فارسی
سه شنبه 11 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 20 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

فضل و رحمت الهی - جلسه هجدهم - (متن کامل + عناوین)

جلسه هجدهم: معنا و تفسیر خیر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی جمیع الانبیاء و المرسلین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

دلسوزی اولیای حق برای انسان‌ها

امیرمؤمنان (ع) در جلسه‌ای نشسته بود که مردی در آنجا به حضرت عرض نمود یا علی من علاقه دارم که از زبان شما معنای خیر را بشنوم و نظر شما را در این باره بدانم.

آن حضرت در چند جمله حقیقت خیر را بیان می‌کند و در قسمت اول سخنش نیز اشتباه مردم را درباره مسئله خیر توضیح می‌دهد، چون کلمات بسیاری هستند که انسان‌ها در گرفتن مفهوم و مصداق آن‌ها دچار اشتباه شده‌اند و گاهی هم بر اساس همان اشتباه، زندگی خود را ادامه داده و با همان حالت هم از دنیا رفته‌اند. پیامبران خدا و ائمه (ع) و اولیاء برای مردمی که دچار اشتباه بوده‌اند و در حال اشتباه هم از دنیا می‌رفته‌اند بسیار دلشان می‌سوخته و ناراحت بوده‌اند. در قرآن مجید آمده که به انبیای گرامی خدا از دست گناهان مردم فشار شدید روحی وارد می‌شده و خدا آن‌ها را دلداری می‌داده است. آنان زجر می‌کشیده‌اند که چرا مردم اشتباه می‌کنند و حق را نمی‌پذیرند و با اینکه راه بهشت به روی آنان باز است چرا به راه جهنم می‌روند! آن اولیاء اصلاً دلشان نمی‌خواسته که حتی یک نفر هم با گمراهی زندگی کند و یا با آن حالت بمیرد. پیامبر ما آنقدر برای مردم دلش می‌سوخته که خداوند متعال فرموده است:[1] می‌فرماید که تو دوست داری که تمام مردم مثل خودت پاک شوند، اما اینطور نمی‌شود.

 البته انسان‌های بد نیز در وجدان خود، خوبی‌های پیامبران را قبول داشته‌اند. روزی ابوجهل که در رأس مخالفان آن حضرت بود با چند نفر عبور می‌کرد که در مسیر خود با پیامبر اکرم (ص) برخورد نمود. او سلام و علیک گرمی با پیامبر کرد و رفت. رفقایش به او گفتند که ایمان آورده‌ای؟ گفت: نه. پس چرا با او سلام و علیک گرمی کردی؟ گفت: از بس که آدم خوبی است و از او خوشم می‌آید. گفتند: اگر راست می‌گویی که اینقدر آدم خوبی است چرا به او ایمان نمی‌آوری؟ گفت: او از قبیله قریش و من از طایفه هذیل هستم و خدا اگر می‌خواست که من به او ایمان بیاورم باید یک پیامبر از طایفه ما می‌فرستاد.

 

محبت و کرامت پیامبر اسلام (ص)

انبیاء بسیار با محبت و کریم بودند. در روایت آمده که روزی یکی از مشرکان یک درگیری با پیامبر اکرم (ص) به وجود آورد و ناجوانمردانه پیامبر را به زمین زد و بر سینه آن حضرت نشست. سپس خنجرش را کشید و گفت: الان سرت را می‌برم. پیامبر با محبت و مهربانی به او فرمود: قبل از اینکه سرم را ببری یک لااله‌الاالله بگو! شخص مشرک گفت: نه، من اصلاً برای اینکه لااله‌الاالله نگویم می‌خواهم تو را بکشم و الان چه کسی می‌تواند تو را از دست من نجات دهد؟ پیامبر (ص) فرمود: خدا مرا نجات می‌دهد و یک حرکت ناگهانی کرد و آن شخص را به کناری پرت کرد. بعد هم پیامبر مانند باز شکاری بر سینه آن مشرک پرید و فرمود: خدای من که مرا از دست تو نجات داد و حالا چه کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟ آن شخص گفت: «جودک وکرمُک یا محمد»؛ یعنی آقایی تو ای محمد! پیامبر (ص) فرمود: راست می‌گویی و برخاست.

 

نشاط در همراهی با انبیاء

خوشا به حال کسانی که با انبیاء علماً و عملاً رابطه دارند. با وجود همه طوفان‌هایی که در زندگی پیامبران وجود داشته، بهترین زندگی، زندگی همان‌ها بوده است و البته علت آن طوفان‌ها هم مستکبران بوده‌اند. خداوند متعال در قرآن مجید نوع زندگی انبیاء را امضا کرده و همان را از ما می‌خواهد و نوع دیگری از زندگی را قبول ندارد. هر‌کسی هم که زندگی‌اش با زندگی انبیاء هماهنگ باشد در حد ظرفیت خودش امضا شده خداست. هرچه هم انسان موافق با زندگی انبیاء زندگی کند نشاطش بیشتر می‌شود و شما می‌توانید این را در زندگی اولیای خدا بیابید. من در زندگی پیرمردها دقت می‌کنم و با آن‌ها حرف می‌زنم. آن‌هایی که هماهنگ با انبیاء زندگی می‌کنند در نشاط عجیبی هستند. گاهی نود سالشان است ولی با یقین کامل و در انتظار یک خوشی دائم به سر می‌برند.

پای شخص مؤمنی را قطع کرده بودند. یکی از دوستانم می‌گفت به عیادتش رفتیم. یکی از افراد پرسید: حال شما چطور است؟ گفت: خیلی خوبم و راست هم می‌گفت. و بعد هم گفت: تا قبل از اینکه پایم را ببرند خدا دوست داشت که من پا داشته باشم و از آن موقع که بریدند او نمی‌خواست که من پا داشته باشم و  اصلاً هر‌دو حالت هیچ تفاوتی برایم ندارد. کسی که به او وصل است دائما از او نیرو می‌گیرد.

 مرحوم شهید بهشتی می‌فرمود: شبانه روز تمام مملکت علیه من شعار می‌دادند و من چون بی‌تقصیر بودم، گرفته و ناراحت بودم. لذا به حضور امام رفتم و گفتم داستان ما بدون ‌تقصیر این‌گونه شده است. ایشان محبت فرمود و به همه حرف‌هایم گوش داد و سپس فرمود: مردم در حق من چه می‌گویند؟ گفتم: آقا همه می‌گویند ما همه سرباز تو و گوش به فرمان توایم. فرمود: والله اگر عکس این شعار را می‌دادند یک پوست جو در دل من اثر نداشت، ما مأمور امر حضرت مولا هستیم و عشقمان به این است که تکلیفمان را ادا کنیم و در ادای تکلیف، مردم چه زنده باد بگویند یا مرده باد، تفاوتی نمی‌کند. مرحوم شهید بهشتی می‌گفت: از آن پس، من دیگر راحت شدم.

درباره حضرت سید الشهداء (ع) نیز شنیده‌اید که هرچه به عصر عاشورا نزدیک‌تر می‌شد برافروخته‌تر و با نشاط‌تر می‌گشت. امیرمؤمنان (ع) می‌فرماید: «المومن کالجبل الراسخ لا تُحرکه العواصف»[2] اصلاً مؤمن با هیچ بادی از جا به در نمی‌رود و نمی‌لرزد. این را نیز بدانید که اصلاً نمی‌شود طوفان در زندگی نباشد. ما در اقوام خود پیرمردهایی داشتیم که هر‌چه به آخر عمر نزدیک‌تر می‌شدند با نشاط‌تر بودند، تا اینکه در لحظه مرگ هم از رختخواب بیماری برخاستند و نشستند و با کمال نشاط، به پروردگار گفتند: وعده داده‌ای که در موقع اضطرار به داد بنده‌ات برسی و الان هم موقع اضطرار است. بعد هم خودشان راحت خوابیدند و از دنیا رفتند.

 

دو برنامه لازم

انبیاء زندگی بسیار خوبی داشته و پاک‌ترین زندگی را گذرانده‌اند و همان راه را هم خدا امضاء کرده است. آنان از روی کرم و آقائی‌شان خیلی دلشان می‌سوخته که چرا مردم اشتباه می‌کنند. البته من نمی‌گویم که همه ما بیاییم و از این لحظه مانند آنان دارای مقام عصمت بشویم، بلکه می‌گویم که دو برنامه را به اجرا بگذاریم؛ یکی ادای واجبات و دیگری ترک محرمات کبیره. در ضمن بدانیم که اصرار بر صغیره‌ها هم کبیره است. بنابراین، با ادای واجبات و ترک کبائر، انبیاء را از خودمان راضی نگه داریم و رضایت انبیاء نیز دلالت بر رضایت خدا دارد و رضایت خدا هم کلید رفتن به بهشت است. بنده‌ای که خدا از او راضی باشد زندگی بسیار خوبی در دنیا و آخرت دارد.

 

داستانی اعجاب‌انگیز از امیرمؤمنان (ع)

در اینجا داستانی از زندگی امیرمؤمنان علی (ع) برایتان نقل می‌کنم که از داستان‌های اعجاب‌انگیز زندگی آن حضرت است و دنیا نمونه‌اش را ندارد. داستان‌های زندگی آن حضرت، تمامش اخلاق الهی است و دلسوزی و کریمی آن بزرگوار را نشان می‌دهد.

این قضیه در مورد شخصی است که ابتدا شغل او دزدی بود. وی در زمان حکومت امیرمؤمنان (ع) زندگی می‌کرد. به هنگام شروع جنگ صفین، پول‌های فراوانی از طرف معاویه در عراق پخش شد و افراد پول‌پرست در کوفه جذب این پول‌ها شدند. یکی از آن‌ها همین دزد توبه کننده یعنی عبیدالله بن حرّ جحفی بود که در کوفه زندگی می‌کرد. او هزار نفر از شمشیرزن‌های کوفه را جمع کرد و با فرار از شهر کوفه به لشکر معاویه پیوست. عبیدالله تازه عروسی کرده بود. هجده ماه در جنگ صفین بود و مرتب از جبهه برای همسرش نامه می‌نوشت که من هنوز زنده‌ام، اما دو سه ماه نامه‌اش قطع شد و پس از اتمام جنگ نیز به دلیل ترس از آمدن به کوفه، با معاویه به شام رفت و باز از ترس اینکه مبادا مأمورین امیرمؤمنان (ع) مواظب خانه‌اش باشند به زنش هم خبر نداد که به شام رفته است. پس از چندی هم شایع شد که کشته شده است. همسرش به دادگاه رفت و گفت که شوهرش کشته شده است. چند نفر هم حرف او را تأیید کردند. این زن پس از مدتی با مرد دیگری ازدواج کرد.

عبیدالله پس از مدت‌ها یک پیک از شام به سوی زنش فرستاد و گفت که من زنده‌ام. زن هم جواب داد که من اکنون شوهر کرده‌ام. خبر پیک که به عبیدالله رسید گویا دنیا را بر سرش خراب کرده بودند، چون به زنش بسیار علاقه داشت. بالاخره یک روز دل به دریا زد و به کوفه آمد و به نزد حلال مشکلات رفت. وارد مسجد شد و مشاهده کرد که حضرت در حال رسیدگی به مشکلات مردم است. وقتی حضرت تنها شد با ترس و لرز سلام کرد. حضرت او را شناخت و فرمود: چرا شما هزار نفر را برداشتی و به سپاه معاویه فرار کردی و هجده ماه علیه ما جنگیدی؟ عبیدالله گفت: من الان برای محاکمه نیامده‌ام و دردی دارم که برای دوای آن آمده‌ام. حضرت هم سکوت کرد و فرمود: دردت را بگو! گفت: شهادت داده‌اند که من کشته شده‌ام و زنم شوهر کرده است و الان همسرم را می‌خواهم. حضرت به قنبر فرمود: برو آن زن و شوهرش را به اینجا بیاور!

امیرمؤمنان (ع) به شوهر آن زن فرمود: شما تا امروز شوهر قانونی این زن بوده‌ای، چرا که مردم شهادت داده بودند که این مرد کشته شده و این ازدواج شما درست بوده است، اما از الان به بعد که شوهرش پیدا شده آن رابطه باید قطع شود. به زن هم فرمود: شما از این مرد دوم بچه داری یا نه؟ گفت: بلی، ولی هنوز به دنیا نیامده است. حضرت (ع) به عبیدالله فرمود: این زن هنوز فرزندش به دنیا نیامده و نمی‌تواند به خانه شما بیاید. شما برو و من خودم اتاق اجاره می‌کنم و پولش را هم می‌دهم و یک خانمی را هم مأمور می‌کنم با این زن باشد تا فرزندش به دنیا بیاید. پس از آن بیا و زنت را ببر و کودک هم برای آن مرد است. آن حضرت اینقدر کریمانه مسئله را حل نمود و از آن اشتباهی هم که در جنگ صفین کرده بود گذشت کرد.

آن بزرگواران دلشان برای مردم می‌سوخت و نمی‌خواستند که مردم اشتباه کنند و آنان را گناهکار ببینند. همچنین نمی‌خواستند که مردم را در سختی و رنج و در مرارت ببینند. قرآن هم می‌فرماید که انبیاء به مردم می‌گفتند: ای مردم! ما از عذاب فردای قیامت بر شما می‌ترسیم و شما چرا می‌خواهید به جهنم بروید؟

 

تفسیر خیر

در ابتدای جلسه گفتم که از امیرمؤمنان (ع) درباره معنای خیر پرسیدند و آن حضرت نیز در پاسخ فرمود:

 «لَیسَ الْخَیرُ أَنْ یکثُرَ مَالُک وَ وَلَدُک وَ لَکنَّ الْخَیرَ أَنْ یکثُرَ عِلْمُک وَ أَنْ یعْظُمَ حِلْمُک وَ أَنْ تُبَاهِی النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّک»[3]؛ خیر به این نیست که پول روی هم انبار کنید و خیر به این نیست که فرزندان بسیاری پیدا کنید، بلکه خیر به این است که علم و آگاهی و صبر و بردباری شما زیاد شود و در برابر حوادث روزگار با عبادت، در بین مردم مقام پیدا کنید. این خیر است.

 سپس فرمود: «فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ إِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ»؛ بعد بررسی کنید که اگر آدم خوبی هستید، خدا را شکر کنید و اگر آدم بدی هستید، خیر شما در این است که توبه کنید و برگردید.

در آخر نیز فرمود: «وَ لَا خَیرَ فِی‌الدُّنْیا إِلَّا لِرَجُلَینِ رَجُلٍ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ یتَدَارَکهَا بِالتَّوْبَةِ وَ رَجُلٍ یسَارِعُ فِی الْخَیرَاتِ»؛ خیر در این دنیا فقط برای دو نفر است؛ اول، آن انسانی که دائم برای کار خیر می‌دود و آرام نیست و همیشه می‌خواهد کار خیر انجام دهد. و دوم، کسی که دچار گناه شده و الان بیدار شده و می‌خواهد گناهان گذشته خود را با توبه جبران کند. خیر در عالم، فقط برای این دو نفر است.

 

واسطه‌های خیر

 البته می‌خواهم در همین جا تذکری بدهم، چون عزیزان باید توجه کنند که از روایت فوق، اشتباه برداشت نکنند و هر‌ ثروتمندی را نکوبند. ما ثروتمندانی را در تهران و شهرستان‌ها می‌شناسیم که این‌ها فقط واسطه در خیرات هستند. چند روز پیش یکی از آن‌ها به اینجا آمد و از فرط خستگی از حال نیز رفته بود. این‌ها فقط واسطه هستند و پولی را که از طرف خدا به سویشان سرازیر شده صرف امور خیر مثل ساختن مدرسه و مسجد و درمانگاه و حسینیه می‌کنند و یا برای ایتام کار می‌کنند که من اگر بعضی از کارهایشان را بگویم واقعاً مبهوت می‌شوید.

یکی از آن‌ها مرحوم جعفری بود که پایین شهری‌ها او را می‌شناسند. او در خانی آباد زندگی می‌کرد. پنجاه سال پیش ایشان یک مرتبه دید که خداوند متعال سیل پول را به سوی او سرازیر کرده است، همانگونه که در قرآن می‌فرماید: «الله یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له»[4]. ایشان هم اصلاً فریب دنیا را نخورد و پنجاه نوع کار خیر با این پول انجام داد. یکی از آن‌ها ساختن یک منزل بود برای جمع کردن ایتامی که پدر و مادر متدین آن‌ها از دنیا رفته بودند. این‌ها را جمع می‌کرد و به آن‌ها صبحانه و ناهار و شام و لباس می‌داد و معلم می‌آورد که قرآن و مسائل دینی را تعلیمشان دهند. تمام خرجشان را هم خودش می‌داد. تا آخر عمرش هم از خانی‌آباد بیرون نیامد. از یک طرف به وسیله کار و کسب خود پول بدست می‌آورد و از طرف دیگر در راه خدا خرج می‌کرد و خودش فقط واسطه در خیر بود. او تا شبی که از دنیا رفت یک زندگی معمولی داشت. همین دو سه ماه پیش پسرش به من گفت که طبق دفترهایی که داریم از پنجاه سال پیش تا حالا نزدیک به دویست هزار متدین واقعی فقط از این دارالایتام پدرمان بیرون آمده‌اند که بعضی‌هایشان الان دو یا سه فرزند دارند و تعدادی از آن‌ها هم مشغول کار هستند و تعدادی نیز شغل‌های مهمی دارند.

جناب خدیجه (س) هم یک واسطه در خیر بود و به محض اینکه با وجود مقدس رهبر عظیم الشأن اسلام برخورد کرد تمام اموالش را در راه اسلام خرج نمود. او در شب عروسی‌اش به پیامبر خدا (ص) گفت که همه اموال من فدای قدم تو و هر‌کاری که می‌خواهی با آن‌ها انجام بده! شب مرگش نیز حتی یک کفن برای خودش نداشت و به زهرا (س) گفت که از پدرت پیراهنش را بگیر که کفن بدن من باشد.

شخص دیگری که واسطه در خیر بود مرحوم توسلی بود که او نیز نظیر مرحوم جعفری زندگی کرد. او هم بسیاری از افراد را خانه‌دار کرد، تعداد بسیاری از دخترها و بیوه‌ها را شوهر داد، ایتامی را سرپرستی نمود و به مساجد و مراکز دینی کمک کرد. در آخر عمرش هم فقط پانصد هزار تومان برایش باقی مانده بود که این را نیز در قم برای یک کار خیر به یکی از مراجع بزرگ تقلید داد. بنابراین، باید حرمت این‌گونه پولدارها را نگه داشت و آنان را باید تشویق کرد. این‌ها در حقیقت محافظ بیچارگان و سنگرنشین دین بوده‌اند و باید قدرشان را دانست.

خدایا به آبروی امیرمؤمنان (ع) ما و زن و فرزندان ما و دوستان و برادران ما را تا لحظه خروج از دنیا به طور خالص اهل هر‌خیری که می‌پسندی قرار بده!

 

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح

تا دل مرده مگر زنده کنی کائن دم ازوست

نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل

آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست

به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست

زخم خونینم اگر به نشود به باشد

خنک آن زخم که هر‌لحظه مرا مرهم ازوست

غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد

ساقیا باده بده شادی آن کائن غم ازوست

پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست

که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست

سعدیا گر بکند سیل فنا خانه دل

دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 



[1]. قصص (28): 56؛ قطعاً تو نمی‌توانی هر‌که را خود دوست داری هدایت کنی، بلکه خدا هر‌که را بخواهد هدایت می‌کند؛ و او به هدایت‌پذیران داناتر است.

[2]. بحار الانوار: 39/ 351.

[3] نهج البلاغه، حکمت 94؛ وَ قَالَ [علیه السلام]: وَ سُئِلَ عَنِ الْخَیرِ مَا هُوَ فَقَالَ لَیسَ الْخَیرُ أَنْ یکثُرَ مَالُک وَ وَلَدُک وَ لَکنَّ الْخَیرَ أَنْ یکثُرَ عِلْمُک وَ أَنْ یعْظُمَ حِلْمُک وَ أَنْ تُبَاهِی النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّک فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ إِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ وَ لَا خَیرَ فِی الدُّنْیا إِلَّا لِرَجُلَینِ رَجُلٍ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ یتَدَارَکهَا بِالتَّوْبَةِ وَ رَجُلٍ یسَارِعُ فِی الْخَیرَاتِ؛ از امام پرسیدند "خیر" چیست؟ فرمود: خوبی آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود، بلکه خیر آن است که دانش تو فراوان و بردباری تو بزرگ و گران مقدار باشد و در پرستش پروردگار در میان مردم سرفراز باشی، پس اگر کار نیکی انجام دهی شکر خدا به جای آوری، و اگر بد کردی از خدا آمرزش خواهی. در دنیا جز برای دو کس خیر نیست: یکی گناهکاری که با توبه جبران کند، و دیگر نیکوکاری که در کارهای نیکو شتاب ورزد.

 

[4]. عنکبوت (29):  62؛ اللَّهُ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ یقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَی‌ءٍ عَلِیمٌ؛ خدا روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد وسعت می‌دهد و یا تنگ می‌گیرد؛ یقیناً خدا بر هر‌کاری تواناست.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

بيا بهشتت دهم نرو تو در نار ما
صبر، مايه درونى و نفسانى‏
کلمات الهی
دستور قرآن به ترك مداهنه با كفار و مشركان‏
لياقت جنات عدن الهى
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه دوازدهم
شیراز/ شاه‌چراغ/ دههٔ سوم ذی‌القعده/ ...
برخورد پيامبر با اسير كافر
عنايت عام و عنايت خاص پروردگار
آثار و برکات روزه داری

بیشترین بازدید این مجموعه

عقل کلید گنج سعادت - جلسه چهارم - عقل نور الهي است
احترام خدا به نفس پاك‏
پاداش تبليغ پيامبر صلى الله عليه و آله‏
مقام باعظمت عبادت و بندگى حق‏
حكايت سعدى درباره حرص مال دنيا
بلاهای خودساخته
کلمات الهی
ذکر رحمت
جایگاه کسب معرفت در مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام)
آغاز سفر آفرینش انسان از خداوند

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^