و نيز در قرآن مجيد، سجده و بعضى از حقايق عالى الهى را از نشانه هاى بندگان حقيقى خود دانسته مى فرمايد:
[إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ* تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ] .
فقط كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه وقتى به وسيله آن آيات به آنان تذكر داده شود، سجده كنان به رو در مى افتند و همراه با سپاس، پروردگارشان را از هر عيب و نقصى تنزيه مى كنند در حالى كه [از سجده و سپاس و تنزيه ] تكبّر و سركشى نمى ورزند؛* [ملازم بستر استراحت و خواب نيستند، بلكه ] پهلوهايشان از خوابگاه هايشان دور مى شود در حالى كه همواره پروردگارشان را به علت بيم [از عذاب ] و اميد [به رحمت و پاداش ] مى خوانند و از آنچه آنان را روزى داده ايم، انفاق مى كنند.
فيلسوف بزرگ اسلامى مرحوم صدر المتألهين شيرازى در توضيح اين دو آيه مى فرمايد:
در اين دو آيه سه خصوصيت علمى قلبى و سه خصوصيت عملى جسمى براى مؤمن ذكر شده، تا در پرتو اين شش برنامه روشن شود كه كلمه شهادت بدون معرفت برهانى يا كشفى موجب آزادى از شقاوت ذاتى علمى نيست و به عبارت ديگر علم تنها كه محصول يادگرفتن يك سلسله الفاظ است بدون تعمق برهانى يا كشفى در مفهوم و حقيقت آن علت نجات نيست و مجرد اعمال بدنى بدون تهذيب و تزكيه باطن موجب نجات از عذاب اليم نيست.
اما سه صفت علمى قلبى كه صاحبش به حقيقت آن رسيده عبارت است از:
1- ذكر خدا.
2- تسبيح و حمد به حقيقت.
3- آزادى از تكبر و در برابر حق.
اما سه صفت و سه خصوصيت عملى جسمى عبارت است از:
1- بيرون آمدن از رختخواب به وقت نيمه شب جهت عبادت.
2- دعا در دل تاريك شب.
3- انفاق از آنچه روزى شده در راه خدا.
اما شرح هر يك از اين سه خصوصيت علمى قلبى و عملى جسمى.
1- ذكر حقيقى باعث سجده واقعى است، به اين صورت كه عبد با درك معارف الهيه و فايده گرفتن از حقايق ايمانيه و موعظه شدن به تقوا و زهد حقيقى، داراى حالت تذكر دائم مى گردد و به طور مرتب نور مواعظ و امثال در دلش تجلى مى كند و در حقيقت عقل و روح او با معارف وحدت پيدا مى كند، در اين حال از مواعظ و نصايح و قرآن و تقوا فايده ها گرفته و به اين نتيجه مى رسد كه ظاهر دنيا بى ارزش و راه فقط راه خدا و صراط مستقيم است و در اين نقطه اى است كه بر اثر برخورد قلب صافش به معارف و فطرت پاكش به حقايق، با تمام هستى در برابر حضرت دوست به سجده افتاده و سر تواضع و انقياد و ذلت بر خاك پيشگاه ربوبى مى سايد و از نقشه حيوانيت، با كمك اين سجود به مقام انسانيت سفر مى كند.
و اين نتيجه دل دادن به معارف الهيه و حقايق ربانيه است و براى لقلقه زبان و علم بدون برهان و مكاشفه اين همه اثر نيست، اين مراتب از آثار و خواص علم عارفان باللّه و آيات خداست و اين علم اساس دين و ريشه بقيه حسنات و نيكى هاست.
2- پس از تجلى اين علم و آراسته شدن عبد به معرفت برهانى يا كشفى، در مقام تسبيح و تقديس و تحميد حضرت حق برخواهد آمد، چرا كه از طريق اين معرفت به اين حقيقت مى رسد كه وجود اقدس حق منزه از هر عيب و نقص و داراى كمال بى نهايت در بى نهايت است، پس فقط ذات او استحقاق تسبيح و تحميد دارد.
اين تسبيح و حمد در حقيقت عبارت از تنها نمودن ذات از اوصاف مادى و اتصاف به صفات ملائكة اللّه و تشبه و تخلق به اخلاق اللّه است و به حقيقت اين است تسبيح و حمد مؤمنان، چنانچه بزرگان از علم و عرفان اشاره فرموده اند.
آرى، كثرت تمرين تسبيح و حمد بر اساس معرفت و رسوخ در اتصاف به صفت كمال، آدمى را حقيقت آن تسبيح و جنس آن صفت مى كند.
آيا نديدى كثرت آتش گيرى آهن در مجاورت آتش او را به صورت يك پارچه شعله و آتش در مى آورد، پس تعجب ندارد كه مؤمن بر اثر معرفت و تسبيح و تحميد حق موجودى خالص از عوارض ظاهر دنيا شود و همانند ملائكه مقرب كه شأنى جز تسبيح و تقديس ندارند مسبح و حامد گردد!
آرى، مؤمن از بركت تداوم معرفت و ذكر و تسبيح و حمد حق، تبديل به يك موجود خالص الهى مى شود كه از وجود مقدس او جز انقياد و تسليم و سجده واقعى در پيشگاه با عظمت حضرت حق بروز نكند.
و اين اخلاق عرفا و حكماست كه حقايق را از زوايد و مشخصات خالص كنند و به تنقيح مقاصد از فضول و زوايد اقدام نمايند و بين ذاتى و عرضى را در هر باب جداسازى كنند.
چگونه با ذكر و معرفت و تسبيح و حمد اين عمل را نسبت به خود روا ندارند و خويشتن را از عوارض غير الهى و از فضول دنيا و زوايد مادى خالص ننمايند؟
اينان بر اثر كثرت برنامه تجريد و توحيد به مرتبه تجرد از خلائق مى رسند، تا جايى كه حقيقت را با نور بصيرت مى بينند و آنجاست كه با تمام هستى مسبح و منزه و حمدگو مى كردند.
الهى واقعى و متصفان به حقايق و معارف زبانيه اينانند، به قول عارف زنده دل، الهى قمشه اى:
گر پسندى غير او يارى الهى نيستى |
ور كشى جز عشق او بارى الهى نيستى |
|
غير آن زيباى مطلق غير آن معشوق كل |
گر ببازى دل به ديارى الهى نيستى |
|
چون نشينى طرف گلزارى به ياد گلرخى |
خاطرت گر رنجد از خارى الهى نيستى |
|
گر به گنجى دهى آن اشكى كه از شوقش شبى |
ريزى از چشم گهربارى الهى نيستى |
|
سينه اى بى كينه گر دارى تو از اهل دلى |
ور دلى از خود بيازارى الهى نيستى |
|
چون خليل عشقى اندر آتش نمروديان |
آتشت گر نيست گلزارى الهى نيستى |
|
زآتش نمرود كسى ترسد خليل پاك جان |
نورى ار بگريزى از نارى الهى نيستى |
|
3- محصول معرفت برهانى و كشفى اينان و تسبيح و حمدشان خلاصى از تكبر در برابر حق و شؤون حق است.
اينان در برابر خلق هم به صفات نفس و ظهور انانيت تكبر نمى كنند، چرا كه وقتى انسان در مقام فناى ذات و صفت نسبت به مولا باشد و غرق در شهود حضرت رب و صفات او، چگونه تكبر كند، در برابر چشم دل اينان وجود، منحصر به حق و صفات و افعال اوست، پس بر كه تكبر كنند، در حقيقت با اين معرفت و تسبيح و حمد بر مقام نيستى رسيده اند و آن كسى كه به نيستى رسيده و هر چه غير حق را نيست مى داند، در برابر كه تكبر نمايد؟!
اين بزرگواران در اخلاق خود آنقدر متواضع اند كه در ميان هر جمعيت يا در هر شهرى كه زندگى مى كنند، خود را از همه بدتر و از مقام انسانيت دورتر مى دانند.
4- تجافى از مضاجع در ظاهر، خالى گذاشتن رختخواب از بدن و رها كردن خواب براى نماز شب است، چرا كه مردم مؤمن و اهل معرفت داراى تهجد شبانه و قائم به صلاة در تاريكى شبند.
و در باطن آزاد كردن ارواح است، به حسب قواى عمليه از تاريكى هاى ماديت و شواغل جسمى پست و قيام از رختخواب بدن و خروج از عالم اجسام به قطع تعلقات غير الهى و محو آثار غير ربانى است، يا خروج از عالم امكان به محو صفات امكانى و منور شدن به نور الهى و فيض ربوبى است.
معاذ بن جبل مى گويد:
در غزوه تبوك خدمت رسول اللّه صلى الله عليه و آله بوديم، گرماى سختى بود، در حدى كه مردم از هم جدا شده بودند، من از همه به پيامبر نزديك تر بودم، نزديك تر شدم و گفتم: يا رسول اللّه! عملى به من بياموز كه داخل بهشت شوم و از آتش دوزخ دور گردم، فرمود: مسئله بزرگى پرسيدى، ولى آسان است در صورتى كه خداوند بر بنده اش آسان كند، آن گاه فرمود: خدا را عبادت كن و به او شرك نورز، نماز واجب را ادا كن و زكات مفروضه را بپرداز و روزه ماه رمضان را بگير.
آن گاه فرمود: تو را به درهاى بهشت آگاهى دهم؟ عرضه داشتم: آرى، فرمود:
روزه سپر است، صدقه كفاره عطا است و برخاستن مرد در دل تاريك شب جهت كسب رضايت حق، سپس آيه شريفه [تَتَجافى جُنُوبُهُمْ ] را قرائت كرد .
5- و اما دعاى آنان توجه قلب ايشان است به توحيد حقيقى يعنى ليس فى الدار غيره ديّار و نظر به مقام عنديّت است و عبادت و دعاى آنان به مقتضاى خوف از سخط ربّ و بُعد از جناب دوست و طمع به عنايت و لطف و محبت و اجر و ثواب اوست.
6- و اما انفاق آنان مربوط به تمام نعمت هايى است كه حضرت رب العزه در اختيار آنان گذاشته از مال، علم، آبرو، قدرت، شخصيت.
منبع : پایگاه عرفان