تمام حالات حسين نشان ميدهد كه او آماده ي رفتن است: چهرهاش نشانگر عزم او بر لقاء حق ميباشد، با دلي شكسته و سر و پاي برهنه در حالي كه لباسش بر زمين كشيده ميشود، به سوي عزيز خدا راهي ميگردد و در محضر او با ادب و با چشم خونين ميگويد:
- اي يادگار گذشتگان و پناه باقيماندگان! پدر و مادرم و برادرم رفتند، آيا تو هم قصد رفتن داري و ميخواهي خواهرت را تنها در ميان بگذاري؟ حسين (ع) رو به خواهرش نموده با لسان خدايي ميفرمايد: «خواهرم! مبادا شيطان تو را بيطاقت كرده و حلم تو را از دستت ببرد، مبادا ......» اشك در ديدگان حسين جمع ميگردد و ادامه ميدهد: «خواهرم! بدان كه حسين تو چارهاي دگر ندارد.» زينب اين كلام را كه شنيد، رو به برادرش كرد و فرمود: «برادر! خودت را مثل اسيران ميداني؟ من آمدهام تا تو مرا تسلي بدهي، ولي كلام تو جگرم را بيشتر سوزاند و مصيبت غم من، افزون گشت.»
اين بگفت و از شدت درد، بيهوش بر زمين افتاد.
حسين (ع) درد خواهرش را ميفهميد و اورا به هوش آورده و موعظه و دلداريش داد.
اما در عصر عاشورا، هر چه زينب نگاه بر جسد حسين كرد تا برخيزد و دگر باره او را تسلي و دلداري دهد، خبري نشد.
منبع : سایت عاشورا