تو زنده ای ، برای خودم گریه می کنم
در مجلس عزای خودم گریه می کنم
پیچیده بانگ سرخ و رسای تو در زمین
بر مرگ بی صدای خودم گریه می کنم
گوشم شنید "هل من..." سبز تو را، ولی
بر پاسخ قضای خودم گریه می کنم
هفتاد و سومین نفر آری... ولی نشد!
بر جان بی بهای خودم گریه می کنم
تو سربلند و سرخ و رها ایستاده ای
بر قامت دو تای خودم گریه می کنم
سر، داده ای به نیزه و جان داده ای به دوست
من مانده ام به پای خودم گریه می کنم
خیلی بد است حال دلم در غیاب عشق
بر قلب بی نوای خودم گریه می کنم
در کربلا نشسته ام اما،چرا دروغ؟!
بر گور دردهای خودم گریه می کنم
نفرین به" شمر" و "ابن زیاد" درون من
شرمنده! از بلای خودم گریه می کنم
آتش پرست افعی روح خودم شدم
از نیش اژدهای خودم گریه می کنم
روح حماسه،خون خدا،گریه بر شما ؟!
هرگز! به ماجرای خودم گریه می کنم
" از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست "
انسان؟!....و با دعای خودم گریه می کنم
منبع : رضا اسماعیلی