لطفا منتظر باشید

در حالى كه چشم‏ها به خواب است‏


عبداللّه بن حسن مى‏گويد:
كنيزى رومى داشتم كه از حالات او تعجّب مى‏كردم، بعضى از شب‏ها نزديك من مى‏خوابيد، چون بيدار مى‏شدم او را نمى‏يافتم، به دنبالش مى‏گشتم، مى‏ديدم در جايى از خانه سر به سجده گذاشته و مى‏گويد: به محبّتى كه بر من دارى مرا بيامرز. به او گفتم: نگو به محبّتى كه بر من دارى، بگو به محبّتى كه بر تو دارم. گفت: نه، او بود كه به محبّتش مرا از شرك نجات داد، او بود كه به عشقش بر من ديده‏ام را در اين دل شب بيدار نگاه داشت، در حالى كه چشم‏ها به خواب است!!

منبع :
برچسب ها :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه