ای ماه شمشیر، وقت حلول است
جان جهانها، از غم ملول است
این داغ حیدر، داغ بتول است
وین خونبهایِ، آل رسول است
سوزِ نهانی، اذن دخول است
چشمی که تر شد، نذرش قبول است
این گریههایِ، بی اختیارست
مانند امروز، کی میشود کی
سرها به رویِ، نی میشود نی
خون در رگِ تاک، می میشود می
ساقی بیانداز، تیرِ پیاپی
قاتل امیرِ، ری میشود ری
پس وای بر وی، پس وای بر وی
امروز اگر مست، فردا خمارست
شمشیر بنگر، رگهای او را
رگهایِ سرخِ زیر گلو را
بوسیده احمد، این سمت و سو را
خورشید رو را، مهتاب مو را
بگشای فرقِ، موی سبو را
هم پشت سر را، هم پیش رو را
اکنون زمان، بوس و کنار است
قرآن گشودی، در سر بیاور
از سرِّ نیها، سر در بیاور
پیکار یعنی، پیکر بیاور
پروانهها را، پرپر بیاور
لشگر بیاور، یاور بیاور
اکبر اگر رفت، اصغر بیاور
تیرِ سهشعبه، در انتظارست
ای دُرِّ نایاب، ای آب ای آب
ای گوهر ناب، ای آب ای آب
لبهای ارباب، ای آب ای آب
عطشان و بیتاب، ای آب ای آب
ششماهه در خواب، ای آب ای آب
ای آب ای آب، ای آب ای آب
مشک دریده، دست سوارست
نحرین حیران، جریان بگیرید
بیسر بیایید، سامان بگیرید
سوغات را از، مهمان بگیرید
از خضر آبِ حیوان بگیرید
اذن سماع از سلطان بگیرید
وقت وداع است، قرآن بگیرید
هنگام تن نیست، جان بیقرارست
جانا چه سازم، با زخم جانکاه
چندان نشیند، آیینه با آه
از پا فتادم، در راه بی راه
یک دلو خالی، صد آسمان چاه
«گر تیغ بارد، در کوی آن ماه
گردن نهادیم، الحکمُ لله»
حبل الوریدم، در دست یارست
منبع : محمود حبیبی