آن زمان كه كليسا با تمام قدرت، با پيشرفت علم و دانش و عالمان و دانشمندان، در محاكم تفتيش عقايد، مبارزه مىكرد؛ تا جايى كه نزديك به پنج ميليون نفر را به جرم فهم و علم محكوم به اعدام، سوختن، تبعيد، زجرهاى غير انسانى، زندانى شدن در سياهچالهاى نمناك كرد و خرافات نگفتنىِ تورات و انجيلِ تحريف شده را به پشتيبانى اين محاكم به خورد مردم داد، جمعيتهاى بزرگ مسيحى آن روزگار، حق داشتند به پيروى از دانشمندان ستمديده و زجر كشيده بگويند: دوران دين سپرى شده و زمان، زمان علم است؟ حق داشتند بگويند: دين ديگر نجات دهنده نيست؛ بلكه توجه به دين انسان را از ترقى باز مىدارد و بايد در سايه دانش حركت كرد و هماى سعادت را در آغوش گرفت؟
آثار عقايد باطل
متأسفانه آيين مقدس اسلام نيز، از مفاسد ننگين آن مبارزات، مانند ساير اديان، در امان نماند.
انسانِ عجول، قضاوت خود را درباره دين به طور فراگير و وسيع پياده كرد، تا جايى كه اصولًا به انكار دين برخاست و راه آن را با علم جدا دانست؛ ولى پس از چند قرن، به اشتباه عظيم خود پى برد، در شرق، كتابهاى زيادى در رفع اين تهمت از دامن اسلام نوشته شد، در غرب اعترافات و اقرارهاى عجيبى در حق اسلام كردند (چنانچه در صفحات قبل ملاحظه كرديد) ولى دير شده بود و از اين توبه و برگشت كمتر توانستند نتيجه بگيرند؛ زيرا مردم جهان به سوى بىدينى و لامذهبى گرائيده و اصولًا دين را مخالف زندگى و مانع ترقى و خوشبختى خود مىدانستند؛ به طورى كه گويى اراده برگشت به حق را براى ابد ندارند!!
آرى! آنان كه مىگويند: دين مانع ترقى است، گفتارشان محصول مبارزات كليسا عليه علم و دانش در قرون وسطى است.
اين عقيده نسبت به اديان تحريف شدهاى چون «يهوديت» و «مسيحيت» كاملًا به جا و صحيح است؛ اما چه ربطى به آيين اسلام، كه ترقى دهنده بشر به روى تمام كمالات است، دارد.
منبع : پایگاه عرفان