به اين نكته بايد توجه داشت كه دختران و زنانى كه در هر دوره به خاطر شهوات حيوانى، احساسات غريزى از صراط مستقيم الهى جدا، و به فرهنگ ضد حق مى پيوندند، يا از ابتدا به خاطر انحراف خانوادگى روى به دين خدا نمى آورند، و در گناه فساد دست و پا مى زنند و به مظالمى كه فرهنگ ها در طول قرون براى بهره بردارى جنسى و التذاذ از وجود زن تن مى دهند، انسانيت انسانى را از خود سلب نموده و از نظر پيامبر و اهل بيت جزء امت اسلامى و از افراد مسلمان به حساب نمى آيند و پيامبر و اهل بيت در روايات زيادى كه از وضع آنان به ويژه در قرن هاى بعد از خودشان خبر داده اند از آنان و مردانى كه آنان را به اسارت شهوات حيوانى خود در آورده، و از فرهنگ هائى كه آنان را از حجاب و پوشش و عفت وعصمت و طهارت و پاكى درآورده و در لجن زار غرائز آزاد و بى بند و بارى انداخته اند بيزارى جسته و همه آن زنان و مردان را مخرب تربيت، و عامل شيوع فحشا و منكرات دانسته و محكوم به عذاب قيامت و كيفرهاى سنگين عرصه محشر به حساب آورده اند.
اينان بايد بدانند كه پيامبر بزرگ اسلام با كمك قرآن، و نقشه هاى سعادتبخش سنت، زمينه بى نظيرى را براى نجاتشان از فرهنگ هاى شيطانى فراهم آورد، و راه خير دنيا و آخرت را به رويشان باز كرد، و عرصه اسلام را براى رشد و كمال آنان و به ثمر نشستن درخت وجودشان ارائه فرمود، و در اين جهت حق عظيمى بر آنان پيدا كرد، ولى اينان با نپذيرفتن قوانين و ارزش هاى رهائى بخش اسلام حقوق قرآن و پيامبر را پايمال كرده و به شيطان و شيطان پرستان خدمت قابل توجه و بى جيره و مواجب نموده اند!!
من در زمينه عمل اينگونه زنان كه فريب مكتب هاى شيطانى و به ويژه فرهنگ اروپا و آمريكا را خورده و خويش را در خانه و كوچه و بازار و پارك و وسائل نقل و انتقال از قبيل ماشين، قطار، هواپيما با صد قلم آرايش و با لباس هاى محرك غرائز در معرض ديد همگان قرار مى دهند، و جز خسارت براى جوانان عزب و مردان زن دار و آلوده كردن محيط ببار نمى آورند به چند روايت مهم كه نشان دهنده غيب گوئى اهل بيت و خبر دادن به قول معروف از اوضاع آخر الزمان است اشاره مى كنم باشد كه براى بى بند و باران و فراريان از فرهنگ خالقشان حضرت حق مايه ى پند گرفتن و عبرت، و زمينه بازگشت به اصالت و نجابت و عفت و طهارت و پاكى و درستى باشد.
در كتاب با ارزش مكارم الاخلاق، و من لا يحضره الفقيه و باب نكاح وسائل با سند متين از اصبغ بن نباته روايت شده كه مى گويد: از اميرمؤمنان (ع) شنيدم مى فرمود:
«تظهر فى آخر الزمان و اقتراب الساعة و هو شر الازمنة نسوة كاشفات عاريات كاسيات متبرجات، عن الدين خارجات، و فى الفتن داخلات، و الى الشهوات مائلات، و الى اللذات مسرعات، مستحلات للمحرمات فى جهنم خالدات:»
در آخر الزمان و نزديكى قيامت كه بدترين زمان هاست زنانى پيدا مى شوند با سر و روى و موى باز، و بدون پوشش از مظاهر زيبائى بدن، زينت كرده به لباس هاى رنگارنگ و جالب توجه، خارج از دين، و غرق شده در فتنه، و رغبتكننده و شتاب ورز به شهوات و لذات بى مهار، حلال شمارنده محرمات الهى، كه اين گونه زنان به خاطر اين بى بند و بارى و فسق و فسادى كه دارند در دوزخ ابدى و هميشگى اند!
در بحار الانوار مرحوم مجلسى آمده: ابن مسعود از رسول خدا (ص) روايت مى كند:
«سيأتى زمان يتبرجن النساء و زيهّن كزّى الملوك الجبابره ....»
زمانى بيايد كه زنان در همه جا و نزد همه كس خود را به انواع وسائل آرايش و لباس هاى آن چنانى مى آرايند و روشى چون روش شاهان ستمكار دارند.
در توضيح روايت بايد گفت: اينگونه زنان همانند زنان غرب بازى گر ميدان سياست هاى شيطانى و احزاب مى شوند، از فرط هواپرستى هر روز به رنگ و شكل تازه اى در مى آيند، و مقاله ها در تحقق كشف حجاب و فرهنگشان مى نويسند، و شب و روز به عنوان مطالبه آزادى و حقوقى كه خود حقوق مى دانند با اركان دولت ها سر و سرّ برقرار مى نمايند، و بى حجابى و آزادى مطلق را از حقوق حقه خود مى شمارند!
در كتاب جامع الاخبار و بحار مجلسى حديثى طولانى از رسول خدا روايت شده كه در بخشى از آن حديث آمده:
زمانى بيايد كه در آن زمان ديده نشود جز حاكم ستمكار، و ثروتمند بخيل، و نيازمند دروغگو، و پيرمرد بد عمل، و دانشمند مال دوست، و جوانان بى حيا، و زنان نادان، سپس در دنباله حديث مى فرمايد:
«قلّ الوفا، و شاع الزنا، و تزين الرجال بثياب النساء و سلب و سلب عنهن قناع الحياء ...»
وفاى به عهد و پيمان نسبت به خدا و خلق كم شود، زنا زياد و فراوان گردد، مردان خود را به لباس هاى ويژه زنان بيارايند، فرهنگ هاى ضد خدا، حجاب و پوشش را از زنان بردارند، و زمينه اختلاط آنان را با مردان و عيش و نوش شبانه تا صبح را فراهم آورند.
فخر الاسلام كه كشيش مسيحى بود و پس از مطالات دقيق در دين خدا به تشيع گرائيد و از علماى بزرگ عصر قاجاريه و ساكن تهران شد، و پس از فوت در كنار مقبره شيخ صدوق دفن شد و كتاب بسيار مهمى در اثبات حقانيت اسلام در چند جلد نوشت، در كتاب بيان الحق از پيامبر اسلام روايت مى كند:
«يكون فى آخر الزمان رجال يركبون الميائر حتى يأتو ابواب المساجد، نسائهم كاسيات عاريات على رؤسهن كاسنمة البخت العجاف ...»
در آخر الزمان مردانى هستند كه بر سيارات موج زننده سوار شوند و تا در مساجد بيايند زنانشان با روى و موى برهنه اند، لباسشان از نازكى بدن نماست!! موهاى سرشان چون كوهان شتر نجاتى است.
مرحوم حاج شيخ ذبيح الله محلاتى كه عالمى فرزانه، دلسوز و مؤلف بيش از صد جلد كتاب مفيد بود، و من سالها با آن بزرگوار معاشر و هم صحبت بودم مى فرمود من مصداق اين روايت را در يك روز جمعه در بصره ديدم، مشاهده نمودم بسيارى از مردم در مسجدى كه در محله سمير بصره بود با اتومبيل و موتور سيكلت و دوچرخه كه بايد گفت از نظر ويراج دادن و به اينطرف و آن طرف خيابان مايل شدن موج زننده هستند براى نماز آمدند، ولى زنان و دختران جوانشان كه در آن مركب ها بودند با سر و روى برهنه و لباس بدن نما خودنمائى مى كردند، و زنان مسن آنان كه احدى، رغبت به آنان ندارد، با چادر و روبند و نقاب بودند.
از رسول الهى روايت شده:
«سيأتى زمان على امتى لا يبقى من الاسلام الا رسم و لا من الايمان الا اسم و لا من القرآن الا درس، دينهم دنانيرهم و هوائهم آلتهم، ونساءهم قبلتهم:»
روزگارى بر امتم بيايد كه از اسلام جز نوشته اى و از ايمان جز نامى، و از قرآن جز درسى باقى نماند، دين آنان ثروتشان، و خواسته آنان شهوتشان و قبله آنان زنانشان مى باشد!
قبله بودن زن به اين است كه بر شوهر مسلط باشد، و او را تسخير كرده و خواسته هاى غير منطقى و نامعقولش را كه همه ضد دين و غير اخلاقى است بر او تحميل نمايد.
پيامبر در حديث بسيار مهم مى فرمايد:
«سيأتى على امتى تحل لهم الغروبة و الرهبانية و ان تلد المرأة حيةً خير من ان تلد الولد:»
زمانى بر امتم بياد كه غروبت و رهبانيت بر آنان حلال شود، و اگر در آن زمان زن مار بزايد بهتر از اين است كه فرزند بزايد.
پيامبر در دنباله آن مى گويد:
«اذ ارأيت الفسق قد ظهر و اكتفى الرجال بالرجال و النسأ بالنساء و علت الفروج على السروج، و رأيت النساء يتخذن المجالس كما يتخذها الرجال و يتكلمون فى حقوق النساء:»
زمانى كه غروبت و رهبانيت حلال است، آن زمانى است كه ديدى هر فسقى و گناه و معصيتى آشكار و عمومى مى شود، و همجنس بازى ميان مردان و زنان شايع مى گردد، و زنان به رانندگى مركب ها روى مى آورند، و مى بينى كه زنان مانند مردان تشكيل جلسه مى دهند و براى خود آزادى و حق رأى و ورود به انواع مراكز سياسى را خواستار مى شوند.
مرحوم حاج ملا هاشم خراسانى در كتاب منتخب التواريخ از علامه مجلسى از مفضل بن عمر از حضرت صادق (ع) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود:
«يا مفضل ان فى حوالى الرى جبلا اسود يبتنى فى ذيله بلدة تسمى بالطهران و هى دار الزوراء التى تكون قصورها كقصور الجنة و نسوانها كالاحور العين، و اعلم يا مفضل انهن يتلبسن بلباس الكافر و يتزيين بزى الجبابره و يركبن السروج و لا يتمكن لازواجهن و لا تكفى مكاسب الازواج لهن، فيطلبن الطلاق منهم و يكتفى الرجال بالرجال و النساء بالنساء و تشبه الرجال بالنساء و النساء بالرجال فانك ان تريد حفظ دينك فلاتسكن فى هذه البلدة و لا تتخذها مسكنا لانها محل الفتنة و فرّ منها الى قلة الجبال و من الحجر الى حجر كالثعلب باشباله:»
اى مفضل در حوالى رى كوه سياهى است كه در دامه آن شهرى ساخته مى شود به نام طهران شهرى بسيار وسيع كه ساختمان هايش مانند كاخ هاى بهشت است، و زنانش چون حور العين، اى مفضل بدان كه زنان آن شهر لباس هاى كافران را مى پوشند، و چون ستمكاران زندگى مى كنند، بر مركب ها سوار مى شوند، و از شوهرانشان تمكين نمى كنند، چون كسب شوهرانشان پر خرجى و هزينه آنان را تأمين نمى كند، درخواست طلاق مى نمايند تا در آغوش مردى قرار گيرند كه مخارج لباس و آرايش و رفت و آمدنشان را تأمين كند، هم جنس بازى در فاسقان و بى دينان آن شهر برقرار مى گردد!! مردان خود را در لباس و زينت چون زنان مى آرايند، و زنان خود را شبيه مردان مى نمايند.
مفضل اگر حفظ دين خود را مى خواهى در اين شهر سكونت مگير چون محل فتنه است، از آن شهر به سوى قله كوه ها فرار كن و از سنگى به سوى سنگ ديگر بگريز، چون روباهى كه فرزندانش را برمى دارد و از محل حادثه به جاى امنى فرار مى كند.
اين بود نمونه رواياتى كه پيامبر و امامان درباره ى زنان بى دين پيش از وقوع اين مفاسد خبر داده اند، و آنان را به خاطر جدا بودن از حقايق دينيه و مسائل الهى و حلال و حرام حق منبع شر و فساد و گناه و معصيت معرفى نموده اند.
در برابر اينان در هر دوره اى زنانى هستند كه پاى بند دين، و ملازم حق، و رعايتكننده حقوق همسر و خانه و فرزندان هستند كه در سطور گذشته ملاحظه كرديد مورد تعريف و ستايش قرآن مجيد و پيامبر و ائمه ى طاهرين هستند.
اروپا از اواخر قرن نوزده با بيرون آوردن دختران و زنان از خانه، و رفع حجاب از آنان، و مشغول كردنشان به هر گونه شغل و به ويژه مشاغلى كه مناسب شخصيت آنان نبود، و آزاد گذاردن آنان براى افتادن در هر فسق و فجورى، و زمينه سازى براى آنان در جهت ارضاء شهوت رانان هر مجلس و محفلى، و اداره كردن كاباره ها و جلسات عيش و عشرت به وسيله اين جنس لطيف، و كشانيدن دختران و زنان به بازى در فيلم ها با عريانى و نيمه عريانى و لباس هاى مبتذل و شهوت انگيز، جنايات هولناكى بر آنان روا داشت و ستمى بى نظير بر آنان تحميل نمود.
اگر زنان با رعايت حجاب و عفت و عصمت و پاك دامنى با مشاغلى چون آموزگارى، خياطى، طبابت، جراحى، گلدوزى، آرايش گرى، پرستارى آن هم نسبت به هم جنسان خودشان و در حدى كه به حقوق شوهران و فرزندانشان لطمه اى وارد نمى شد مشغول بودند اين همه فساد و بى بند و بارى و آلودگى رواج پيدا نمى كرد، متأسفانه فرهنگ منحط غرب نسبت به زنان به مشرق هم سرايت كرد، و گروهى از دختران و زنان به تقليد از آن فرهنگ شيطانى روى آوردند و چه بلاها به سر خود و مردانشان و مردان جامعه نياوردند!!
دانشمندان غرب و شرق كه از انصاف برخوردارند از وضع آشفته زنان به نگرانى سخت دچار شدند تا جائى كه برخى از دانشمندان غرب آرزوى بازگشت زنان را به خانه براى خانه دارى صحيح و حفظ حقوق شوهران و تربيت فرزندان را كردند و اين آرزو را علماى پس از آنان هم به ارث بردند و هنوز اين آرزو در دل هاى صاف وجود دارد.
اگوست كنت در كتاب النظام السياسى مى گويد: دوره ى انقلاب ها و امواج اجتماعيه در اين عصر ايجاد ضلالت و گمراهى و مشتى خيالات بر حالت اجتماعى زنان نمود، ولى قانون طبيعى كه اين عنصر لطيف را به زندگى دائمى منزلى تخصيص مى دهد تغيير نكرده، و اين قانون در اعلى مرتبه درستى و كمال است، و حكمرانى خود را نسبت به جامعه اى كه مى خواهد سالم بماند دارد.
تولستوى مى گويد: بر مرد به خاطر صلاح و سعادت جامعه لازم است، وضع زن را مراقبت نموده، و او را در خانه كه عرصه آزادى وسيعى است حفظ نمايد تا از اختلال نظام زندگى و از هم پاشيدن خانه و خانواده ايمن گردد.
فيلسوف بزرگ ابن سينا مى گويد: بر مرد ضرورى است كه هسمرش را به تربيت اولاد شايسته و تدبير خانه و خدمات مثبت در چهارچوب زندگى مشغول كند و وسايل و زمينه پوشش و حياى او را فراهم نمايد، چه اين كه اگر زن بيكار و آسوده خاطر بماند قهراً رغبت به لهو و لعب و اسراف در زينت مى كند و به اين خاطر از وظيفه و مسئوليت طبيعى خود خارج مى شود و با كرامت مرد و حقوق او به مخالفت برمى خيزد، مسلماً ضعف تفكر و انديشه و ظرافت وجدان، و قواى جسمى و روحى او طبعاً ميل به نمايش جمال و آرايش و زينت پيدا مى كند، و خدمت شايسته به مرد را حقير و ناچيز مى شمارد و بر احسان هاى او توجهى نكرده و ارزشى قائل نمى گردد.
از حكيمى پرسيدند چه چيز تو را به اين درجه از كمالات رسانيد؟ حكيم گفت همسرم با قبول زحمت كارگردانى خانه و انجام وظائف لازمش در امن نمودن زندگى و توجه به تربيت اولاد، به من آرامش داد، و از دغدغه نسبت به امور خانه راحتم گذاشت، و من از بركت وجود او با خيال آسوده مشغول تحصيل شدم، از اين جهت به اين برجستگى و مقام رسيدم.
منبع : پایگاه عرفان