
خواب غفلت
منابع مقاله:
کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد ششم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
«انسان مركّب از جسم و روح عقل و قلب و حالات معنوى و مادى است. جسم جهت گذران امور دنيا و قلب و روح و عقل جهت راه يافتن به ملكوت عالم و شناخت حق و ارتباط گرفتن با انبيا و امامان و معاد روز قيامت است.
انسان براى رسيدن به رشد و كمال و به دست آوردن حالات الهى و ربّانى و تبديل شدن به منبع خير، بايد هر يك از نواحى وجود خويش را با كمك هدايت الهى رعايت نمايد.
بىتوجهى به خويش كه نتيجهاش بىتوجهى به نظام خلقت و ربوبيت حضرت ربّ العزّه و نبوت انبيا و امامت امامان و حقوق مردمان است، در فرهنگ دين به عنوان خواب غفلت ملاحظه شده است.
گرفتاران خواب غفلت در معرض چه بلاها و حوادث و گناهان و سيّئاتى هستند و از چه خيرات و مبرّات و فيوضات و بركاتى محرومند.
اگر انسان خويشتن خويش را بشناسد، حيات ابدى خود را بيش از هر چيزى مىبيند و نسبت به او مهر مىورزد، و اگر به حيات ابد دل نمىبندد براى آن است كه خودش را نمىشناسد و آنچه باعث شد خودش را نشناسد سرگرمى او به عالم طبيعت و لذايذ حسى آن است.
هر چه انسان به لذايذ حسى تن در بدهد از شناخت خويش غافل مىشود و هر چه از خويشتن غافل بماند، هم از مبدأ آفرينش خود غفلت مىكند و هم از معاد و بازگشت خويش غافل مىماند.
قرآن كريم سرّ غفلت انسان از مبدأ را همان غفلت انسان از خويشتن خويش مىداند و مىفرمايد: چون انسان خود را فراموش كرد خداى خود را فراموش كرد و چون خود را نشناخت و به ياد خود نبود و نيست، قيامت را فراموش كرد و به ياد روز جزا نيست.
در پايان سوره يس چنين آمده:
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَميمٌ» «1»
در حالى كه آفرينش نخستين خود را از ياد برده براى ما مثلى زد [و] گفت:
چه كسى اين استخوانها را در حالى كه پوسيدهاند، زنده مىكند؟
اگر نفس خود را ببيند، نه آن كه او را بفهمد، بلكه با علم حضورى خود را مشاهده كند كه ذاتش عين ربط به خداست، حتماً مربوطٌ اليه كه خداى سبحان است به مقدار شهودش مشهود او مىشود.
اگر كسى خود را ببيند يقيناً خداى خود را با چشم جان مشاهده خواهد كرد، چون خود را مشاهده مىكند و خودش حقيقتى است عين ربط به خداى سبحان، پس خداوند را هم مىبيند، لكن نه با چشم حسّى؛ زيرا:
لا تُدْرِكُهُ الأْبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الأْبصارَ» «2»
چشمها او را در نمىيابند، ولى او چشمها را درمىيابد، و او لطيف و آگاه است.
بلكه با حقايق ايمانى و ديده جان، چنانكه در كلمات نورانى اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است.
و اين شناخت فطرى همان شناخت حضورى و شهودى است.
بنابراين اگر كسى خود را ببيند خداى خود و قيامت خود را هم مىبيند، چون خودش هم از طرف آغاز پيدايش به مبدأ غايى مرتبط است و هم از طرف انجام خلقت به مبدأ غايى وابسته است، هم به هُوَ الأوّل مرتبط است، هم به هُوَ الآخر». پس چگونه ممكن است كسى نفس خود را مشاهده كند و خدا را كه هُوَ الأوّل است مشاهده نكند و مبدأ خويش را نبيند! و چگونه ممكن است جان خود را مشاهده بكند و خدا را كه هُوَ الآخِر است مشاهده نكند و معاد خويش را نشناسد.» «3» بنابراين، آثار مخرّب و مهلك خواب غفلت بيشتر روشن مىشود، خواب غفلتى كه منشأ جدايى از حق و قيامت است، آن فرقت و جدايى كه زمينه آلوده شدن انسان به تمام معاصى درونى و بيرونى است.
غفلت در روايات
از حضرت مولى الموحدين عليه السلام روايت شده:
الْغَفْلَةُ أضَرُّ الأْعْداءِ. «4»
زيانبارترين دشمنان غفلت است.
الْغَفْلَةُ ضَلالُ النُّفُوسِ وَ عِنْوانُ النُّحُوسِ. «5»
غفلت، گمراهى نفوس و ديباچه نحسىهاست.
الْغَفْلَةُ تَكْسِبُ الاْغْتِرارِ، وَ تُدْنِى مِنْ الْبَوارِ. «6»
غفلت، آورنده غرور و نزديك كننده به هلاكت است.
وَيْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الْغَفْلَهُ، فَنَسِىَ الرِّحْلَةَ وَ لَمْ يَسْتَعِدَّ. «7»
واى بر كسى كه غفلت بر او پيروز گردد، پس حركت و رفتن خود را از دنيا فراموش نموده و آماده جهان آخرت نگردد.
إحْذَرْ مَنازِلَ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفاءِ، وَ قِلَّةَ الأْعوانِ عَلى طاعَةِ اللَّهِ. «8»
از منازل غفلت و آزار رسانى و كمى ياور بر طاعت خداوند بپرهيز.
الا مُسْتَيْقِظٌ مِنْ غَفْلَتِهِ قَبْلَ نَفادِ مُدَّتِهِ؟ «9»
آيا كسى نيست كه قبل از سپرى شدن عمرش از خواب غفلت بيدار شود؟
مالى أراكُمْ أشْباحاً بِلا أرْواحٍ، وَ أرْواحاً بِلا أشْباحٍ، وَ نُسّاكاً بِلا صَلاحٍ، وَ تُجّاراً بِلا أرْباحٍ، وَ أيْقاظاً نُوَّماً، وَ شُهوداً غُيَّباً. «10»
چه شده كه شما را چون پيك بى جان و جان بىپيكر مىبينم؟ (كنايه از اين كه بعضى چون مردگان بىچشم و گوش و برخى با چشم و گوش ولى دنياپرست). چه شده كه شما را عبادت كنندگان بى تقوا و تاجران بدون سود و بيداران چون خواب و حاضران چون غايب مىنگرم.
چنين مسائلى در وجود انسان، بىشك و ترديد معلول خواب غفلت است.
اوصِيكُمْ بِذِكْرِ الْمَوتِ وَ إِقْلالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ، وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ؟! «11»
شما را به ياد مرگ سفارش مىكنم و اين كه غفلت خود را نسبت به اين مسأله كم كنيد، چگونه غافل هستيد از چيزى كه از شما غفلت ندارد.
أيُّهَا الغافِلُونَ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ، وَ التّارِكُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ، ما لى أراكُمْ عَنِ اللَّهِ ذاهِبينَ، وَ إلى غَيْرِهِ راغِبينَ؟ «12»
اى مردمى كه از حقايق غافل بوده و از شما غافل نيستند! اى كسانى كه بر اثر فريب دنيا طاعت خدا و رسول را ترك كرده و به زودى آنچه را دارند از ايشان خواهند گرفت، چه شده شما را مىبينم از خدا دورى جسته و به غير او رو آورده و دوستى نمودهايد؟!
فَيا لَها حَسْرَةً عَلى ذى غَفْلَةٍ أنْ يَكُونَ عُمْرُهُ عَلَيْه حُجَّةً، وَ أنْ تُؤَدِّيَهُ أيّامُهُ إلى شَقْوَةٍ. «13»
پس چه بسيار است حسرت براى دارنده غفلت به اين كه عمرش بر او حجت است و ايّام حياتش او را به شقاوت مىرساند.
لقمان بزرگوار به فرزندش فرمود:
وَ لِلْغافِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: اللَّهْوُ وَ السَّهْوُ وَ النِّسْيانُ. «14»
براى غافل سه نشانه است: سرگرمى، اشتباه و فراموشى.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده:
كَفى بِالْمَرْءِ غَفْلَةً أنْ يُضَيِّعَ عُمْرَهُ فيما لايُنْجِيهِ. «15»
در مسأله غفلت براى مرد همين بس است كه عمرش را در آنچه مايه نجات او نيست خرج كند.
عطار در كتاب «لسان الغيب» در شرح حال دنياى فانى و مغروران به آن مىگويد:
اين جهان دارد هزاران قرن ياد |
تخت شاهان را بسى داده به باد |
|
ميهمان در اين جهان پرگشته است |
بر سر خاك كسان بنوشته است |
|
نيست او را باك از مردم كشى |
در خوشىّ خويش دارد ناخوشى |
|
نيست او را باك از مهمان خود |
گرچه بنهادست اينجا خوان خود |
|
او ندارد ذرّهاى پرواى كس |
اين ندا در كاروان داده جرس |
|
خون مهمان خورده و پرواش نيست |
اندر اين جنگى چنين پرواش نيست |
|
او بود دزد و بگيرد كاروان |
چون جرس بردارد او ناگه فغان |
|
هر كه خورده لقمه از احسان او |
در عوض داده است اينجا جان او |
|
گر تو مردى از جهان پرهيز كن |
بهر قتلش تيغ تقوا تيز كن |
|
گر تو مرد او نهاى بگريز از او |
روز و شب مىباش در پرهيز از او |
|
هر چه جاندار است قربان وى است |
حكم عزرائيل فرمان وى است |
|
واصلان چون گوى از اين ميدان برند |
جان فداى صاحب اين جان كنند |
|
پيش واصل اين جهان چون ذرّهاى است |
نُه فلك با چرخ گردون قطرهاى است |
|
(عطار نيشابورى)
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- يس (36): 78.
(2)- أنعام (6): 103.
(3)- تفسير موضوعى، جوادى آملى: 5/ 196.
(4)- غرر الحكم: 265، حديث 5744.
(5)- غرر الحكم: 265، حديث 5746.
(6)- غرر الحكم: 266، حديث 5759.
(7)- غرر الحكم: 146، حديث 2656.
(8)- نهج البلاغه: نامه 69؛ غرر الحكم: 266، حديث 5748.
(9)- غرر الحكم: 146، حديث 2654.
(10)- نهج البلاغه: خطبه 107؛ بحار الأنوار: 34/ 240، باب نوادر.
(11)- نهج البلاغه: خطبه 230.
(12)- نهج البلاغه: خطبه 174.
(13)- مستدرك الوسائل: 6/ 189، باب 7، حديث 6737؛ غرر الحكم: 158، حديث 3016.
(14)- بحار الأنوار: 13/ 415، باب 18، حديث 8؛ الخصال: 1/ 122، حديث 113.
(15)- غرر الحكم: 160، حديث 3063؛ عيون الحكم و المواعظ: 386.