به راستى لازم و ضرورى است رباخواران در اين آيات شريفه تدبر و دقت نموده و به وجدان خود اگر هنوز زنده و يا نيمه جان باشد رجوع نمايند، و بنگرند آيا ميان حيله گرى يهود در صيد ماهى در روز شنبه و فريب كارى هاى خودشان در خوردن ربا تفاوتى هست؟ و تشبث به صورت بيع و شرط لفظى و يا ضم ضميمه آيا نظير همان گودال كندن يهود در روز شنبه نيست كه صيد ماهى حرام بود، و ماهيان پس از افتادن در گودال آب راه بازگشت نداشتند و يهود آنها را گرفته و مى گفتند ما كه تورى به آب نينداختيم و صيد اصطلاحى نداشتيم پس ماهيان به اين صورت بر ما حلال هستند!!
حقيقت اين است كه ترفند بيع و شرط و ضم ضميمه كه عنوان ذاتى ربا را تغيير نمى دهد گودالى است كه مردم مسلمانى كه ربا مى خورند خود را در آن انداخته زمينه هلاكتشان را فراهم مى آورند.
روايتى متفق عليه از رسول خدا با الفاظ گوناگون نقل شده است كه ناظر به همين امور است:
«لتتبعن سنن الذى من قبلكم حذو القذه بالقذة و النعل بالنعل حتى لو ان احدهم دخل حجر ضب لدخلتموه:»
شما هم از راه هائى كه ملت هاى پيشين رفته اند خواهيد رفت، و اعمالى از هر جهت مطابق اعمال آنان آنچنان كه پرهاى تير و جفت نعلين با هم مطابقت دارند از شما سر خواهد زد، حتى اگر يك نفر آنان در لانه سوسمارى رفته باشد شما هم وارد آن خواهيد شد.
اميرمؤمنان از رسول الله روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
«ان القوم سيفتنون بعدى باموالهم و يمنون بدينهم على ربهم و يتمنون رحمة و يأمنون سطوته و يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبة و الاهواء الساهية فيستحلون الخمر بالنبيذ و السحت بالهديه و الربا بالبيع:»
امت من پس از من به فتنه مال مبتلا مى شوند و به خدا منت مى نهند كه به اسلام گرويده اند و بى آن كه به كارهاى نيك بكوشند رحمت خدا را آرزو مى كنند، و از قهر او خود را ايمن مى پندارند و حرام خدا را با ظاهرسازى هاى دروغين و هوس هاى غفلت آميز حلال مى شمارند، پس شراب را به عنوان نبيذ و رشوه را به نام هديه و ربا را در قالب بيع مى خورند!!
در فقه اسلامى از اصول مسلمه است كه در كليه عقود و معاملات، متعلق مى بايد جداً و حقيقتاً مقصود متعاملين بوده و با اراده و اختيار و رضايت خاطر در شرايط و حدودى كه براى هر نوع معامله در شريعت مقرر است با انشاء قولى و يا عملى آن را به وجود بياورند و به مجرد نامگذارى و تبانى صورى و حتى حديث نفس اثرى بر آن مترتب نمى گردد.
مثلًا در صورتى كه زيد مقصودش آن است كه مبلغ يك هزار تومان با سود ده درصد به حساب يكسال به عمرو قرض بدهد و عمرو هم جز قرض گرفتن با سود ده درصد قصدى ندارد و در ظاهر امر و عالم لفظ وانمود مى شود كه عمرو
خانه خود را به بيع شرطى به زيد بفروشد، آنگاه خانه را يكساله به مبلغ صد تومان اجاره كرده و در سررسيد با پرداخت هزار و صد تومان معامله را فسخ كند، با اين عمل جز قانون را بازيچه ساختن و پرده پوشى كردن به يك گناه بزرگ كارى انجام نگرفته است.
چاره جوئى هائى كه در روايات بيان شده به احتمال قوى و بلكه نزديك به يقين اختصاص به مورد ضرورت دارد نه اين كه امرى عام و مسئله اى فراگير باشد، بر فرض اگر كسى اصلا نياز به وام گرفتن نداشته باشد، و مى تواند با قناعت زندگى را بگذراند، و يا مى تواند بوسيله قرض بدون سود احتياج خود را رفع كند، و يا متاعى كه دارد آن را بفروشد و صرف مايحتاج خود كند و يا ممكن است كمك بدون منت و ذلت از كسى دريافت كند، چنين شخصى متصور نيست كه با حرام خداوند و عصيان او روبرو گردد تا به مقام جستجوى راه گريز برآيد، پس روشن است كه چاره جوئى هاى بيان شده در روايات ويژه زمان ضرورت است و قطعاً شامل زمان غير ضرروى نمى شود.
خداوند براى رعايت حال مردم، و دور ماندنشان از ستم ثروتمندان و پاك شدن زندگى از ربا اهل ايمان را تشويق به وام دادن بدون سود به محتاجان نموده است و براى آن ثواب فراوان مقرر فرمود، چنانچه به توفيق حضرت حق به آيات مربوط به قرض برسم، آن را از طريق قرآن مجيد و روايات به طور مفصل بيان خواهم نمود و به لطائف و منافع معنوى اش اشاره خواهم كرد.
در اينجا براى خالى نبودن عريضه به روايت مهمى از رسول خدا در باب قرض اكتفا مى كنم:
آن انسان الهى و عرشى مى فرمايد:
«دخلت الجنة فرأيت على بابها: الصدقة بعشرة و القرض بثمانية عشر فقلت يا جبرئيل كيف صارت الصدقة بعشر و القرض بثمانية عشر؟ قال: لان الصدقة تقع فى يد الغنى و الفقير، و القرض لا يقع الا فى يد من يحتاج اليه:»
وارد بهشت شدم ديدم بر درش نوشته صدقه ده برابر و وام دادن هيجده برابر پاداش دارد، به جبرئيل گفتم، چرا صدقه ده برابر و قرض دادن هيجده برابر؟ گفت: چون صدقه به دست بى نياز و نيازمند مى رسد ولى قرض فقط در اختيار كسى قرار مى گيرد كه به آن نياز شديد دارد.
منبع : پایگاه عرفان