فارسی
پنجشنبه 06 دى 1403 - الخميس 23 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

سخط الهى

ابو هاشم قرشى مى گويد :زنى از يمن به منطقه ما آمد و بر ديار ما وارد شد . او را سريّه مى گفتند ، به وقت شب از او ناله و زارى مى شنيدم ، به خدمتكار خانه گفتم : در احوال اين زن دقت كن ببين چه مى كند ؟او را ديد چشم از آسمان برنمى دارد و همانگونه كه به سوى قبله قرار گرفته مى گويد :خداوندا ! سريّه را آفريدى و او را با نعمت هايت تغذيه كردى و از حالى به حالى سير دادى ، تمام برنامه هايت نيكو و بلاهايت بر من زيبا بود ، با اين همه من با چنگ زدن به دامن گناه ، خود را در معرض سخط تو قرار دادم ، مى بينى مرا ، انگار خيال مى كنم كه تو مرا در بدكرداريم نمى بينى در حالى كه تو عظيم و خبير و بر هر چيز توانايى .

 


منبع : بر گرفته از کتاب داستانهای عبرت آموزاستاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

بهشت و جهنم‏
حکایتی از بی ارزشی دنیا
 توبه مرد شراب‏خوار
اينان زيباترين مردم هستند
حکایتی از ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
حكايت ميرغضب و نان و نمك مجرم‏
اين هم نتيجه پاكى !
حکایتی از توصیف حضرت علی علیه السلام
نيت پاكت را قبول كردم
خوش به حال كسى كه نفسش رام شد

بیشترین بازدید این مجموعه

توبه جوان یهودی
داستان زنى که با شنیدن آیه عذاب بیهوش شد
عزّت نفس
محبت به بدکاران برای توبه
حكايت مريضى امام حسين عليه السلام و عرب بيابان ...
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
حکایتی از توصیف حضرت علی علیه السلام
حکایت خدمت به پدر و مادر
دیگر از احدی چیزی سؤال نخواهم کرد و امید به غیر او ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^