لطفا منتظر باشید

سخط الهى‏

  • تاریخ انتشار:   13 تير 1394
  • تعداد بازدید:   882


ابو هاشم قرشى مى‏گويد:
زنى از يمن به منطقه ما آمد و بر ديار ما وارد شد. او را سريّه مى‏گفتند، به وقت شب از او ناله و زارى مى‏شنيدم، به خدمتكار خانه گفتم: در احوال اين زن دقت كن ببين چه مى‏كند؟
او را ديد چشم از آسمان برنمى‏دارد و همانگونه كه به سوى قبله قرار گرفته مى‏گويد:
خداوندا! سريّه را آفريدى و او را با نعمت‏هايت تغذيه كردى و از حالى به حالى سير دادى، تمام برنامه‏هايت نيكو و بلاهايت بر من زيبا بود، با اين همه من با چنگ زدن به دامن گناه، خود را در معرض سخط تو قرار دادم، مى‏بينى مرا، انگار خيال مى‏كنم كه تو مرا در بدكرداريم نمى‏بينى در حالى كه تو عظيم و خبير و بر هر چيز توانايى‏

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه