فارسی
جمعه 21 دى 1403 - الجمعة 9 رجب 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

معراج آدميّت و انسانيّت‏


منابع مقاله
:

کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد دوم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

در كتاب «انسان كامل» آورده:

معراج آدميّت و انسانيّت باچهار چيز ميسّر است:

1- معارف الهيّه: قرآن، كلمات انبيا و امامان و اوليا.

2- اقوال نيك.

3- افعال نيك.

4- اخلاق حسنه.

و اين چهار كه از طريق مبارزه با هوا و هوس و جهاد با نفس به دست مى آيد به قدرى مهمّ است كه گفته اند:

هر كه اين چهار را ندارد آدمى نيست و هر كه دارد آدمى است و هر كس اين چهار را به كمال برساند انسان كامل است.

چون به دنبال شناخت حقايق قرآنيّه ومعارف الهيّه رفتى و از آن دو منبع يعنى كتاب و حديث كسب نور كردى و به عبادت و اطاعت قيام نمودى زمينه مبارزه با هوا و هوس و تزكيه نفس را به كمك حق و رسالت رسول اعظم فراهم آورده و به انتظار باش كه نورى كه محصول اين مبارزه است تمام شئون حيات و جوانب وجودت را روشن كند، نورى كه رسول بزرگ صلى الله عليه و آله از خداوند عزّ وجلّ درخواست داشت:

اللّهُمَّ اجْعَلْ لى فى قَلْبى نُوراً وَفى لِسانى نُوراً و فى بَصَرى نُوراً و فى سَمْعى نُوراً و عَنْ يَمينى نُوراً و عَنْ يَسارى نُوراً و مِنْ فَوْقى نُوراً وَمِنْ تَحْتى نُوراً وَمِنْ أمَامى نُوراً و مِنْ خَلْفى نُوراً، وَاجْعَلْ لى فى نَفْسى نُوراً و أعْظِم لى نُوراً. «1»

پروردگارا در قلبم، در زبانم، در ديده ام، درگوشم، از راستم، از چپم، از بالاى سرم، از زير پايم، از پيش رويم، از پشت سرم و در نفسم نور قرار بده و اين نور را براى من عظيم گردان.

عرفا مى گويند:

مراد از اين نور، قرآن و توفيق خاصّ الهى است و مقصود پيامبر صلى الله عليه و آله از اين درخواست اين است كه قرآن و باطن قرآن و سرّالسرّ قرآن و حقيقت آيات، تمام جوانب وجودش را پر كند، كه اين خواسته در ازل مورد اجابت قرار گرفت و به نزول قرآن تجلّى آشكار كرد.

روضه را از چمن انس نثارى بفرست

 

يعنى از خاك در خويش غبارى بفرست

     

تا دگر عطر فروشى نكند باد بهشت

 

بانسيم سحرى بوى بهارى بفرست

جانم از باده دوشينه تو مخمور است

 

زان معطّر قدحش دفع خمارى بفرست

     

(عماد فقيه كرمانى)

امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

الْعارِفُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَأعْتَقَها و نَزَّهَها عَنْ كُلِّ ما يُبْعِدُها. «2»

عارف كسى است كه نفس خود و عوارضش را از شرّ و خير شناخته باشد و آن را از جميع شرور و رذايل آزاد نموده و تصفيه كرده و وى را از آنچه از خدايش دور مى كند حفظ نموده باشد.

مرا شيخ داناى مرشد شهاب

 

دو اندرز فرمود در روى آب

يكى آن كه در نفس خودبين مباش

 

يكى آن كه در خلق بدبين مباش

     

چون نفس را بشناسى از خوديّت و خودبينى نجات پيدا كنى و در راه صلاح و اصلاح آن با كمك قرآن و رسالت و امامت برخيزى و به اين نتيجه برسى كه نفس، مملوك حق و امانت جناب او در دست توست و بر توست كه اين امانت را از شرّ غولان و طاغوتيان و رذايل حفظ نمايى.

خودبينى و خود خواهى و عُجب و كبر و حرص و بخل و ... همه موانعى هستند بين نفس و بين حق، كه نمى گذارند فيوضات ربّانيّه و نفحات رحمانيّه به نفس برسند.

 

نفس در كلام ميبدى

ميبدى در «فتح ثالث» آورده:

شيخ سعدالدين حموى سواره به رودخانه رسيد، اسب از آب نمى گذشت، امر كرد آب را بهم زده گل آلود كنند، در حال اسب عبور كرد. فرمود: تا خود مى ديد از اين وادى عبور نمى توانست كرد. چون مرض خودبينى و خود خواهى علاج شود و حالت خداجويى و خداخواهى پديد آيد، حركت نفس به سوى مقام قرب و لقا با كمك طاعات و عبادات آغاز مى شود و به جايى مى رسد كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

انَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأشَدُّ اتِّصالًا بِرُوحِ اللّهِ مِنِ اتّصالِ شُعاعِ الشَّمْسِ بِها. «3»

اتّصال روح مؤمن به روح خدا از اتّصال شعاع آفتاب به آفتاب شديدتر است.

 

وصف عارفان در روايات

 امير المومنين عليه السلام در وصف صاحبان عرفان و فضيلت در «نهج البلاغه» مى فرمايد:

صَحِبُوا الدُّنْيا بِأبْدانٍ أرْواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأعْلى. «4»

با بدن در دنيايند، ولى روح آنان تعلّق به محلّ اعلى دارد.

اين گونه نفوس نسبت به حق و اوامر و نواهى حق در حالت تسليم اند، آنچه مى خواهند و آنچه انجام مى دهند محض او و براى او و به خاطر او و براى رسيدن به قرب و لقاء و وصال اوست.

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

گروهى به رسول اكرم صلى الله عليه و آله گذشتند، عرضه داشتند:

السلام عليكَ يا رسول اللَّه، فَقالَ صلى الله عليه و آله: ما انْتُمْ؟ فقالُوا نَحْنَ مُؤمِنُونَ، قالَ:

فَما حَقيقةُ ايمانِكُمْ؟ قالوا: الرِّضا بِقَضاءِ اللَّهِ وَالتَّفْويضُ الىَ اللَّهِ والتَّسْليمُ لِامْرِ اللَّهِ، فقالَ رَسول اللَّه صلى الله عليه و آله: عُلَماءُ حكماءُ كادُوا انْ يَكُونُوا مِنَ الحِكْمَةِ انبِياءَ، فَانْ كُنْتُمْ صادِقينَ فَلا تَبْنُوا ما لاتَسْكُنُونَ وَلا تَجْمَعُوا ما لاتَأكُلُونَ واتَّقُواللَّهَ الّذى الَيْهِ تُرْجَعُونَ. «5»

سلام بر تو اى رسول خدا، فرمود: كيستيد، گفتند: اهل ايمان، فرمود: حقيقت ايمان شما چيست؟ گفتند: رضايت و خشنودى به احكام و قضاى الهى و واگذارى امر خود به حضرت او و تسليم در برابر فرمان هاى حق.

فرمود: اينان اهل علم و حكمتند و گويى از حكمت مى خواهند همچو انبيا باشند. اگر در گفتار خود راستگوييد، بنايى كه نمى خواهيد در آن سكونت كنيد نسازيد و چيزى كه نمى خواهيد بخوريد جمع نكنيد و از خدايى كه به او باز مى گرديد پرهيز كنيد.

تصفيه و تزكيه نفس به اين است كه حقايق قرآنيّه و معارف الهيّه در آن تجلّى كند و راهى براى تزكيه و تصفيه آن جز اين وجود ندارد. بدون اسلام و ايمان و احسان نفس به جايى نمى رسد و چيزى از شهوات و تمايلات و غرايز آن جلودار نيست.

«امالى» شيخ طوسى از حضرت باقر عليه السلام روايت مى كند كه: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله در حجّة الوداع از كار حج بپرداخت و بر راحله خود نشست فرمود:

لايَدْخُلُ الْجَنَّةَ إلّامَنْ كانَ مُسْلِماً. فَقامَ إليه أبُوذَرٍّ: فقال يا رَسُولَ اللّهِ! وَمَا الْإسْلامُ؟ فقال: الْإسْلامُ عُرْيانٌ و لِباسُهُ التَّقْوى و زينَتُهُ الْحَياءُ، وَمِلاكُهُ الْوَرَعُ و كَمالُهُ الدِّينُ و ثَمَرُهُ الْعَمَلُ الصّالِحُ و لِكُلِّ شَىْ ءٍ أساسٌ و أساسُ الْإسْلامِ حُبُّنا أهْلَ الْبَيْتِ. «6»

وارد بهشت نمى شود مگر مسلمان. ابوذر پرسيد: يا رسول اللَّه! اسلام چيست؟ فرمود: اسلام عريان است، لباسش تقوا، زينتش حيا، قوامش پارسايى، كمالش دين و ميوه اش عمل صالح است؛ و براى هر چيزى پايه اى است و پايه اسلام عشق به ما اهل بيت است.

ابو حمزه ثمالى در مسأله كمال نفس، از حضرت باقر عليه السلام روايت مى كند:

اربعٌ مَنْ كُنَّ فيهِ كَمُلَ اسلامُهُ، وأُعينَ عَلى ايمانِهِ، وَمُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنوبُهُ وَلَقِىَ رَبَّهُ وَهُوَ عَنْهُ راضٍ وَلَوْ كانَ فيما بَيْنَ قَرَنِهِ الى قَدَمِهِ ذنوبٌ حَطّهَا اللَّهُ تعالى عَنْهُ وَهِىَ: الوَفاءُ بِما يَجْعَلُ عَلى نَفْسِهِ للَّهِ وصِدْقُ اللِسان مَع الناسِ والحياءُ مِمّا يَقْبَحُ عنداللَّه وعند الناس وحسن الخُلْقِ مع الأهْلِ والناسِ. «7»

چهار حقيقت در هر كه باشد اسلامش كامل است و بر ايمانش كمك شده، گناهانش محو گشته و خدا را ملاقات مى كند در حالى كه جناب او از وى راضى و خشنود است و چنانچه از سر تا قدمش گناه باشد حضرت ربّ العزّه آنها را از پرونده اش مى ريزد:

وفا به آنچه كه براى خداوند بر عهده خود نهاده است (مانند نذر و عهد و قسم و ساير تعهداتى كه با خداوند نموده است)، راستگويى با مردم، حيا از آنچه نزد حق و خلق قبيح است، خوشرويى با زن و فرزند و مردم.

 

صفات خوب انسان

در كتاب «آداب النفس» آمده است كه:

«انسان خوب چهار صفت دارد:

عفّت نفس، پرهيزكارى و تقوا، زهد در حُطام دنيا، ورع از معصيت.

با نفس سركش و اميال و شهواتش و با شيطان بيرونى رفاقت و همنشينى مكن، هميشه با اين دو از در مخالفت برآ؛ كه نود و نه درِ خير به رويت مى گشايند تا در مرحله صدم تو را به دام بيندازند.

اگر به دنيا بخوانندت بگو فانى است، اگر به شهوات غلط دعوتت كنند بگو ندامت است، اگر به كبر خواندند به اوّل و آخر نظر كن كه نطفه و جيفه است، اگر به خودبينى بخوانند به حقيقت بنگر كه چيزى از تو نيست، مالك خداست و تو با تمام هويّت و هستى مملوكى.

يكى از عرفا مى گويد:

وصف بنده اى از بندگان حق را شنيدم، براى ديدارش شتافتم، چون به او رسيدم با او حرف زدم جواب نداد، دوباره سخن گفتم جواب نداد، گفتم: به حقّ معبودت به من نظر كن، نظر كرد، ابروهايش به چشمش افتاده بود، گفتم: مرا وصيّتى كن، اشاره كرد از حرف زدن معذورم كه حرف ما را به گناه مى كشد. روزى را در خدمت او به سر بردم دو كلمه از وى شنيدم:

1- عجب دارم از كسى كه باتو مأنوس است با غير چكار دارد.

2- عجب دارم از كسى كه مى داند خزانه همه چيز نزد توست چرا به غير تكيه و توكل دارد؟!

گفتم: هيمن دو كلمه مرا بس است. برگشتم به قريه رسيدم، به مردم گفتم: اين بزرگوار چند سال است مقيم اين ناحيه است؟ گفتند: نود سال، گفتم: چرا با من حرف نزد؟ گفتند: پنجاه سال است غير حرف خدا از او سابقه حرف زدن نداريم.» «8»

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- صحيح مسلم: 2/ 182؛ ميزان الحكمة: 4/ 3388.

(2)- غرر الحكم: 239، حديث 4841؛ هزار نكته: 1/ 69.

(3)- الكافى: 2/ 166، حديث 4؛ الاختصاص، شيخ مفيد: 32.

(4)- نهج البلاغه: حكمت 147؛ بحار الأنوار: 1/ 188، باب 2، حديث 4؛ الأمالى، شيخ مفيد: 247.

(5)- بحار الأنوار: 64/ 286، باب 14، حديث 8؛ الكافى: 2/ 53، حديث 1.

(6)- بحار الأنوار: 65/ 379، باب 27، حديث 27؛ الأمالى، شيخ طوسى: 84، حديث 126.

(7)- مستدرك الوسائل: 8/ 462، باب 93، حديث 10016؛ الأمالى، شيخ طوسى: 189، حديث 319.

(8)- آداب النفس: 58.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

زهد زينب (س )
ديدار امام با حر
امام سجاد(علیه السلام) و حوادث کربلا
شاه کلیدی برای تهذیب نفس!
قیام سرخ، قیام سبز
نگاهی اجمالي به مراحل قیام امام حسین (علیه السلام)
کرامات حضرت عباس (ع)
جهل زدایی علت شهادت امام حسین علیه السلام
چه کسانی در جهنم ابدی هستند؟!
امانت‌داری

بیشترین بازدید این مجموعه

مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر
جلوه هاي نام آوا در قرآن کريم
اسم اعظمی که خضر نبی به علی(ع) آموخت
درجات و مراتب اخلاص
روزانه چقدر قرآن بخوانیم؟
شاه کلیدی برای تهذیب نفس!
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^