لطفا منتظر باشید

من راهب نيستم‏


عبدالواحد بن زيد مى‏گويد:
به محل عبادت عابدى از وارستگان سرزمين چين گذر كردم صدا زدم: اى راهب! جواب نداد، دو مرتبه صدا كردم پاسخ نداد. بار سوّم صدا زدم. سر بيرون كرد و گفت: من راهب نيستم، راهب كسى است كه از خدا بترسد و كبرياييش را تعظيم كند؛ بر بلايش صبر و به قضايش راضى شود، بر آلائش حمد و بر نعمت‏هايش شكر گزارد؛ در برابر بزرگى و جلالش تواضع كند و در پيشگاه عزّتش، صورت ذلّت به خاك بگذارد؛ به قدرتش تسليم شود و در برابر مهابتش خضوع كند؛ در حساب آن حضرت انديشه كرده و در عقابش تعقّل كند؛ روزش را روزه بدارد و شبش را به عبادت بيدار باشد؛ آتش فردا را فراموش نكرده و جبّاريّت حق را از ياد نبرد. اين صفات در هركس باشد راهب است. اما من سگ هارى هستم كه نفسم را در اين صومعه حبس كرده‏ام، تا مردم را گاز نگيرد و زخمى نكند!!
به او گفتم: چه چيزى عباد را از اللّه- پس از اين كه او را شناختند- جدا مى‏كند. گفت:
اى برادر! علّتى براى جدايى خلق از خدا جز حبّ دنيا و زينت آن نيست؛ زيرا دنيا محل معاصى و گناهان است و عاقل كسى است كه عشق دنيا از دل پاك كند و از گناه به خدا توبه آرد و به آنچه او را به حق نزديك مى‏كند روى آرد

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه