در جنگى كه زمان پيامبر صلى الله عليه و آله، بين اهل ايمان و اهل كفر اتفاق افتاد، در گرماگرم جنگ، بلال يكى از هره هاى پليد و خبيث و ستمگر مكه را ديد. در يك حمله عمومى او را هدف گرفت و با او درگير شد كه بلال پشت دشمن را به خاك انداخته، خنجرش را كشيد تا سر دشمن را از بدن جدا كند، هنوز خنجر را پايين نياورده بود كه جارچى پيامبر صلى الله عليه و آله ختم جنگ را اعلام كرد، بلال بلند شد، دشمن هم مات زده نگاه كرد، بلال را صدا كرد، گفت: قصد كشتن من را نداشتى؟
گفت: چرا، پس چرا نكشتى؟ بلال گفت: ما وظيفه داشتيم براى خدا وارد جنگ شويم و براى خدا هم جنگ را ختم كنيم، آن وقتى كه دست من به قصد كشتن تو بالا رفت، رسول خدا صلى الله عليه و آلهختم جنگ را اعلام كرد، ما ديگر در جنگ نبوديم كه تو را بكشم، ما از مدار جنگ بيرون آمده بوديم، كشتن تو خارج از مدار جنگ، كار درستى نبود، اين خدامحورى است.
منبع : پایگاه عرفان