دانشمندان، از قديم تا به امروز در رأيشان متحد هستند، در اين كه چه چيزى فرمانده بدن است؛ مغز، روح يا نفس؟ من آنچه را كه از طريق آيات قرآن و روايات قطعى مى دانم، آثار الهى فرمانده تمام وجود انسان را «باذن الله» قلب مى دانند.

همين قلبى كه در سينه ما و به قول دانشمندان يك ظاهر صنوبرى شكل دارد، و به اندازه مشت بسته انسان است و دو نوع هم فرماندهى دارد؛ يكى نسبت به ظاهر بدن و يكى هم نسبت به باطن انسان.

خود شما هم اگر اين آثار را بشنويد، به اين نتيجه مى رسيد كه در اين كشور هستى وجود انسان، كل كارها در اختيار قلب است. تمام خطرها را قلب براى انسان آسان مى كند. خداوند متعال امور اصليه را هم در قرآن مجيد به قلب نسبت داده است. ايمان، كارى به مغز و اعصاب و بدن ندارد.(1)

 

نمونه هايى از آيات در باب قلب

مركز اين چراغ، قلب است:


1 ـ در زمينه اهميت قلب در روايات آمده: الكافى: 3/454، حديث 6؛ «قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَتَنَفَّلُوا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَعَلَيْكُمْ بِالْفَرِيضَةِ.»

هم چنين آمده: الكافى: 8/22، حديث 4، خُطْبَةٌ لاِءَمِيرِ الْمُوءْمِنِينَ عليه السلام وَ هِيَ خُطْبَةُ الْوَسِيلَةِ؛ «. . . أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَوَاهِدَ تُجْرِي الاْءَنْفُسَ عَنْ مَدْرَجَةِ أَهْلِ التَّفْرِيطِ وَ فِطْنَةُ الْفَهْمِ لِلْمَوَاعِظِ مَا يَدْعُو النَّفْسَ إِلَى الْحَذَرِ مِنَ الْخَطَرِ وَ لِلْقُلُوبِ خَوَاطِرَ لِلْهَوَى وَ الْعُقُولُ تَزْجُرُ وَ تَنْهَى وَ فِي التَّجَارِبِ عِلْمٌ مُسْتَأْنَفٌ وَ الاِعْتِبَارُ يَقُودُ إِلَى الرَّشَادِ وَ كَفَاكَ أَدَباً لِنَفْسِكَ مَا تَكْرَهُهُ لِغَيْرِكَ وَ عَلَيْكَ لاِءَخِيكَ الْمُوءْمِنِ مِثْلُ الَّذِي لَكَ عَلَيْهِ لَقَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ وَ التَّدَبُّرُ قَبْلَ الْعَمَلِ فَإِنَّهُ يُوءْمِنُكَ مِنَ النَّدَم . . . .»

و نيز آمده: نهج البلاغه: حكمت 193؛ «قَالَ عليه السلام إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالاً وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ.»

 

« حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاْءِيمَـنَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ »(1)

سخت ترين بيماريها را كه بودنش، انسان را عليه خدا و شئون خدا وادار به اقدام مى كند، به قلب نسبت مى دهد:

« فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا »(2)

حالت عالى بى نظير يقين و تقواى در حد عالى را به قلب نسبت مى دهد:

« امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ »(3)

اين كه انسان تمام شعائر الهى را احترام كند، به قلب نسبت مى دهد:

« وَ مَن يُعَظِّمْ شَعَـائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقلُوبِ »(4)

نجات انسان را در قيامت به قلب نسبت مى دهد:

« يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ »(5)


1 ـ حجرات (49) : 7؛ «ولى خدا ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هايتان بياراست.»

2 ـ بقره (2) : 10؛ «در دلِ آنان بيمارىِ [ سختى از نفاق [است ، پس خدا به كيفرِ نفاقشان بر بيماريشان افزود.»

3 ـ حجرات (49) : 3؛ «همانان هستند كه خدا دل هايشان را براى پرهيزكارى امتحان كرده ، آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ است .»

4 ـ حج (22) : 32؛ «اين است [ برنامه هاى حج و حدود و مقرّرات خدا [و هر كس شعاير خدا را بزرگ شمارد ، بدون ترديد اين بزرگ شمردن ناشى از تقواى دل هاست .»

 

رأفت و رحمت را به تعبير ديگر، عشق، محبت و علاقه را به قلب نسبت مى دهد:

« وَ جَعَلْنَا فِى قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً »(1)

نفرت و كينه را به قلب نسبت مى دهد، ديگر جاى خيلى وسيعى در اين كشور وجود انسان براى بقيه نمى ماند، الا اين كه بقيه، ابزار حضرت قلب هستند كه در تمام شئون زندگى قلب، با هر وضعى كه دارد، كل استعدادهاى باطن و اعضاى ظاهر را استخدام مى كند و خواسته خودش را به كرسى مى نشاند.

 

هدايت قلب به سوى واقعيت ها

مثلاً قرآن مجيد، فهم واقعيت هاى عالم را به قلب نسبت مى دهد. مغز اينجا چه كاره است؟ سلولها اينجا گيرنده معلومات هستند، قلب فهم كننده آن معلومات است. قلب، سلولهاى رابط بين ما و حقايق عالم هستند كه آنها را به اين مملكت منتقل مى كنند.

فقه كه به معنى فهم است، به قلب نسبت داده شده است:

« لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّيَفْقَهُونَ بِهَا »(2)

 

كوردلى، شرّترين كورى ها

به چند روايت در زمينه قلب عنايت كنيد:

رسول خدا صلى الله عليه و آله تمام تاريكى را كه به نظر وجود مقدس خودش بدترين شرّى است كه دامن انسان را مى گيرد، به قلب نسبت داده اند.

« شرّ العمى عمى القلب »(3)

 


1 ـ شعرا (26) : 88 ـ 89؛ «روزى كه هيچ مال و اولادى سود نمى دهد ، * مگر كسى كه دلى سالم [ از رذايل وخبايث] به پيشگاه خدا بياورد .»

2 ـ حديد (57) : 27؛ «و در قلب كسانى كه از او پيروى مى كردند رأفت و رحمت قرار داديم .»

3 ـ اعراف (7) : 179؛ «[ زيرا ] آنان را دل هايى است كه به وسيله آن [ معارف الهى را [در نمى يابند.»

4 ـ من لايحضره الفقيه: 4/402، حديث 5868؛ «قال رسول الله صلى الله عليه و آله : . . . شَرَّ الاْءُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَ شَرَّ الْعَمَى عَمَى الْقَلْبِ وَ شَرَّ النَّدَامَةِ نَدَامَةُ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَعْظَمَ الْمُخْطِئِينَ عِنْدَ اللَّهِ لِسَانُ الْكَذَّاب . . . .»

 

بدترين كورى ها و تاريكى ها در اين عالم، تاريكى قلب است. آن انسانى كه قلبش تاريك بشود، هيچ توقعى به جز شرّ از او در اين عالم نداشته باشيد.

محبت بيجا در افراد كوردل

ممكن است كسى بگويد: همين آدم كوردل، اين قدر به زن و بچه اش محبت مى كند، آنجا چه شرّى دارد؟

قرآن مجيد مى گويد: پدرى كه كاروان سالار خانواده است، و خانواده را دنبال خودش به عذاب ابد الهى رهنمون مى شود، اين چه محبتى است كه به زن و بچه اش دارد؟

در سوره مباركه ابراهيم پروردگار بزرگ عالم مى فرمايد:

« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ »(1)

وجودش زمينه ساز براى جهنم است، رفتن به تمام آشيانه هاى جهنم است، حالا به اين ها پول و خانه بدهد، اين چه محبتى است.

حبيب من! ديدى كه يك عده اى دست زن و بچه خود را گرفته اند و به طرف جهنم مى برند؟ اين كور دل است.

تمام گناهان را هم در خانه مى برد، زمينه شادى زن و بچه را از آن گناهان فراهم مى كند، يا نه، حكومت مى كند، مى گويد: من مى خواهم بياورم، دو روز هم آنها مقاومت مى كنند، بعد آنها هم يكى دو دفعه مى بينند و خوششان مى آيد و آنها هم اهلش مى شوند، آن وقت اگر يك شب پدر اسباب گمراهى را نياورد، آنها اظهار


1 ـ ابراهيم (14) : 28؛ «آيا كسانى را كه [ شكر [نعمت خدا را به كفران و ناسپاسى تبديل كردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاكت درآوردند ، نديدى ؟»

 

دلتنگى مى كنند كه چه شد؟ اين چه محبتى است كه به زن و بچه اش مى كند؟

 

نظر خدا به قلب افراد

رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

« إن الله لا ينظر الى صوركم و أعمالكم »

خدا، نه به قيافه شما نگاه مى كند تا با قيافه شما را ارزيابى كند، نه با عملتان. به اعمالتان هم اصلاً نگاه نمى كند كه شما امروز روزه بوديد، نماز خوانديد، گريه كرديد.

« و إنما ينظر الى قلوبكم »(1)

نگاه مى كند كه مايه اين عمل چيست. مايه پاك است، يا مخلوط؟ گريه را كارى ندارد، قلب را نگاه مى كند كه مايه اين گريه چيست؟ اگر در اين گريه آب مخلوط است، نمى خرد، اگر خالص است، مى خرد. به نماز كارى ندارد، به قلبِ در نماز كار دارد. به روزه كارى ندارد، به قلبِ در روزه كار دارد. به حج كارى ندارد، به قلب در حج كار دارد كه اين ساختمان بر چه اساس و نيت و هدفى به پا شده است.

 

تأثير پاكى و فساد قلب در اعضا و جوارح

« إذا طابَ قلبُ المرء طاب جسدُهُ و اذا خَبُثَ القلبُ خَبُثَ جَسَدُه »(2)

 


1 ـ جامع الأخبار: 100؛ بحار الأنوار: 67/248، باب 54، ذيل حديث 21؛ «قَالَ رَسُولُ االلَّهِ صلى الله عليه و آله انَّ اللَّهَ لاَ يَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ.»

2 ـ الخصال: 1/31، حديث 109؛ بحار الأنوار: 67/50، باب 44، حديث 6؛ «عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قَالَ إِذَا طَابَ قَلْبُ الْمَرْءِ طَابَ جَسَدُه وَ إِذَا خَبُثَ الْقَلْبُ خَبُثَ الْجَسَدُ.»

هم چنين آمده: روضة الواعظين: 2/414؛ «قال رسول الله صلى الله عليه و آله إن الموءمن إذا أذنب كانت نكتة سوداء في قلبه فإن تاب و نزع و استغفر صقل قلبه منه و إن زاد زادت فذلك الرين الذي ذكره الله في كتابه كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ.»

 

پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اگر دلتان به كل پاك بشود، تمام اعضا و جوارحتان پاك مى شود، چرا؟ چون همگى ابزار قلب هستند. و اگر دل خبيث بشود، تمام اعضا و جوارح نجس شوند، چون همگى ابزار آن قلب هستند، رئيس كل قلب است.

حسابمان را بايد با ايشان تصفيه كنيم، و با ايشان گفتگو و معامله كنيم. ما بايد اول گرد و غبار حسد، كبر، عجب، ريا، كينه، بدبينى، سخت دلى و اين حرفها را از اين خانه پاك كنيم، و به جايش خشوع، خشيت، خوف من الله، عشق به مبدأ و رابطه با معاد را در آن تقويت كرد.

اول بايد سراغ ايشان برويم و حساب ايشان را صاف كنيم، بقيه اعضا و جوارح حسابشان با تصفيه شدن او تصفيه مى شود.

 

حكايت ميرزا ابوالفضل ساوجى(1) و گذر به بوستان

ببينيد تا كجا به حركت قلب توجه دارند؛ ابراهيم خواص(2) از عرفا است. من اين


1 ـ حاجى ميرزا ابوالفضل مجدالدين محمد بن حاجى ميرزا فضل اللّه بن عبداللّه بن لطفعلى ساوجى (1248 ـ 1312 ق) متولد ساوه از خاندان شاملو و پدران او از اميران صفويه در خراسان مى زيستند، سپس از خراسان در ساوه و تهران ساكن شدند.

وى طبيب، خوشنويس و محقق معروف زمان ناصرالدين شاه قاجار بود. و از جمله دانشمندانى است كه در تأليف نامه دانشوران ناصرى و ساير كتابهاى منسوب به محمدحسن خان اعتماد السلطنه همكارى داشته است. آثارى از وى به خط نستعليق، شكسته نستعليق و شكسته تعليق و كتيبه نويسى موجود است. ديوان شعرى نيز منسوب به اوست.

2 ـ ابراهيم خواص، ابواسحاق بغدادى ايرانى الأصل و پدرش از مردم آمل بود و چون تولد ابراهيم در بغداد بود به بغدادى مشهور گشت. معاش خود را از بافتن بوريا و زنبيل مى گذراند، او پيوسته در سفر بود و در بين عرفا شهرتى بسزا دارد. در سال 291 در طبريه درگذشت. (لغت نامه دهخدا: 2/258)

 

مطلب را در «نامه دانشوران ناصرى» ديدم، اين كتاب نُه جلد است و زير نظر مرحوم حاج ميرزا ابوالفضل ساوجى كه از دانشمندان بزرگ زمان قاجاريه بوده، نوشته شده است.

ابراهيم خواص از عرفا، اهل حال و اهل خدا بود، ايشان در مردم هم زندگى مى كردند، اهل كناره گيرى از عباد خدا نبودند. در همين موج، سالم شنا مى كردند تا به ساحل برسند، چون دلشان هم صاف و پاك شده بود، قوى بودند و تحت تأثير مسائل انحرافى قرار نمى گرفتند. جاده را گم نمى كردند، و راه را اشتباه نمى رفتند.

مى گويد: گذرم به يك منطقه خوش آب و هوا و خلوتى افتاد، فكر كردم كارى كه ندارم، همه كارهايم را ميزان كرده ام، برنامه ها همه درست است، به زن و بچه هم گفته ام كه نمى دانم چه وقت برمى گردم.

يك مدتى را اينجا بمانيم، درختها كه ميوه دارد، جنگل خدا هم هست و مالك ندارد، يك عشقى در اين خلوت با مولا برقرار كنيم.

 

 دادمه دارد ...


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

توحيد ايوب (ع)
بار سنگین ظلمت در جدایی از نور حق
زنده كردن مردگان در آخرت
رعايت انصاف در معاملات
حال بندگان خاص خدا
نظريه دانشمندان كمونيست درباره وجود خدا
پاسخ دوزخيان در برابر عقل
از نصايح پيامبر به ابوذر
اجتناب از حرام‏هاى بدنى، اخلاقى و اجتماعى
حسود، مورد نفرت خدا

بیشترین بازدید این مجموعه

معرفت در اسلام - جلسه چهارم
معامله خدا با بندگان‏
4 ـ توبه و استغفار و تدارك گذشته
كوتاهى مدت برزخ بر اهل تقوا
مراتب تقوا
بى‏ارزشى عمل از روى اجبار
اجتناب از حرام‏هاى بدنى، اخلاقى و اجتماعى
گناه و سبب آن - جلسه سی و دوم – (متن کامل + عناوین)
نفع و ضرر در امور دنيايى
گريۀ شوق اهل‌ايمان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^