بزرگى شخصیت امام سجاد، بلکه سایر امامان (ع) بر کسى پوشیده نیست؛ از این رو تمامى مسلمانان رفتار و گفتار آنان را الگو و سرمشق زندگى خویش قرار داده اند. یکى از ویژگیهاى امام سجاد (ع) صبر و شکیبایى ایشان در برابر سختى و مصایب بوده است. حادثه جانسوز عاشورا و جریان اسارت آن حضرت در دست دژخیمان پسر ابى سفیان و دفاع از آرمانهاى شهداى کربلا در برابر یزید؛ استوارى ایمان و شجاعت آن حضرت را مى رساند. ایشان به دیگران نیز توصیه مى فرمایند که در برابر ناملایمات زندگى شکیبا و مقاوم باشند؛ «یا بنى اصبر على النوائب». (۱) اما با وجوداین شکیبایى، آن حضرت زیاد گریه مى کرد به گونه اى که ایشان را یکى از بکائون نامیده اند. آن حضرت در سجده هاى طولانى آن چنان اشک مى ریخت که سنگ ریزه ها خیس مى شد اما این گریه خوف الهى بود. آن حضرت بر مظلومیت پدر بزرگوارش حسین بن على (ع) نیز بسیار گریه مى کرد، سالها اشک ریخت و دیگران را نیز تشویق فرمود تا بر حسین بن على بگریند و از اهرم گریه براى افشاى چهره ستمگران اموى استفاده نمایند؛ بدین جهت آن بزرگوار از هر فرصتى براى رسوایى ستمکاران استفاده مى کردند. گاهى که نوبت غذا و طعام مى رسید، چشمان مبارکشان پر از اشک مى شد. روزى یکى از خدمتگزاران آن حضرت عرض کرد: یابن رسول اللّه! آیا هنوز پایان حزن و اندوه شما فرا نرسیده است؟ فرمود: «ویحک! ان یعقوب (ع) کان له اثنى عشر ابناً فغیب اللّه واحداً منهم فابیضت عیناه من الحزن و کان ابنه یوسف حیاً فى الدنیا و انا نظرت الى أبى و أخى و عمى و سبعه عشر من اهل بیتى و قوماً من انصار أبى مصر عین حولى فکیف ینقضى حزنى؟»؛ (۲) واى بر تو! یعقوب (ع) داراى دوازده فرزند بود. خداوند یکى از آنان را از جلوى چشمش دور و پنهان نمود - در حالى که - فرزندش حیات داشت، چشمان یعقوب از اندوه سفید شد. اما من در جلو چشمانم شاهد بودم که پدرم، برادرم، عمویم، هفده تن از اهل بیتم و گروهى از یاران پدرم را به قتل رساندند و سرهایشان را از تن جدا کردند. چگونه اندوه من پایان یابد؟ در روایت دیگر فرمود: «کیف لا أبکى و قد منع ابى من الماء کان مطلقاً للسباع و الوحوش»؛ (۳) چرا گریه نکنم در صورتى که پدرم را از آبى منع کردند که براى تمام درندگان و حیوانات آزاد بود؟
امام صادق فرمود: «بکى على بن الحسین عشرین سنه و ما وضع بین یدیه طعام الا بکى»؛ (۴) امام سجاد (ع) بیست سال گریه کرد و هرگاه در جلو آن حضرت غذایى گذاشته مى شد مى گریست.
روزى خدمتکار آن حضرت به ایشان گفت: «به فدایت اى پسر رسول خدا! مى ترسم که اگر به این صورت گریه را استمرار دهید تلف شوید! فرمود: در پیشگاه خداوند اندوه دارم و مى دانم آنچه را تو نمى دانى. هرگاه جریان شهادت فرزندان فاطمه (ع) را به یاد مى آورم، گریه گلویم را مى گیرد به گونه اى که نزدیک است گلوگیر شوم».
با فرا رسیدن ماه رمضان، هر افطار آن حضرت به یاد شهداى کربلا و شهادت پدر مى افتاد و مى فرمود: «واکربلا! واکربلا!» و این جمله را همواره تکرار مى کرد که: «کشته شد پسر رسول خدا در حالى که خایف بود! کشته شد پسر رسول خدا در حالى که تشنه بود!». این جمله ها را با خود زمزمه مى کرد و اشک مى ریخت تا این که لباس آن حضرت از اشک خیس مى شد. (۵)
پی نوشت:
(۱) - مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۷۹، فصل فى کرعه و صبره و بکائه (ع).
(۲) - همان، ج ۴، ص ۱۸۰، همان فصل.
(۳) - همان.
(۴) - همان.
(۵) - همان.
منبع : سبطین