فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

دليل عشق و محبّت‏

 

 


منابع مقاله
:

کتاب : عرفان اسلامى جلد یک         

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

امام صادق عليه السلام فرمودند محبّت به خدا و آنچه وابسته به حضرت اوست، فرع معرفت انسان نسبت به خداست و هرچه معرفت و آگاهى آدمى به وجود مقدّس او بيشتر باشد، عشق به او بيشتر خواهد بود.

چنان كه براى خوف و رجا در كلام امام عليه السلام دليلى ذكر شده است- كه فرمودند:

دليل خوف، فرار از شياطين جنى و انسى و گناهان و دليل اميد، طلب اتّصال با اوليا و عاشقان خدا و طلب كليّه برنامه هايى است كه خدا براى انسان مى پسندد- براى محبّت و عشق نيز دليل بايد اقامه شود و به ادّعا ثابت نمى گردد و هركسى نمى تواند بگويد من محبّ اويم.

 

تقدم محبوب بر ماسوى

دليل محبّت در كلام امام عليه السلام انتخاب محبوب بر ماسواى او و مقدم داشتن او بر هر چيزى است. او را خواستن و هر چيزى را براى او و به خاطر او خواستن است، وگرنه اگر كسى بگويد: خدا محبوب من است، ولى غير او را بر او مقدّم بدارد جز پندار و خيالى در سر نداشته و ندارد.

چنانچه قرآن مجيد به اين معنا اشاره دارد:

 [قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ ] «1».

بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خويشانتان و اموالى كه فراهم آورده ايد و تجارتى كه از بى رونقى و كسادى اش مى ترسيد و خانه هايى كه به آنها دل خوش كرده ايد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب ترند، پس منتظر بمانيد تا خدا فرمان عذابش را بياورد و خدا گروه فاسقان را هدايت نمى كند.

آرى، معرفت، اين معنى را نشان مى دهد كه در همه جا و در همه وقت تنها يار انسان و حافظ و نگهدار و خالق و رازق و دستگير آدمى خداست و هرچه غير اوست وسيله است و او تنها هدف عالم است. روى اين حساب اگر به وسائل علاقه دارد به خاطر اوست، اگر به دنيا و آنچه در اوست دلبستگى دارد به خاطر اوست، اگر به انسانها محبّت دارد به خاطر اوست و محبّتِ آتشين و عشقِ عاليش متوجّه اوست و هرچه او را به او نزديك كند به خاطر او دوست دارد و از هرچه او را از محبوب حقيقى جدا نمايد متنفر است.

امير مؤمنان عليه السلام در خطبه متّقين درباره اين پاكبازان مى فرمايد:

عَظُمَ الْخالِقُ فى أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مادونَهُ فى أَعْيُنِهِمْ «2».

خدا در جانشان بزرگ است و مادون او در چشمشان كوچك.

آنان در سرّ سويداى دل و جان، جز او راه ندادند؛ چرا كه دل حرم اوست و در حرم او غير او راه ندارد.

حضرت امام صادق عليه السلام در روايتى مى فرمايد:

الْقَلْبُ حرمُ اللّه فَلا تُسْكِنْ فِى حرمِ اللّهِ غَيْرَ اللّهِ .

قلب حرم خداست؛ پس در حرم خدا غير خدا را راه نده.

عارف بزرگ مرحوم الهى قمشه اى كه اين واقعيّت ها را چشيده بود، در ترجمه اين جمله مى گويد:

چو آنان را جلال شاه ذوالمجد

عيان شد در دل آگاه پر وجد

جهان ديدند خاك درگه شاه

فشاندند آستين بر ماسوى اللّه

به چشم دل نه دل عرش خدايى

به حيرت در جمال كبريايى

به تعظيم جلالش از سر وجد

همه در نغمه سبحان ذى المجد

هر آن دل روشن از نور الهى است

به چشمش هر دو عالم خاك راهى است

و به قول فيض آن عارف بزرگ:

دل مى كنمت فدا و جان هم

از توست اگرچه اين و آن هم

دل را برتو چه قدر باشد

يا جان كسى و يا جهان هم

بر روى زمين نديده چشمى

ماهى چون تو بر آسمان هم

در ملك و ملك نظير تو نيست

در هشت بهشت جاودان هم

جايى كه نهى تو پاى آنجا

ما سر بنهيم و قدسيان هم

مهمان شوى ار شبى مرا تو

دل پيش كشم تو را و جان هم

تا بر سر خوان به جز تو نبود

مهمان باشى و ميزبان هم

صاحب كتاب ارزشمند «منازل السائرين» در باب محبّت و محبّ و محبوب مى گويد:

«الَمحَبَّةُ تَعَلُّقُ الْقَلْبِ بَيْنَ الْهِمَّةِ وَالأُنْسِ فى الْبَذْلِ وَالْمَنْعِ عَلَى الأَفْرادِ» «3».

و شارح بزرگوار آن «كمال الدين عبدالرزاق كاشانى» توضيح مى دهد كه:

تعلّق قلب به محبوب سرچشمه اش همت عالى انسان است و همت عالى آن همّتى است كه از ماسوى بريده و تنها به او متّصل شده است و انس نيز حاصل از تجلّى محبوب پرآيينه وجود انسان و بذل و منع هم از مقتضيات تجلى آن وجود مقدس بر دل پاك است.

بدون شك تجلّى اقتضا مى كند فناى در محبوب را و اين كه وجود انسان يك پارچه فداى محبوب گردد و انس اقتضا مى كند كه دل و جان از انس گرفتن به غير او و لذّت بردن از ماسواى او منع گردد. بنابراين عشق و محبّت به محبوب اقتضا مى كند وصال را و وصال ميسّر نمى شود مگر به بذل روح، انس به جمال هم اقتضا مى كند قلب از التفات به غير او ممنوع شود؛ پس محبّان وقتى در محبّت خود صادقند كه قلب شان تعلّق به محبوب داشته و اين تعلّق نتيجه همت باشد و از پس اين تعلّق غرقه عالم انس و منع گردند.

اوّل ميوه عشق و محبّت به محبوب، فناى خاطر محبّ از تعلّق به غير است و محبّت واقعى و عشق صادقانه آن است كه درون را از تعلّق به ديگران پاك كرده و جز عشق او و شؤون حضرتش چيزى در ذات وجود نماند.

پس از آن چون سيل محبّت محبوب به سرزمين وجود جارى گردد، كارى از انسان جز كارى كه محبوب مى خواهد سر نزند و اين فناى افعال است و سپس اين سيل و تجلّى كارى مى كند كه آدمى اخلاقى جز اخلاق اللّه نداشته باشد و اين فناى

صفات است و آن گاه به جايى مى رسد كه از خود نيز فراموش مى شود و يادى جز ياد حضرتش و فعل و صفتى جز فعل و صفت محبوبش نمى ماند، آن فناى ذات است.

اينجاست كه محبوب، بر همه چيز مقدّم شده و ايثار محبوب بر غير او صدق پيدا كرده است. محبّت بدون ترديد همان محبّتى است كه او از انسان خواسته، اين است معناى: وَدَليلُ الحُبّ إيثارُ الْمَحْبُوبِ عَلى ما سِواهُ.

خوشا آن دل كه مأواى تو باشد

بلند آن سر كه در پاى تو باشد

فرو بايد به ملك هر دو عالم

هر آن سر را كه سوداى تو باشد

سراپاى دلم شيداى آن است

كه شيداى سراپاى تو باشد

غبار دل به آب ديده شويم

كنم پاكيزه تا جاى تو باشد

خوش آن شوريده شيداى بى دل

كه مدهوش تماشاى تو باشد

دلم با غير تو كى گيرد آرام

مگر مستى كه شيداى تو باشد

نمى خواهد دلم گل گشت صحرا

مگر گل گشت صحراى تو باشد

خوشى در عالم امكان نديديم

مگر در قاف عنقاى تو باشد

زهجرانت به جان آمد دل فيض

وصالش ده اگر رأى تو باشد

خوشا آنان كه ترك كام كردند

به كام عار ننگ از نام كردند

به خلوت انس با جانان گرفتند

به عزلت خويش را گمنام كردند

 

آرى، عاشق واقعى و محبّ حقيقى، پس از شناخت حضرت او، قدرتى برايش نمى ماند تا ماسواى او را بر او مقدّم كند.

عاشق موجودى است يكتا بين، يكتاگو، يكتاخواه و در يك كلام جز او چيزى نمى بيند تا آن را بر او مقدّم بدارد.

قرآن مجيد درباره مردم مؤمن و تعلّق خاطر آنان به خدا در آيات گوناگونى سخن مى گويد و به خصوص به اين معنى اشاره دارد كه مؤمن واقعى چيزى را بر او مقدّم نمى دارد، گرچه نزديكترين فرد او باشد، در سوره مباركه «مجادله» چنين مى خوانيم:

[لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ] «4».

گروهى را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نمى يابى كه با كسانى كه با خدا و پيامبرش دشمنى و مخالفت دارند، دوستى برقرار كنند، گرچه پدرانشان يا فرزاندانشان يا برادرانشان يا خويشانشان باشند. اينانند كه خدا ايمان را در دل هايشان ثابت و پايدار كرده، و به روحى از جانب خود نيرومندشان ساخته، و آنان را به بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ ] آن نهرها جارى است درمى آورد، در آنجا جاودانه اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اينان حزب خدا هستند، آگاه باش كه بى ترديد حزب خدا همان رستگارانند.

و اين محبّت و عشق واقعيّتى است كه آثارش در تمام وجود انسان آشكار گشته و قدرت پنهان كردن آن را ندارد، آثار آن بر چهره و تمام حالات آنان و كليه حركات اعضايشان و آه نَفَس شان و اشك چشمشان و گفتار زبانشان و رنگ رويشان و لاغرى اندامشان و آب شدن بدنشان، سوز دلشان و ناچيزى استخوانشان و نازكى پوستشان و ياد محبوبشان پيداست! آيا اينان با چنين آثارى، مى توانند غير را بر يار ترجيح دهند؟!

 

نمونه هايى از تاريخ

رسول خدا صلى الله عليه و آله «مصعب بن عمير» را ديدند در حالى كه پوست دباغى نشده گوسفندى را به كمر بسته مى آيد، فرمودند:

به اين مرد نظر كنيد كه خداوند قلبش را به نور خود منوّر كرده است. من در مكّه ديدم كه در دامن پدر و مادرش از بهترين غذاها و نوشيدنى ها بهره مند بود؛ اما عشق خدا و رسول او را به چنين حال انداخت «5».

مصعب جوانى بود كه با تمام وجود عاشق خدا و رسول شده بود، لحظه اى از عمل به خواسته هاى محبوب آسودگى نداشت، قبل از پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمد و به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله به تبليغ فرهنگ الهى پرداخت، مدينه را آماده پذيرش اسلام و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كرد.

او در راه خدا سخت ترين حوادث را تحمّل كرد، رنج هر مصيبتى را به خود خريد و عاقبت در جنگ احد در ركاب رسول خدا صلى الله عليه و آله به شرف شهادت نايل گشت، اين است مصداق و نمونه فرمايش امام صادق عليه السلام كه فرمود:

دَليلُ الحُبّ إيثارُ الْمَحْبُوبِ عَلى ما سِواهُ.

عيسى بن مريم به سه نفر گذشت، لاغر اندام و رنگ پديده، فرمود:

اين چه وضعى است؟ گفتند: از ترس آتش جهنم، گفت: بر خدا حق است كه خائف را امان دهد.

سپس بر سه نفر ديگر گذشت كه لاغرى و رنگ پريدگى آنان بيش از سه نفر اوّل بود، پرسيد:

شما را چه شده است؟ گفتند: اشتياق به بهشت ما را به اين وضع كشانده است، گفت: بر خدا حق است كه آنچه را شما به آن اميد داريد به شما عنايت كند.

سپس به سه نفر ديگر گذشت كه لاغرى و رنگ پريدگى آنان بيش از سه نفر دوم بود، پرسيد:

شما را چه شده كه به اين گونه تغيير بدن و رنگ مبتلا شده ايد؟ گفتند: عشق خدا، گفت: شما بندگان مقرّبيد، شما بندگان مقرّبيد «6».

هرم بن حيّان مى گفت: مؤمن وقتى خدا را شناخت عاشق او مى شود و چون عاشق شد به سوى او حركت مى كند و هنگامى كه لذّت حركت را يافت به ديده شهوت به دنيا نمى نگرد و به آخرت به چشم رغبت نظر نمى نمايد، جسدش در دنياست ولى روحش در آخرت است.

يحيى بن معاذ مى گفت: مثقال خردلى محبّت پيش خدا محبوبتر است از هفتاد سال عبادت بدون عشق.

 

علائم عاشقان حقيقى

از بعضى از گذشتگان نقل شده:

خداوند عزيز به بعضى از پيامبران وحى كرد: براى من در ميان بندگانم بندگانى است كه عاشق من هستند و من عاشق آنهايم و مشتاق منند و من مشتاق آنانم، ياد منند و من ياد آنهايم و نظر به من دارند و من به آنان نظر دارم، اگر راه آنان را بپيمايى تو را دوست خواهم داشت و اگر از طريق آنان روى بگردانى تو را هلاك خواهم كرد.

گفت: خداوندا! آيا آنان را علائمى هست؟ خداوند فرمود: در روز مساجد و منازلى كه دوستان من در آنند براى عبادت من رعايت مى كنند، چنانچه چوپان مهربان گوسپندان را رعايت مى كند و مشتاقانه به سوى غروب آفتاب و وقت مغرب حركت مى كنند، چنانچه پرندگان در آن وقت به سوى لانه هاشان پرواز مى كنند.

زمانى كه تاريكى شب آنان را گرفت و خيمه سياهى همه جا را پوشانده و ديگران براى استراحت رختخواب پهن كردند و پرده ها را افكندند و هر دوستى با دوستش خلوت كرد، آنان در برابر من مى ايستند و زمين را با چهره خود در پيشگاه عظمت من فرش مى كنند و با دعايى كه خود به آنان تعليم كرده ام با من مناجات مى كنند و مرا در برابر نعمت هايى كه به آنان داده ام مى ستايند، كارشان در شب ناله و گريه و آه و شكوه از فراق من است، گاهى در قيام و گاهى در تشهّد، گاهى در ركوع و گاهى در سجودند، خريدار آنچه را به خاطر من تحمل مى كنند، هستم و شكوه آنان را از عشقى كه به من دارند مى شنوم. اول چيزى كه به آنان عنايت مى كنم سه چيز است:

1- نورم را در دلشان قرار مى دهم تا هم چنان كه من از آنان خبر دارم آنان در پرتو آن نور از من باخبر شوند.

2- اگر تمام آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست از آنان باشد آن چنان در نظرشان كوچك مى كنم كه به خاطر تماشاى آنها از من غافل نشوند.

3- به آنان روى مى آورم و به هنگامى كه به آنان روى آوردم آيا كسى مى تواند بفهمد من به آنان چه مى خواهم عنايت كنم «7»؟!

اگر عبد با چنان زحماتى كه در راه بندگى او و عشق به جلال و جمال معبود واقعى تحمّل مى كند، دلش جايگاه تجلّى او گردد، آيا پس از آن مى تواند غير او را بر او ترجيح دهد؟ آيا امكان ترجيح غير او هرچه باشد بر او امكان دارد؟! اينجاست كه انسان به واقعيّت سخن امام صادق عليه السلام مى رسد كه وقتى چنين عشقى دل را مشغول كند، معشوق آن دل و محبوب آن عشق بر همه چيز بدون اختيار ترجيح داده خواهد شد.

به قول عارف عاشق، فيض كاشانى:

دل و جان منزل جانانه كردم

مى توحيد در پيمانه كردم

از اين افسانه ها طرفى نبستم

به مستى ترك هر افسانه كردم

زعقل و عاقلان يكسر بريدم

علاج اين دل ديوانه كردم

شدم در ژنده پنهان از نظرها

چو گنجى جاى در ويرانه كردم

شود تا آشنا آن دوست با من

زهر كس خويش را بيگانه كردم

در اين روايت دقت كنيد:

وَفى أَخْبارِ داودَ: قُلْ لِعبادى الْمُتوجِّهينَ إِلىَّ بِمَحَبَّتى ما ضرَّكُمْ إِذ احتَجَبْتُمْ عَنْ خَلْقى إذا رَفَعتِ الْحِجابُ فيما بَيْنى وَبَيْنَكُمْ حَتّى تَنْظُرُوا إِلَىَّ بِعُيُونِ قُلُوبِكُمْ، ما ضرَّكُمْ ما زُوِيَتْ عَنْكُمْ مِنَ الدُّنْيا إِذا بَسَطْتُ دينى لَكُمْ وَما ضَرَّكُمْ مَسْخَطَةُ الْخَلْقِ إِذَ الْتَمَسْتُمْ رِضاىَ! «8»

در اخبار داود آمده است: خدا به او فرمود: به آنان كه روى به عشق من دارند بگو: با برداشته شدن حجاب بين من و شما و اين كه مى توانيد مرا با چشم دل ببينيد جدايى خلق از شما به شما ضررى نمى رساند و با سايه انداختن دينم بر سر شما، روى گردانى دنيا برايتان ضرر ندارد و در صورت طلب خشنودى من خشم خلق در حق شما كارى نمى تواند بكند.

عاشقان خدا، خلق را هركه باشد اگر در راه محبوب نباشد و دنيا را هرچه باشد اگر در مسير معشوق نباشد و خشنودى خلق را اگر در راه رضاى او نباشد؛ هرگز بر خدا ترجيح نداده و مى داند كه از دست دادن هركدام به خاطر او چيزى از انسان كم نمى كند؛ بلكه به خاطر معامله با خدا، بهترين سرمايه كه رضايت اوست براى انسان فراهم مى گردد.

تا اينجا سخن از عشق انسان به خدا بود، اما آنجا كه سخن از عشق خدا به عبد است نيز داراى مسائلى است كه قسمتى از آن را مى خوانيد.

 

عشق حق به عبد

قرآن كريم انسانى را كه به پاك كردن خود از گناهان و شستشوى باطن از آلودگيها اقدام كند محبوب خدا برشمرده است:

[إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ] «9».

يقيناً خدا كسانى را كه بسيار توبه مى كنند، و كسانى را كه خود را [با پذيرش انواع پاكى ها از همه آلودگى ها] پاكيزه مى كنند. دوست دارد.

[فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ] «10».

در آن مردانى هستند كه خواهان پاكيزگى [و طهارت جسم و جان ] هستند و خدا پاكيزگان را دوست دارد.

و آنان كه به دروغ ادّعاى محبّت خدا مى كنند و خيال مى كنند خدا هم آنان را دوست دارد، معذّب بودن آنان را ردّ بر آن ادّعا دانسته و مى فرمايد:

[قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ ] «1.

پس چرا خدا شما را به گناهانتان عذاب مى كند؟

اگر شما محبوب خداييد چرا به خاطر گناهانتان به جهنّم عذاب وجدان دچار مى شويد اين گرفتارى شما به عذاب دليل بر اين است كه خدا شما را دوست ندارد، علامت محبّت حق به عبد، توبه عبد است و از شرايط محبّت حق به عبد غفران اوست چنانچه فرموده:

[قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ] «12».

بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد، و گناهانتان را بيامرزد.

شما كه مى گوييد: عاشق خداييم از برنامه هاى الهى كه به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله به شما رسيده پيروى كنيد؛ تا خدا شما را دوست داشته و گناهانتان را ببخشد. توبه يكى از مهمترين فرمان هاى حق است كه عاشق خدا براى اجراى آن قيام كرده و به وسيله آن تمام نواقص خود را رفع و آلودگى هاى خويش را پاك مى كند. و از اين طريق است كه محبوب حق مى شود.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أَنَّ اللّهَ يُعْطى الْمالَ الْبِرُّ وَالْفاجِرُ وَلا يُعْطى الإيمانَ إلّامَنْ احَبَ «13».

پيامبر بزرگ صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند دنيا را به هركه دوست دارد و دوست ندارد عطا مى كند. ولى ايمان وعشق را فقط به كسى كه علاقه دارد عنايت مى كند.

البته در اين زمينه بايد توجّه داشت كه سعى و ظرفيّت و شايستگى عبد شرط است، در صورت كوشش و يافتن ظرفيت و شايستگى، عنايت الهى متوجّه انسان مى گردد و خداوند عبد را به نور ايمان منوّر مى كند. اين نور دليل بر محبّت خدا به عبد است.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إِذا أَحَبَّ اللّهُ تَعالى عَبْداً ابْتَلاهُ فَإِنْ أَحَبَّهُ الْحُبَّ الْبالِغِ اقْتَناهُ، فَقالُوا: وَما مَعْنا اقْتَناهُ، قالَ: لا يَتْرُكْ لَهُ مالًا وَلا وَلَداً «14».

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هنگامى كه خدا به بنده اش محبّت ورزد او را مبتلا مى كند و هنگامى كه عشق حق به عبد به درجه نهايى برسد او را به دست خواهد گرفت، عرضه داشتند: يعنى چه؟ فرمود: برايش اهل و مالى باقى نخواهد گذاشت. (كنايه از اين كه وضع عبد به جايى مى رسد كه ذكر و فكرى و عمل و اخلاقى و حركت و سكونى جز او نخواهد داشت و هرچه در اختيار اوست فداى محبوب مى كند).

و به قول فيض بزرگوار، آن فقيه ربّانى:

گرفتم ملك جان الحمد للّه

گذشتم از جهان الحمد للّه

چه جا و چه جهان چه ملك و چه ملك

شدم تا جان جان الحمد للّه

مكان را در نور ديدم به همت

شدم تا لا مكان الحمد للّه

برون كردم سر از عالم نهادم

قدم بر آسمان الحمد للّه

زمهر فانيان دل بر گرفتم

شدم از باقيان الحمد للّه

زمحكومان بريدم رو نهادم

سوى آن حكمران الحمد للّه

زچاه طبع يوسف وار رفتم

به سوى مصر جان الحمد للّه

زخوف عقل يونس وار جستم

به صحراى عيان الحمد للّه

زبود فيض و نابودش برستم

نه اين ماند و نه آن الحمد للّه

قالَ النَّبىُّ صلى الله عليه و آله: إذا أَحَبَّ اللّهُ عَبْداً ابْتَلاهُ فَإِنْ صَبَرَ اجْتَباهُ وَإِنْ رَضِىَ اصْطَفاهُ .

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هرگاه خدا بنده اى را دوست داشته باشد، او را دچار آزمايش مى كند، اگر در برابر آزمايش هاى ربّانى استقامت ورزد او را به عنوان بنده اختيار مى كند و چون راضى به برنامه هاى الهى شد، او را مخصوص خود مى گرداند.

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- توبه (9): 24.

(2)- نهج البلاغة: خطبه 184.

(3)- شرح منازل السائرين: 168، نقل به معنى.

(4)- مجادله (58): 22.

(5)- محجّة البيضاء: 8/ 5.

(6)- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد: 10/ 156؛ ذكر الخوف و ماورد فيه؛ مجموعة ورّام: 1/ 224؛ محجة البيضاء: 8/ 6.

(7)- محجّة البيضاء: 8/ 58.

(8)- جامع السعادات: 3/ 122. (9)- بقره (2): 222.

(10)- توبه (9): 108.

(11)- مائده (5): 18.

(12)- آل عمران (3): 31.

(13)- المحاسن: 1/ 217، باب 9- الدين، حديث 112؛ بحار الأنوار: 65/ 204، باب 22، حديث 9.

(14)- ارشاد القلوب: 1/ 26، الباب الرابع فى ترك الدنيا.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امام حسن عسکری (ع) طلایه ‏دار عبادت و عرفان
آدم ثاني و طبقهاي آسماني
مسلم بن عقيل سفیر شهادت (1)
بعد از شهادت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا ...
عزت مرد چيست ؟
روایت مویر ، دیکنر و ماساریک از امام حسین(ع)
امِ‏ حسن
بِشْرِ بنِ حسن عليه السلام‏
عبداللَّه بن حسين عليه السلام‏
پنج کلید طلایی برای نجات از فقر

بیشترین بازدید این مجموعه

همنشينى با بندگان صالح
خروج از خانه‏
حج از ديدگاه اميرالمؤمنين عليه السلام‏
خطبه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در شناخت ...
نیاز انسان به اخلاق
 ناچيزى عنصر زمين و صورت مادى انسان نسبت به جهان‏
وجوب شكر  
پنج کلید طلایی برای نجات از فقر
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^