خواهی دل اگر بهره ز احسان اباالفضل
از صدق بزن دست بدامان اباالفضل
گر طالب آنی که ببوئی گل توحید
آن گل بکف آور ز گلستان اباالفضل
جانا اگرت خلد برین است تمنا
روپا به ادب نه به شبستان اباالفضل
ور در طلب آب حیاتی برو ای دل
میجوی ز سرچشمه ی ایمان اباالفضل
خواهی شرف و عزت جاوید گر از حق
رو بوسه بزن بر در ایوان اباالفضل
گر چشم خرد بازکنی در حرم او
بینی ملک آنجا شده دربان اباالفضل
ریزان ز سما جای سپندش شده اختر
ناهید بود مجمره گردان اباالفضل
برخیز در این روز دل افروز بشادی
با زمزمه شو مرغ خوش الحان اباالفضل
به به چه جلالی چه کمالی چه جمالی
خرم شده گیتی ز فر و شان اباالفضل
دیگر چه کنی وصف ز یاقوت که یاقوت
باشد خجل از لعل سخن دان اباالفضل
دریای صفا کان وفا بحر فتوت
ای جان جهانی همه قربان اباالفضل
با یاد اباالفضل غم از دل بزداید
هر درد شود چاره ز درمان اباالفضل
با شوکت احمد بود و صولت حیدر
ارباب خرد آمده حیران اباالفضل
مرد افکن و لشکر شکن و خصم برانداز
سرپنجه و تیغ شرر افشان اباالفضل
سرهای سلحشور یلان از دم شمشیر
غلطان شده چون گوی به چوگان اباالفضل
در معرکه ی جنگ بدی حیدر ثانی
شد چشم فلک خیره ز جولان اباالفضل
بر خوان کرم «هاتفی» زار گدائی است
بی بهره کجا میرود از خوان اباالفضل؟
منبع : راسخون