عارف بزرگ سيد احمد موسوى حايرى مى گويد:
طالب حضرت حق جلّ و علا را شايسته آن است كه چون عزم به خوابيدن نمايد، محاسبه اعمال و افعال و حركات و سكنات صادره از خود را از بيدار شدن شب سابق تا آن زمان تماماً و كمالًا نموده و از معاصى و اعمال ناشايسته واقعه از خود، پشيمان شده و توبه حقيقى نموده و تصميم بگيرد كه انشاء اللّه در مابعد عود ننموده، بلكه تلافى و تدارك آن را در ما بعد بنمايد و متذكر شود كه:
«ألنَّوْمُ أخُ الْمَوْتِ».
خواب برادر مرگ است.
[اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها] .
و خداست كه روح [مردم ] را هنگام مرگشان به طور كامل مى گيرد و روحى را كه [صاحبش ] نمرده است نيز به هنگام خوابش [مى گيرد].
تجديد عهد به ايمان و شهادتين و عقايد حقه نموده، با طهارت رو به قبله «كما يجعل الميت فى قبره» به نام خدا استراحت نموده و به مقتضاى آيه شريفه در مقام تسليم روح خود به حضرت دوست جلّ و علا بر آمده بگويد:
اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست |
روزى رخش ببينم و تسليم وى كنم |
|
مشغول توجه به حضرت حق جلّ و علا و تسليم خود به او شده تا او را خواب بربايد و ملتفت آن باشد كه چون خواب رود به سراسر وجودش از روح و بدن در قبضه قدرت حضرت حق جل و علا خواهد بود، بحدى كه حتى از خود غافل و بى شعور مى شود و اگر اعاده روح به بدن نفرمايد، موت حقيقى خواهد بود، چنان كه در آيه شريفه مى فرمايد:
[فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ] .
و خداست كه روح [مردم ] را هنگام مرگشان به طور كامل مى گيرد و روحى را كه [صاحبش ] نمرده است نيز به هنگام خوابش [مى گيرد].
چه بسيار كسانى كه خوابيدند و بيدار نشده، تا روز قيامت سر بر نداشتند، پس اميد برگشتن به دنيا دوباره نداشته باشد مگر به تفضل جديدى از حضرت حق جل و علا و در بر گردانيدن روح او را به بدن به لسان حال:
[قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ ] .
پروردگارا! مرا [براى جبران گناهان و تقصيرهايى كه از من سر زده به دنيا] بازگردان؛* اميد است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنيا] واگذاشته ام كار شايسته اى انجام دهم.
لهذا چون از خواب برخيزد، اولًا متذكر نعمت اعاده روح كه به منزله حيات تازه اى است از حضرت حق جلّ و علا شده، حمد و شكر الهى بر اين نعمت چنان كه فرموده و سجده شكرى بر اين نعمت چنان كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود ادا نموده، ملتفت آن شود كه چندين هزارها اين خواهش را از او درخواست نموده و به غير از:
[كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها] .
[به او مى گويند:] اين چنين نيست [كه مى گويى ] بدون ترديد اين سخنى بى فايده است كه او گوينده آن است.
جوابى نشنيده اند.
كمال مرحمت از حضرت حق جلّ و علا درباره او شده كه خواهش او را اجابت فرموده و او را دوباره به دنيا ارجاع فرموده، اين حيات تازه را غنيمت شمرده و كمال همت بر آن گمارد كه انشاء اللّه تعالى تجارت رابحه نموده كه براى دفعه ديگر كه به اين سفر رود او را مدد حيات ابدى بوده باشد.
و پوشيده مباد بر طالب حق جلّ و علا كه علاوه بر اين كه ساير اشيا و موجودات غير از حضرت حق جلّ و علا در معرض فنا و زوال هستند و لهذا شايسته مطلوبيت نيست، ممكن بما هو ممكن را هيچ موجودى نافع و مفيد نيست جز حضرت حق جلّ و علا، چه هر آنچه به حضرت او جلّ و علا در قبضه قدرت اوست جلّ و علا و لهذا هيچ موجودى غير از او نه در زمين و نه در آسمان و نه در دنيا و نه در آخرت شايسته مطلوبيت براى شخص عاقل و دانا نيست.
و اگر فرض شود كه شخص عاقل چيزى غير از او طلب نمايد، پس بالضرورة واليقين مطلوب بالذات نخواهد بود، بلكه مطلوب بالغير خواهد بود، مانند مطلوبيت دين و ايمان و آخرت و محبت و معرفت او جل و علا و دوستان او چون پيامبر و ائمه هدى عليهم السلام و عبوديت و طاعت نسبت به او و ايشان عليهم السلام و رضا و تسليم و ساير اخلاق محموده و ملكات پسنديده كه محبوبيت و مطلوبيت و مفيد بودن آن ها به اعتبار اضافه به حضرت اوست جل و علا نه علاقه بالذات و فى نفسه به آن ها.
لهذا شايسته براى عاقل چنان است كه صرف نظر و همت طلب از جميع اشيا غير از او نموده و به مقتضاى:
[قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ ] .
بگو: خدا، سپس آنان را رها كن.
همت طلب را منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه قرار داده بگويد:
ما از تو نداريم به غير از تو تمنا |
حلوا به كسى ده كه محبت نچشيده |
|
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را.
پس غنيمتى در اين حيات تازه جز از طلب او جل و علا منظور نداشته باشد و در تمام آنات و لحظات و حركات و سكنات نظر به او جل و علا داشته و او را حاضر و ناظر در جميع اوقات بداند، تا وقت خوابيدن در شب آينده.
و از اين بيان معلوم مى شود كه قبيح ترين قبايح براى چنين كسى صرف همت نمودن است به مشتهيات و مستلذات و امور معاش خود مانند بطن و فرج و غير ذلك.
و لذا شايسته است بالمره غفلت از امور مزبوره نموده و به هيچ وجه التفات به امورات مذكوره ننمايد و اگر از باب ضعف نفس قهراً التفات به امورات مزبوره بشود. چون نه از او و نه از غير او جز از حضرت حق جلّ و علا كارى برنمى آيد، پس امورات خود را تسليم و تفويض به حضرت او جلّ و علا نمايد.
به جد و جهد چو كارى نمى رود از پيش |
به كردگار رها كرده به مصالح خويش |
|
بر بنده بندگيست و روزى و ساير مصالح بر عهده آقاى اوست و اقبح قبايح دست بر داشتن از بندگى و اهتمام او در امور خويش (بالاستقلال و بدون توكل و هماهنگى با دستورهاى الهى در كليه امور) مى باشد.
پس لازم و واجب بر طالب حق، كمال اهتمام است در اطاعت و بندگى و رفتن به حضور و دربار او جل و علا به كمال شوق و تضرّع و تذلّل و ابتهال و چون توجه به حضرت او به قلب است و حضور و ظهور و جلوه گاه او جلّ جلاله قلب است، بلكه در تمام موجودات مظهرى و مجلايى اتم و اكمل از قلب مؤمن براى او جلّ و علا نيست كه:
لا يَسَعُنى أرْضى وَلا سَمائى وَلكِن يَسَعُنى قَلْبُ عَبْدِىَ الْمُؤمِنُ .
زمين و آسمانم، گنجايش تجلى حقيقى مرا ندارد، اما دل بنده مؤمنم داراى چنين گنجايش و وسعتى است.
آسمان بار امانت نتوانست كشيد |
قرعه فال به نام من ديوانه زدند |
|
[إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ ] .
يقيناً ما امانت را [كه تكاليف شرعيه سعادت بخش است ] بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم و آن ها از به عهده گرفتنش [به سبب اين كه استعدادش را نداشتند] امتناع ورزيدند و از آن ترسيدند و انسان آن را پذيرفت.
كمال اهتمام طالب بعد از توجه به حضرت حق جل و علا كه تعبير از آن به ذكر مى شود، معرفت و نفس است كه تعبير مى شود به تفكر و انفس كه:
مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.
هر كس خود را بشناسد خدا را مى تواند بشناسد.
[وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ ] .
و [نيز] در وجود شما [نشانه هايى است ] آيا نمى بينيد؟
[سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ ] .
به زودى نشانه هاى خود را در كرانه ها و اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهيم داد تا براى آنان روشن شود كه بى ترديد او حق است.
لهذا، طالب حق را به غير از دل و دلبر كارى نيست، بلى من باب المقدمه بر او لازم است تطهير و تنظيف قلب از ارجاس و انجاس كه مقصود اخلاق رذيله بوده باشد، بلكه از ما سواى حق جلا و علا كه تعبير از آن مى شود به تخليه و آرايش قلب و صيقل دادن آن است به اطاعات و عبادات و صفات حسنه و اخلاق كريمه تا قابليت ظهور حضرت حق جل و علا را بيابد كه تعبير از آن مى شود به تجليه و تحليه.
[إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً] .
جز اين نيست كه همواره خدا مى خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت [كه به روايت شيعه و سنى محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام اند] برطرف نمايد و شما را چنان كه شايسته است [از همه گناهان و معاصى ] پاك و پاكيزه گرداند.
فدايت! اگر عمل كنى همين قدر بس است و اگر عاملى نباشد، درد و غصه در دل باشد بهتر از آن است كه عبث اظهار كند و كسى گوش به درد دل او نكند.
منبع : پایگاه عرفان