در حديثى از حضرت صادق (ع) نقل شده است: مؤمن در هر حال مجاهد است زيرا او در دولت باطل به وسيله تقيّه با دشمنان خدا مى جنگد، و در دولت حق به وسيله اسلحه.
اين حديث شريف صريحاً دلالت دارد بر اين كه تقيه نه تنها به معناى توقف و سكوت و ركود و چاپلوسى و تملق و مداحى از ظالمين و مريددارى و سود پرستى نيست بلكه خود نوعى جهاد و صورتى از امر به معروف و نهى از منكر است.
از اين روايت اين نكته دقيق را مى توان به روشنى دريافت كرد كه مؤمن با اين جهاد تقيه اى و بقول امروزى ها جهاد زيرزمينى در حقيقت جاده را براى پيدايش دولت حق و روى كار آوردن آن كه از پرتو اين تقيه و بركتش و در سايه آن جهاد علنى و اسلحه اى پديد مى آيد باز مى كند، و خلاصه مرحله اول از اين جهاد، جهاد در شرايط نامساعد است كه عاقبت منتهى به مرحله دوم يعنى تشكيل دولت حق مى شود.
در حديثى آمده كه حضرت رضا جماعتى از شيعه را به خانه خود راه نداد در حالى كه دو ماه كنار خانه حضرت براى ملاقات با امامشان معطل بودند، پس از آن كه در اثر سماجت و اصرار فراوان موفق به ديدار امام شدند عرض كردند اى فرزند رسول خدا علت اين جفاى عظيم بر ما چيست؟ فرمود: ادعاى شما مبنى بر اين كه خود را شيعه اميرمؤمنان مى پنداريد، در حالى كه شما در بسيارى از اعمال خود با آن حضرت مخالفت مى كنيد و در بسيارى از فرائض و واجبات مقصر هستيد و در اداى حقوق برادران خدائى و اسلامى خود كه حقوقى بس عظيم است اهمال كارى و سستى به خرج مى دهيد علاوه
«تتقون حيث لا تجب التقية و تتركون التقيه حيث لابد من التقيه:»
و ديگر اين كه شما تقيه مى كنيد آنجا كه نبايد تقيه كرد و تقيه را ترك مى كنيد آنجا كه تقيه ضرورت دارد. «1» از اين حديث ناب چند نكته استفاده مى شود:
1- تقيه كردن در غير موردش و تقيه نكردن در موردش در رديف جرم هائى است كه مستحق چنين مجازاتى از طرف حضرت رضا (ع) بوده است.
2- تقيه چنان كه در سطور گذشته تحرير شد يك تاكتيك موقتى و يك اصل استثنائى است، لذا كسى نمى تواند با سوء تعبير و سوء تفسير مانعى از آن سر راه پيشرفت اسلام بتراشد و به اين بهانه باعث تعطيل احكام و قوانين تعطيل ناپذير اسلام شود.
3- جرم تقيه كردن بى مورد بيش از جرم تقيه نكردن بى مورد است زيرا حضرت رضا (ع) در كلامش مذمت تقيه كردن بى مورد را بر تقيه نكردن بى مورد مقدم داشته است.
از حضرت باقر (ع) روايت شده: تقيه فقط براى اين وضع شده است كه به وسيله آن خون ها حفظ شود فاذا بلغ الدم فليس تقاة: چون كار به خونريزى كشيد تقيه اى در ميان نخواهد بود.
يعنى زمانى كه اوضاع آن قدر نامساعد شد و خفقان به آن درجه شدت يافت كه چه تقيه كنى يا نكنى خونت ريخته خواهد شد در اين صورت است كه ديگر تقيه بى مورد است زيرا فلسفه تشريع و وضع تقيه در اساس، همانا حفظ خون هاى محترم و حفظ خون ملت و مال مسلمانان است و با منتفى شدن اين فلسفه بايد به اين حقيقت تن داد كه مرگ سرخ به از زندگى ننگين است، و چنان كه گذشت حضرت سيدالشهداء از بارزترين چهره در قيام بر ضد چنين زندگى ننگين بود.
از حضرت صادق (ع) خطاب به شيعيان روايت شده: مبادا كارى كنيد كه با آن از ما عيب بگيرند زيرا فرزند بد با عملش سبب عيب گيرى از پدرش مى شود، براى كسى كه به سوى او روى آورده ايد و پيرو او شده ايد زينت و آبرو
باشيد و براى او سبب زشتى و آبروريزى مباشيد، در جماعات غير شيعه نماز بخوانيد و از بيمارانشان عيادت كنيد، و در تشييع جنازه هاى آنان شركت نمائيد و در هيچ كار خيرى از آنان عقب نمانيد. بلكه در كارهاى خير بر آنان پيشى گيريد چه اين كه شما به انجام كارهاى خير سزاوارتر از آنان هستيد به خدا سوگند خداوند به چيزى كه برايش محبوب تر از خبا باشد عبادت و بندگى نشده است، راوى مى گويد خباء چيست؟ فرمود: خباء به معنى تقيه است. «1» در اين روايت تقيه به نظر حضرت صادق (ع) آن هم در محدودترين دائره آن كه بايد به وسيله شيعه در جمعيت غير شيعه به كار گرفته شود به معناى مدارا، خوشرفتارى، تحمل عقايد و مقدسات طرف مقابل و احترام به آنان است.
حركات زننده و زشت بعضى از شيعه نماها يا جاهلان به حقيقت تقيه قهرمانى و مبارزه نيست، و هيچ مبناى شرعى و منطقى ندارد، درست است كه ما از غير شيعه قرن هاست صدمات زيادى ديده ايم ولى اين صدمات مجوز اين نيست كه ما از راهنمائى هاى امامان معصوم خود استفاده نكنيم و آنچه را خود بخواهيم انجام دهيم و كاتوليك تر از پاپ شويم.
اين اعمال سليقه هاى غير عقلى كه بوى بدعت هم مى دهد آن هم به عنوان دين با توجه به اين كه سليقه ها هم حد و حصرى ندارد اگر بر پيكر اسلام راستين كه امروز همان مكتب اهل بيت است متراكم شود و پاى ثابت پيدا كند و به تدريج جزء امور دين شود از اسلام اهل بيت هم معجون عجيب و غريبى ساخته مى شود و از آن اصل با صفا و بى پيرايه اولى خود فاصله مى گيرد.
حضرت عسگرى (ع) از پدر بزرگوارش امام هادى روايت مى كند: خداوند مهربان به وسيله تقيه به مؤمنين وسعت و گشايش و رخصت داده است آنان هنگامى كه قدرت داشته باشند به دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا تظاهر مى كنند ولى اگر در اين زمينه ناتوان باشند و فرصتى نبينند به طور سرى و پنهان به اين وظيفه قيام مى كنند.
اين روايت هم دلالت دارد بر اين كه تقيه فعاليت است نه تعطيل مسئوليت ولى با تغيير تاكتيك و تعويض شكل تكليف از صورت علنى به صورت سرى و زيرزمينى.
مسيلمه كذاب در زمان رسول اسلام دو نفر از اصحاب آن حضرت را بازداشت كرد و به آنان گفت: آيا شهادت مى دهيد كه محمد فرستاده خداست؟
گفتند: آرى گفت: آيا شهادت مى دهيد من هم فرستاده خدايم يكى از آنان از باب تقيه گفت: آرى ولى ديگر در هر سه مرتبه اى كه آن كذاب از او به رسالت دروغين خود اعتراف و اقرار مى گرفت با اشاره جواب مى داد من بى زبان و لالم مسيلمه او را گردن زد، اين خبر به رسول خدا رسيد فرمود: اما آن مقتول در راه صدق و يقين خود كشته شده و فضل و پاداشش را دريافت كرده است كه گوارايش باد، و اما آن ديگر چون از اجازه و رخصت خدا استفاده كرده و تقيه را پذيرفته است پس بر او گناهى نيست بنابراين تقيه رخصتى است و افصاح به حق و «صراحت در حق گوئى» فضيلتى است.
اين دو روايت اخير به ويژه روايت مربوط به مسيلمه از جمله رواياتى است كه دلالت دارد بر اين كه تقيه رخصت است نه عزيمت، يعنى تقيه يك تجويز و تسهيل و ارفاقى است نه يك تشريع و قانون الزامى لايتغير و به تعبيرى كه قبلًا گذشت تقيه تاكتيك است به استراتژى.
خلاصه اين كه با هدايت قرآن و پيامبر و امامان معصوم در موردى كه بايد تقيه كرد لازم است تقيه صورت گيرد و در موردى كه تقيه عامل هدم حقيقت است نبايد تقيه كرد.
چنان كه بسيارى از بزرگان موقعيت شناس در جائى كه مورد تقيه بود تقيه كردند مانند عمار ياسر و در جائى كه جاى تقيه نبود تقيه نكردند مانند ميثم تمار، رشيد هجرى، دعبل خزاعى، كميت بن زياد و ابن سكيت كه برخى از آنان به شرف با عظمت شهادت رسيدند و امامان از آنان تجليل كرده و بر آنان با چشمى اشكبار رحمت و درود فرستاده اند.
از تقيه در روايات با عبارت هاى بسيار زيبا و پرمعنا ياد شده است مانند:
1- جُنّة: سپر و پوشش 2- تُرس: كلاه خود و سرپوش جنگى. 3- حصن حصين: قلعه استوار. 4- سدّه: ديوار حايل كه از آن در سد سازى استفاده مى كنند. 5- ردم: مانع محكم و قوى. 6- حرز: حفاظ. 7- خباء: فعاليت در كمين و پنهان. 8- حجاب: پوشش. 9- مداراة: خوشرفتارى. 10- كتمان اسرار. 11- مجامله: جلب محبت و مودت با عمل و خوشرفتارى. 12- پرستش خدا در خلوت. 13- زمينه سازى براى به دست آوردن محبت ديگران به جانب اهل بيت. 14- نَومة: پنهان داشتن ايمان در دل كه از موارد تقيه در برابر دشمن به وقت نداشتن قدرت است. 15- حفظ زبان از بيان اسرار در برابر مخالف. 16- عدم اذاعه: پخش نكردن حقايق در ميان مردمى كه تحمل آن را ندارند و با شنيدنش به انسان آسيب مى زنند. 17- مماسحه: تظاهر به نرمش. 18- تورية.
به خوبى روشن است كه همه اين نام ها و معانى داراى مفاهيم انقلابى و جهادى و تحرك بخشى است كه حساب تقيه قرآنى را از تقيه ارتجاعى و تقلبى كاملًا جدا مى سازد به ويژه نام هائى از قبيل: سپر، كلاه خود، قلعه و سنگر، پناهگاه زير زمينى، سدّ محكم و .... اكنون از عافيت طلبان و مرفهان بى درد، و آنان كه جز اسلامى عريان از حقايق ندارند بايد پرسيد چنين ابزار و وسائلى كجا به كار مى آيد؟ آيا در ميان خانه يا در ميدان مبارزه با دشمن، در خرابات و خانقاه و لانه هاى بطالت و كسالت و تنبلى و جمود و ركود و انزوا يا در صحنه هاى عزت و شرف و جهاد و خدمت به خالق و خلق، و نيز سنگر بندى و ايجاد سدّ جايش كجاست؟ مسلماً در برابر دشمن و حملات و تهاجمات نظامى و سياسى و فرهنگى او، و جاى ساختن سدّ در برابر باران هاى سيل آساست.
اين جمله را نيز ناگفته نبايد گذاشت كه امروز معناى حقيقى تقيه براى غير شيعه هم روشن شده تا جائى كه نويسندگان عصر ما در دائرة المعارف عربى در تعريف تقيه چنين نوشته اند:
تقيه در لغت عبارت از مدارا و كتمان است و در اطلاح عبارت از يك سازمان سرّى و پنهانى است كه براى حمايت از دعوت و مسلك و مرام امامى از ائمه شيعه است.
منبع : پایگاه عرفان