گاهی انسان از نوشتن عاجز می شود و یا به عبارتی زبان قلمش لال می شود خصوصا آن جا كه بخواهد در مورد فرزند دلاور امیر مۆمنان علیه السلام حضرت عباس علیه السلام چیزی بنویسد. پس طبیعی است كه خواننده گرامی نقصان مطالب را به پای عجز نویسنده از درك و بیانِ علو شأن آن حضرت به حساب آورد.
شاید برای خیلی از مردم فضائل و عظمت حضرت عباس علیه السلام جای تعجب داشته باشد كه چطور انسان می تواند به جایگاهی برسد كه مورد احترام ائمه معصومین علیهم السلام واقع شود تا آن جا كه از آن حضرت با احترام و تعظیم یاد نمایند! اما توجه به یك نكته شاید تعجب ما را بكاهد و آن این كه آن حضرت فرزند امیر المۆمنین علیه السلام می باشد و فرزندان به طور طبیعی آینه صفات پدر و مادر خود می گردند و غیر این مسأله یعنی این كه فرزندی در خلق و خو یا ظاهر شبیه پدر و مادر خود نباشد تعجب بر انگیز است.
هیچ جای شك نباید باشد كه شجاعت و دلاوری عباس علیه السلام ارثیه ای از پدر بزرگوارشان امام علی علیه السلام بوده است و به جرأت می توان گفت همانطور كه امیر مۆمنان علیه السلام بهترین یاور پیامبر اسلام بودند و برای پیامبر صلی الله علیه و آله به منزله عضد و بازو بودند و نسبتش به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت هارون به موسی بود، حضرت عباس علیه السلام نیز همین نسبت را نسبت به امام زمان خود و حجت خدا بر خود داشتند، یعنی بهترین وزیر و یاور؛ و اگر عباس علیه السلام نبود چه بسا بتوان ادعا نمود كه امام حسین علیه السلام دست به قیام نمی زد چرا كه قیام شرائطی دارد كه از جمله آنها وجود یاور و ناصر است و كدام یاور و ناصر بالاتر از عباس علیه السلام؟
و چه بسا علت این كه سائر ائمه علیهم السلام دست به قیام نزدند همین بود كه یاوری مثل عباس علیه السلام و همچنین یاران با وفای دیگر سید الشهدا علیه السلام نداشتند تا قیام كنند؛ و شاید به همین دلیل است كه سید الشهداء علیه السلام فرمودند كه : من یارانی با وفا تر و نیكوكار تر از یاران خود سراغ ندارم (1) و امام صادق علیه السلام نیز در جواب درخواست شخصی كه طالب قیام بود اشاره به گله ای بز نمودند و فرمودند كه: اگر به تعداد این گله یاور داشتم قیام می كردم. و آن گله را شمردند، تعداد آن به 17 یا طبق روایتی دیگر به 40 رأس رسید (2) یا امیر المۆمنین علیه السلام كه قصد پذیرش خلافت بعد از عثمان را نداشتند بعد از اصرار مردم كه آنقدر شدید بود كه به فرموده خود آن حضرت در نهج البلاغه نزدیك بود حسنین علیهماالسلام لگد مال شوند ، فرمودند اگر حجت خدا بر من برای پذیرش خلافت به خاطر وجود یاور و ناصر تمام نبود افسار خلافت را بر گردن شترش رها می نمودم (3) و همچنین شخصی از حضرت رضا علیه السلام درخواست قیام نمود و آن حضرت او را دعوت به داخل شدن در تنور نمودند و آن شخص تعجب كرد و ترسید اما آن حضرت به یكی از یاران نزدیكش فرمود كه وارد آتش شو، او نیز سریعا امر حضرت را اجابت نمود، آن وقت حضرت رو به شخص درخواست كننده كرد و فرمود: چند نفر در دیار خود سراغ داری كه این گونه اوامر ما را امتثال كنند؟ آن شخص پاسخ داد: هیچ كس را سراغ ندارم. و حضرت در جواب فرمودند: پس من چگونه قیام كنم!
و به حق باید گفت كه ابوالفضل العباس علیه السلام از یارانی بود كه اگر امام حسین علیه السلام دستور در آتش نشستن را به او می داد بی درنگ خود را درون آتش می افكند و با جان و دل آتش را می خرید!
پس از این جا علت قیام بعضی از اهل بیت علیهم السلام و قعود بعضی دیگر روشن می شود، حتی می توان به راحتی ادعا نمود كه علت تأخیر ظهور نیز فراهم نبودن شرایط قیام است، یعنی امام زمان عجل الله فرجه برای اقامه عدالت در سراسر جهان به 313 نفر چون عباس بن علی علیهماالسلام نیاز دارد كه در راه یاری او با وجود فرط تشنگی آب ننوشند و مانند یاوران طالوت نباشند كه تا به آب رسیدند عهد خود را فراموش كردند و به فرموده قرآن همگی از آن آب نوشیدند به جز عده كمی (4)
پس بی گمان امام حسین علیه السلام صرفا به خاطر وعده پوچ كوفیان، خود و خاندان خود را به مخاطره نیانداخت بلكه با امید به خدا و اتكال به مۆمنین واقعی كه اطراف او را گرفته بودند پا در ركاب رزم گذاشت : « یا أیها النبی حسبك الله و من اتبعك من المۆمنین » (5). یعنی ای پیامبر برای مبارزه در راه خدا خداوند و مۆمنینی كه از تو پیروی می كنند برای تو كافی است ! مگر مۆمنینی كه تابع واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله بودند چند نفر بودند !
امام حسین علیه السلام بعد از این كه حداقلِ ناصر و یاور دور او جمع گشت، اقدام به انجام وظیفه نمود و به نتیجه نیز كاری نداشت چرا كه وقتی یاور حداقلی موجود باشد قیام صرفا یك وظیفه الهی می شود و به نتیجه آن نباید توجه كرد. زیرا ممكن است در یك مورد عده كم و فئه قلیله بر دشمن كثیر فائق آید، مانند جنگ بدر و جنگ طالوت با جالوت؛ و در یك مورد شكست ظاهری بخورد و با خاك و خون آغشته گردد مانند كربلا.
از همین رو بود كه حضرت امیر علیه السلام خلافت را با حجت وجود ناصر پذیرفتند. مگر امیر المۆمنین علیه السلام نمی دانست آن عده ای كه او را یاوری خواهند كرد بسیار كمتر از كسانی هستند كه با او بیعت می نمایند ؟! مگر ابن ملجم ملعون جزء بیعت كنندگان نبود و آن حضرت در حین بیعت با او به او نفرمودند كه تو مرا خواهی كشت و او با تعجب این مسأله را انكار نمی نمود؟! (6)
پس عباس بن علی علیهماالسلام برای حضرت حسین بن علی علیهماالسلام حكم فئه قلیله را داشت كه با وجود خود حجت را بر امام حسین علیه السلام برای قیام تمام می نمود!!
پی نوشت:
1- ارشاد مفید ج2 ص91 .
2- اصول كافی ج2 ص243 ؛ و جواهر الكلام ج21 ص397 .
3- علل الشرایع ج1 ص151 .
4- بقره/249.
5- انفال /64.
6- ارشاد مفید ج1 ص 12.
حمید حاج علی
منبع : تبیان