فيض كاشانى آن حكيم عارف، و فيلسوف واله و عاشق و شيدا در رابطه محبت و عشق لله مى فرمايد:
عشق به خدا، و محبت به حق منتها درجه ى مقامات معنوى و قله بلند درجات ملكوتى است، پس از درك محبت مقامى وجود ندارد مگر اين كه آن مقام ميوه اى از ميوه هاى محبت و تابعى از توابع عشق است، مانند شوق، انس، رضا و آنچه از اين قبيل است، و پيش از محبت مقامى نيست مگر اين كه مقدمه اى از مقدمات محبت و عشق است مانند توبه، صبر، زهد و هر چه كه از اين مقوله است.
گرچه محبت پس از معرفت به جمال و كمال حضرت حق به صورت قهرى در عرش دل تجلى مى كند، ولى همين محبت فراهم آوردن مقدماتش بر عبد فرض و واجب است، به اين خاطر فيض مى گويد:
آگاه باش كه اجماع امت بر اين است كه عشق ورزى به خدا و رسولش واجب است، و چيزى كه وجود خارجى نداشته باشد وجوبى براى آن متصور نيست، و آنان كه محبت را به طاعت تفسير كرده اند راه درستى نپيموده اند زيرا طاعت تابع محبت و ميوه آن است.
محبت به خدا و عشق به حق چنان كه در روايات آمده از شروط ايمان است.
ابورزين عقيلى از رسول خدا پرسيد
«يا رسول الله ما الايمان؟ قال: ان يكون الله و رسوله احب اليك مما سواهما:»
اى پيامبر خدا ايمان چيست؟ فرمود: اين است كه خدا و رسولش نزد تو از غير آنها محبوب تر باشند.
در روايت ديگر آمده:
«لا يؤمن احدكم حتى يكون الله و رسوله احب اليه مما سواهما:»
احدى از شما مؤمن نيست مگر اين كه خدا و رسولش نزد او از غير آنها محبوب تر باشد.
و در روايت ديگر مى خوانيم:
«لا يؤمن العبد حتى اكون احب اليه من ماله و اهله و الناس اجمعين:»
عبد مؤمن نيست مگر اين كه من نزد او از مال و زن و فرزند و همه مردم محبوب تر باشد.
رسول حق فرمود:
«احبوا الله لما يغذوكم به من نعمه و احبونى لحب الله اياى:»
عاشق خدا باشيد زيرا شما را به وسيله انواع نعمت هايش رزق و روزى مى دهد، و مرا دوست داشته باشيد به خاطر اين كه خدا مرا دوست دارد.
در روايت بسيار مهمى درباره ى آثار محبت به خدا و رسولش كه يكى از آنها صبر در برابر سختى ها و شدائد است آمده:
«نظر النبى الى مصعب بن عمير مقبلًا و عليه اهاب كبش قد تنطق به، فقال النبى انظروا الى هذا الرجل الذى قد نور الله قلبه لقد رأيته بين ابويه يغذوانه باطيب الطعام و الشراب «والين اللباس» فدعاه حب الله و حب رسوله الى ما ترون:»
پيامبر اسلام در حالى كه مصعب بن عمير با پيراهنى از پوست گوسپند دباغى نشده به سويش مى آمد نظر كرد و فرمود: اين مرد را بنگريد كه خدا دلش را منور نموده، من او را نزد پدر و مادرش در مكه ديدم كه وى را با پاكيزه ترين غذا و آشاميدنى پذيرائى مى كردند، و نرم ترين لباس را به او مى پوشانيدند، ولى عشق به خدا و رسولش او را به اين وضعى كه مى بينيد كشانيده است.
در روايت مشهورى است:
«ان ابراهيم قال لملك الموت اذا جاءه ليقبض روحه: هل رأيت خليلًا يميت خليله؟ فاوحى الله عزوجل اليه هل رأيت محبا يكره لقاء حبيبه؟»
هنگامى كه ملك الموت براى قبض روح ابراهيم آمد ابراهيم به او گفت: دوستى را ديده اى كه دوستش را بميراند؟! خداوند به ابراهيم وحى كرد آيا عاشقى را ديده اى كه نسبت به لقاء محبوبش بى ميل باشد؟!
از رسول خدا دعاى مهمى به اين مضمون روايت شده است:
«اللهم ارزقنى حبك و حب من يحبك و حب ما يقربنى الى حبك و اجعل حبك احب الى من الماء البارد:»
خداوندا محبتت، و محبت محبوبت و محبت آنچه مرا به تو نزديك مى كند نصيب من فرما، و محبت خود را در ذائقه ام از آب سرد محبوب تر قرار بده.
عربى به محضر رسول اسلام مشرف شد و عرضه داشت: اى پيامبر خدا قيامت چه زمانى برپا مى شود؟ حضرت فرمود: چه توشه اى براى آن آماده كرده اى؟
گفت: نماز و روزه زيادى فراهم نكرده ام ولى عاشق خدا و رسول او هستم، حضرت فرمود
«المرء مع من احب»
انسان با همان كسى است كه او را دوست دارد.
روايت شده: عيسى به سه نفر گذشت كه بدنهايشان لاغر شده بود و رنگ از رخسارشان تغيير كرده بود، گفت شما را چه چيزى به اين وضع دچار ساخته؟ گفتند ترس از دوزخ گفت بر خداست كه ترسوى از عذاب را ايمنى دهد.
سپس به سه نفر ديگر گذشت كه لاغرى و رنگ پريدگى آنان از گروه اول بيشتر بود، به آنان فرمود چه چيزى شما را به اين حالت گرفتار كرده؟ گفتند: شوق به بهشت گفت: بر خدا است حق است كه آنچه را اميد داريد به شما عطا كند.
پس به سه نفر ديگر گذشت كه لاغرى و رنگ پريدگى آنان از گروه دوم بيشتر بود و گوئى بر صورتشان آئينه هائى از نور وجود داشت، گفت شما را چه چيزى به اين مرتبه رسانيده گفتند عشق خداى عزوجل، گفت: شما مقربون هستيد، شما مقربون هستيد. هرم بن حيان گفته:
«المؤمن اذا عرف ربه عزوجل احبه و اذا احبه اقبل اليه و اذا وجد حلاوة الاقبال اليه لم ينظر الى الدنيا بعين الشهوه و لم ينظر الى الآخرة بعين الرغبة و هو بجسده فى الدنيا و روحه فى الآخرة:»
مؤمن هنگامى كه خدا را بشناسد عاشق او مى شود، و چون عاشق او شود به سوى او ميرود، و چون شيرينى رفتن به سوى او را بچشد دنيا را با چشم خواستن و آخرت را با ديده رغبت نظر نمى كند، او با بدنش در دنيا و با روحش در آخرت است.
از اميرمؤمنان (ع) روايت شده است:
«حب الله نار لا يمر على شى ء الا احترق، و نور الله لا يطلع على شى ء الا اضاء، و سماء الله ما ظهر من تحته من شى ء الا عظاه، و ريح الله ما تهب فى شى ء الا حركته و ماء الله يحيى به كل شى ء، و ارض الله ينبت منها كل شى ء فمن احب الله اعطاه كل شى ء من الملك و الملك:»
محبت به خدا و عشق به حق آتشى است كه بر چيزى نمى گذرد مگر آن كه مى سوزاند، و نور خدا بر چيزى طلوع نمى كند مگر آن كه روشن مى كند، و چيزى از زير آسمان خدا ظهور نمى ماند مگر آن كه او را مى پوشاند، و نسيم خدا در چيزى نمى وزد مگر آن كه او حركت مى دهد، و آب الهى مايه اى است كه هر چيزى به آن زنده مى شود، و زمين خدا واقعيتى است كه هر چيزى از آن مى رويد، پس كسى خدا را دوست داشته باشد خدا همه چيز از مُلك و مِلك به او عطا مى كند.
از رسول خد روايت شده است:
«اذا احب الله عبدا من امتى قذف فى قلوب اصفيائه و ارواح ملائكته و سكان عرشه محبته ليحبوه فذلك المحب حقا، طوبى له ثم طوبى له و له عند الله شفاعة يوم القيامة»
چون خدا بنده اى از امتم را دوست داشته باشد محبتش را در قلوب برگزيدگانش و ارواح فرشتگان و سكان عرشش مى اندازد تا او را دوست داشته باشند در نتيجه چنين كسى عاشق حقيقى است، خوشا به حال او، خوشا به حال او، براى او در قيامت نزد خدا مقام شفاعت است.
اين فقير در توضيح وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ اگر مفصل وارد مى شد به چند جلد كتاب قطور مى رسيد، ولى براى نشان دادن حقيقت و ارزش مسئله محبت و آثار آن به همين اندازه اكتفا مى كنم، و شما را در اين زمينه به كتاب هاى مربوطه ارجاع مى دهم.