فارسی
سه شنبه 06 آذر 1403 - الثلاثاء 23 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

آخرین قد قامت الصلوة از مهدی میچانی ‏فراهانی

گاهِ نمازِ آخرین است، مولا! لختی دست از جنگ بدار.
نینوا، حریق خون و آهن است. مهلتی باید که اینک، ظهرِ آخرین است. این آخرین راز و نیاز را بگذار به تو اقتدا کنیم مولا! بگذار برای آخرین بار، از خاک، سری به افلاک برکشیم. در این تبانی درد و آتش، بگذار بار دیگر در محضر عشق بایستیم. مباد که لحظه ای، دستانمان سست شود و مباد که لحظه ای تیغ از کف بگذاریم و مباد که از خاک نینوا برویم! جز به وقتی که فرشتگان، روحمان را، عمود، به آسمان برند. مهلتی باید ...
سرنوشت غریبی است. یک عمر، سراسر عاشق پرواز بوده ایم. اینک با دو بالِ سرخ، از باتلاقِ خون و نیزه و پیکر، پَر می کشیم. آه! از پیله ی اسارت این خاک.
ناسوت مالِ آن همه ناسوتی. این خاکِ تیره مالِ آنها که روحشان چون خاک، تیره است. خورشید مالِ ماست؛ ما را چه باک از رفتن، وقتی که آخرین نماز لبریز عشق را، بر قامت قیام امام اقتدا کنیم.
«قد قامت الصلوة»
پس امام به نماز می ایستد و گروهِ اندکِ عشّاق نیز. تیر و نیزه است که از هر سو می رسد و صدای تمسخر دژخیمان: «نماز شما مقبول نیست.»
عجب! شما که پشت به قبله نماز می گزارید، نمازتان قبول؛ امام حسین علیه السلام که خود، باطن کعبه است، خیر؟
«قد قامت الصلوة»
و آن که، پیش تر از امام، ایستاده و سینه را سپر تیرها کرده است گرچه دیگر رمقی ندارد؛ امّا عاشقانه و کوهوار، هر لحظه، هجوم تیری را به تمامِ سینه می خَرَد. این تاوانِ عاشقی است؛ قیمتی که باید پرداخت.
«قد قامت الصلوة»
و یارانِ ایستاده، دیگر نه عطش می شناسند و نه سوزشِ جراحتی حس می کنند؛ آخر نماز، گاهِ بی خودی است؛ که چشمه ی زلال عشق، همه را سیراب می کند و هیچ زخمی نیست؛ که آنجا، مقام صحّت و کمال است.
«قد قامت الصلوة»
تیره بخت آنان، که دل به بیعتِ خلیفه ی پوشالیِ خویش بسته اند و صدای سکه های کیسه ی ابن زیاد را از دور می شنوند. سردارانِ شکست خورده ای که جاهلانه، نعره ی پیروزی سر می دهند. اینک آیا فاتح چه کسی است؟ پاسخ دشوار نیست.
گاهِ نمازِ آخرین است مولا! پس شهادت می دهم به عشق و شهادت می دهم به ایمانی که تیغ بر کف ما نهاد و گواه می گیرم ریگ ریگ بیابان را که بگوید پیکر ما چگونه بر خاک افتاد و گواه می گیرم هفتاد و دو تیغ را که بگویند چگونه به رقص درآوردیمشان.
فأشهد انّ العشق، سبیلنا الی اللّه .


منبع : مهدی میچانی ‏فراهانی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نام تو قلم روی اساطیر کشید ازجلیل صفز بیگی
آینه در کربلاست از بیدل دهلوی
دریای ادب‏ سید رضا موید خراسانی
جلوه هاي عاشورا در شعر دفاع مقدس(2)
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است از خوشدل ...
عشق من پائیز آمد مثل پار از احمد عزیزی
احمد نیکو همت‏ وفاداری برادر
مجید مرادی رودپشتی سبزگون‏
خاک مشکبار
این عطش چیست در آیینه ی رود افتاده ست از محمد حسین ...

بیشترین بازدید این مجموعه

خاک مشکبار
مجید مرادی رودپشتی سبزگون‏
احمد نیکو همت‏ وفاداری برادر
جلوه هاي عاشورا در شعر دفاع مقدس(2)
نام تو قلم روی اساطیر کشید ازجلیل صفز بیگی
روايت عطش از سودابه مهيجي
عشق من پائیز آمد مثل پار از احمد عزیزی
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است از خوشدل ...
این عطش چیست در آیینه ی رود افتاده ست از محمد حسین ...
آینه در کربلاست از بیدل دهلوی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^