فارسی
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 - الاثنين 26 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

لباس احرام

آن گاه به لباس احرام و ساير البسه ها با ديده عقل نظر كن، ببين در ساير لباس ها در طول تاريخ از باب غرور و تكبر چه جنايت ها كه بر بشر مظلوم نرفته و در اين لباس چه بيگانه ها كه آشناي حرم نشدند.
وقت به درآوردن لباس ظلم، لباس فخر، لباس كبر، لباس غضب، لباس درّندگي; و پوشيدن لباس توبه، لباس كرامت، لباس عام، لباس ذكر، لباس توجه، لباس مراقبت و لباس طاعت و لباس ترك گناه است.
آري، احرام ببند، تا از بار هر لباسي جز لباس حق سبك شوي، با همه در اين لباس همرنگ و همگام شو، تا بداني چيزي نيستي و آنچه در حق خود تصور مي كردي خيالي بيش نبود.
در اين لباس از من بمير و به او زنده شو، از چنگال شيطان درآي و به دامن دوست آويز، از تعلقات خود را نجات ده و آن گاه وارد دنياي با عظمت نيت شو.
نيت
پس از پوشيدن لباس احرام، نوبت نيت است، نيت يعني قصد، يعني آهنگ، يعني توجه، آن هم توجه به سوي اولين و آخرين مقصد و اين توجه تحقق پيدا نمي كند، مگر با بريدن از ما سوي اللّه.در اين حال فقط به مقصد حقيقي و مقصود واقعي توجه داشته باش، مقصدي كه بازگشت همه موجودات به اوست.آري، به او باز گرد، اين همه بيراهه رفتن بس است، اين همه پشت به حقايق كردن كافي است، آخر باز گرد، بازگشتني كه در آن بازگشت نباشد.با چنين عزمي آن سفر معنوي، آن سير ملكوتي، آن حركت الهي را شروع كن، تو را به خدا در مسئله نيت به لفظ تنها دل خوش نباش، از لفظ كاري ساخته نيست، هر چه هست مربوط به دل است.
نيت عزم است، آن هم عزمي جزم، عزم بر طاعت، عزم بر ترك گناه، عزم بر تقوي، عزم بر جلب رضايت دوست، عزم بر آراسته شدن به حقايق آسماني، عزم بر نجات از آلودگي ها و نجات جامعه و خانواده از بدبختي ها و خلاصه نيت يعني منفجر كردن هسته فطرت با قدرت نور خدا براي يافتن حقيقت و ترويج آن در بين عباد حق.آري، نيت يعني عزم بر آزادي از اسارت شهوات شيطاني، عزم بر خلاصي از تمام طاغوت هاي درون و برون و افتادن در درياي رحمت براي پاك شدن از تمام مهالك.چون اين چنين نيت كردي، با دلي شكسته و قلبي خاشع مضمون ابيات زير را در محضر محبوب، در مسجد شجره در حال سجده و صورت گذاردن بر خاك زمزمه كن سپس به دنياي باعظمت تلبيه وارد شو :
تا غمت با من آشنايي كرد *** دلم از جان خود جدايي كرد
تا غم تو قبول كرد مرا *** هستي خود ملول كرد مرا
در سماع توام چو حال گرفت *** از وجود خودم ملال گرفت
آيت عشق تو چو برخواندم *** مايه جان و دل برافشاندم
هر كجا آفتاب حسن تو تافت *** عاشقان را بجست و نيك بيافت
اگر اي آفتاب جان افروز *** شب ما از رخ تو گردد روز
اندر آن بس بود زروي تو تاب *** گو دگر آفتاب و ماه متاب
اي زعشاق گرم بازارت *** به ز من، عالمي خريدارت
تلبيه، شعار بلند ملكوتي
پس از آن كه شرايط و آداب حضور را در خود آماده كردي، مي تواني با اين شعار بلند آسماني و حقيقت ملكوتي، آمدنت را با تمام پاكي و اخلاص و عشق و محبت به پيشگاه مقدس او اعلام كني.ولي توجه داشته باش كه آمدنت را به صورتي اعلام نمايي كه به صدايت توجه كنند و آمدنت را بپذيرند.آنجا جاي پرهيزكاران و پاكان است، آنجا جاي پذيرش هر كسي نيست، آنجا ايمان و توبه و عمل صالح و اخلاص وسيله قبولاندن انسان به حضرت يار است.بدون شك اگر كسي خود را آراسته به اوصاف آسماني نكرده باشد، ندايش را نشنيده مي گيرند، به حركتش نظري نمي كنند و اعمالش را توجه نمي نمايند.« لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ... » آمدنت را در لباس آشنايي و آشتي خبر مي دهد، هجرتت را از تمام معايب و آلودگي ها و زشتي ها اشعار مي دهد، آيا همين است ؟ !« لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ... » يعني : نهادم را از تنگناي ظلم و ستم و سركشي، به جهان عدالت و خيرخواهي انتقال مي دهم.در حال گفتن اين جملات، انسان در درون خود به معاني متعددي از پاكي، قدس، خضوع و اجابت به نداي مولايش توجه پيدا كرده، بر خويش مسلم مي دارد كه به يكتايي او معترف است و او را در مالكيت و قدرت و فضل و بخشايش و تدبير يگانه مي داند.آري، اي محبوب من ! اي مالك و خالق من ! اي معشوق من !
ندايت را قبول مي كنم، من در آستان مقدست ايستاده ام، به فرمانت گوش مي دهم، به فرمانبرداري از دستورهايت شتابانم، پيمان تو را بدون ترديد و تغييري نگه مي دارم.( أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ انّه لكم عدوٌّ مبينٌ ).اي فرزندان آدم ! آيا از شما پيشمان نستاندم كه شيطان را مپرستيد كه او بي ترديد دشمن آشكاري براي شماست ؟

اي مولاي من ! تو يكتا و بي همتايي، كسي هستي كه همگان بايد ندايت را اجابت كنند و دعوتت را بپذيرند، نهاد همه متوجه توست، صاحب و عطا كننده نعمت هاي بي شماري، مالك آن چنان عزتي هستي كه خواري به حريمش راه ندارد، نيرويي داري كه نقصان نمي پذيرد، نفوذت به همه جا رسيده، خدايي جز تو وجود ندارد.
آري، اي مولاي من ! ندايت را مي پذيرم، ستايش و نعمت براي توست و آقايي و بي همتايي در خور توست.
اين است معناي تلبيه، با اين شعار، وحدت و يگانگي پرستندگان خداي يگانه اعلام مي شود، البته همه اين واقعيت ها در صورتي است كه به حقيقت تلبيه توجه شود.تلبيه گويان، خود را به آسمان نوراني ملكوت كه در آنجا از ظلمت هاي مادي، سركشي هاي نفس و امتيازهاي برخاسته از كبر و
دورويي خبري نيست، بالا مي برند.چون تلبيه شعار ايمان است و مقصود از آن اين است كه
آدمي مصداق واقعي آن شود و معنايش پاسخ گويي به اوامر الهي است و از طرفي تحت عنوان ويژه اي در مسئله حج قرار گرفته، چرا كه حج مزاياي منحصر به فردي دارد، بنابراين چقدر از ايمان دورند و
چه اندازه چهره باطن آنان زشت است، كساني كه خود را از اين حريم عالي دور نگاه داشته و راز خويشتن و جامعه خود را به شيطان واگذاشته و دربست در اختيار دشمنان دين و ملت اند ! و در شؤون حيات از
فرهنگ شياطين پيروي مي كنند، اين دون همّتان و پست فطرتان در هر مقامي كه هستند در وقت تلبيه جز به لفظ بي معني به چيز ديگر اتصال ندارند.اينان چه اندازه از حقيقت تلبيه بيگانه اند؟ آنها لياقت ايستادن در صف پاكان را ندارند.در هر صورت شما اي زائران خانه حق ! با تمام وجود مراقب اين شعار باشيد، به نداي مولاي خود پاسخ مثبت دهيد، وجود خود را پس از اين كلمات نوراني و شعار ملكوتي، از اجابت دعوت شيطان، طاغوت، شهوت، بيگانه، استعمارگر، خودخواهي، يهودي، مسيحي، شرق و غرب و هر كس براي شما و دين شما ضرر دارد منع كنيد.به حقيقت، تلبيه بگوييد، به راستي نداي حق را اجابت كنيد، به
درستي و پاكي در اين مقام قرار بگيريد كه اگر در اين حريم قبول
شويد، پذيرفته شده ايد و اگر قبول نشويد، از بدبخت ترين مردم روي
زمين خواهيد بود.
اجابت نداي حق با تسليم روح
برادر مؤمني داشتم كه از هر جهت مورد اطمينان بود، بيست و پنج سال خدمتگزاري زائران خانه حق را به عهده داشت، نيكان و پاكان سعي داشتند در اين سفر ملكوتي در معيت او باشند.روزي در محضر او از اين مقوله سخن بود، داستان اعجاب انگيزي را كه در يكي از سفرهايش رخ داده بود، برايم تعريف كرد.
گفت : تعدادي زائر در يكي از سال ها براي رفتن به حج از طريق عراق همراه من شدند، همه در اتوبوس مستقر گشته، و آماده حركت بودند. در اين ميان يك زن و شوهر كه آثار عظمت و ادب و عبوديت در چهره آنان آشكار بود، براي سوار شدن به اتوبوس نزديك شدند. اين دو نفر آخرين مسافران من بودند و هر دو از اصفهان در كاروان من نام نويسي كرده بودند.با احترام هر دو را سر جاي مخصوص به خودشان نشاندم، يكي از بدرقه كنندگان درباره هر دو آنها با حالتي خاص به من سفارش كرد.زيارت عالي عتبات را در عراق طي كرديم، پس از آن عازم حج شديم، به مدينه رسيده مدتي در آنجا اقامت كرديم، سپس آماده رفتن به ميقات شديم، در بين مسافران آن سال من، آن مرد و زن حال ديگري داشتند، پريشان حالي به آنان مهلت نمي داد. به مسجد شجره رسيديم، جمعيت در آن ناحيه موج مي زد، هر كس با سرعت هرچه تمام تر به فكر محرم شدن بود، پيرمرد از من مهلت خواست تا غسل كند، وسائل غسلش را فراهم كردم، غسل كرد و دو پارچه احرام را بر خود بست، گريه به او مهلت نمي داد، او را براي گفتن تلبيه حاضر كردم، سؤال كرد : معناي تلبيه چيست ؟ عرضه داشتم : يعني : اي خداي مهربان ! مرا دعوت كردي به حريم قرب تو درآيم، آمدم ; گفت : آه، معناي تلبيه اين است ؟ ! يكي دو بار با حالي منقلب گفت : خدايا آمدم، آمدم و ناگهان نقش زمين شد ; با كمال حيرت بالاي سرش رفتم، ديدم از دنيا رفته است.
محرمات احرام
زائر چون تلبيه گفت بيست و پنج چيز بر او حرام مي شود و حرمت اين بيست و پنج مورد براي اين است كه انسان براي رسيدن به قسمتي از درجات بندگي و اخلاص آماده گشته، بتواند به حضور مقدس آن جناب و حريم حرم آن محبوب واقعي بار يابد.معلوم نيست آنچه در توضيح اين بيست و پنج مسئله بيايد، فلسفه و اسرار آن باشد، كه عقل ناقص ما از درك بسياري از حقايق عاجز است، ولي مي تواند دورنمايي از حقايق اين محرمات را نشان دهد.
1 ـ صيد حيوانات
توجه خود را، در حال احرام از خدا برداشتن و متوجه صيد كردن، عين بي ادبي نسبت به حضرت مولاست، علاوه بر اين، در اين مقام رقت قلب و عاطفه و مهر مي پسندند و اين مسئله با صيد حيوان تناسب ندارد.
اين سفر براي سير به مقامات عالي الهي است، نه تفرج و خوش گذارني، براي حفظ جان است، نه جانداري را بي جان كردن، براي مهر و عاطفه است، نه بي رحمي و سنگدلي.

بيدار باش، تو در مقامي هستي كه هم اكنون با كشتي اميد به سوي درياي رحمت در حركتي و مقصدت اتصال به لطف و كرم اوست، شكار نوعي تفريح است و تو را از رسيدن به هدف باز مي دارد، از طرفي در آن موقعيت آسيب رساندن به جانداران گناه است و از طرف مولايت نهي اكيد شده است.از طرفي خود تو اكنون صيد عالم معنايي و مجذوب جهان ملكوت، با دنبال كردن صيد، از آن مقام بلند به پستي رسيده و از آن حريم عالي جدا خواهي شد، سعي كن چشم حق بينت باز باشد و مواظب دل باش، باشد كه جمال مولا در آن تجلي كرده و تو را از اسارت ها نجات بخشيده و به حضورش بپذيرد.
2 ـ نگاه در آيينه
آري، در اين موقعيت عالي و گران، بايد چشم انداز تو مقام عالي قرب باشد و نظر تو متوجه تكاليف و مسؤوليت هايي كه از طرف حضرت دوست بر عهده تو است.چشم تماشا به اوامر و نواهي مولا انداز و از خود ديدن و خود تماشا كردن و خودبيني بپرهيز.در هر صورت در آنجا به خود منگر كه اگر با ديد الهي نظر كني، خودي براي تو نمانده و اصولاً خودي براي تو متصور نيست.اگر هم بنا شود به خود بنگري به نقايص و عيوبت بنگر و ببين آيا حضرت دوست تو را با اين همه عيب مي پذيرد ؟ !راستي كه آنجا جاي رفع عيب و شستشوي باطن است، جايگاه آزادي از ما سوا و پيوند يافتن با اوست.

آري، در آنجا يك دم با كمال اخلاص گوش جان بر در دل بگذار و ببين چه مي شنوي :
هر دم بشارت هاي دل از هاتف جان مي رسد *** هر كس كه از جان بگذرد آخر به جانان مي رسد
يكدم مياسا روز و شب مردي بجو دردي طلب *** چون جان زدرد آمد به لب، ناگاه درمان مي رسد
ره گر دراز آيد تو را شيب و فراز آيد تو را *** چون ترك تاز آيد تو را آخر به پايان مي رسد
اين خانه چون ويران شود، معمور و آبادان شود *** اين سر چو بي سامان شود، ناگه به سامان مي رسد
اي مبتلا اي مبتلا بركش صلا بركش صلا *** در دل اگر رنج و بلا روزي به مهمان مي رسد
انديشه و اندوه و غم، رنج و تعب، درد و الم *** هر يك نهد در دل قدم با حكم و فرمان مي رسد
بر دل اگر باري بود بار غم ياري بود *** در پا اگر خاري بود خار از گلستان مي رسد
3 ـ بوي عطر
در اين سيري كه برايت پيش آمده از استشمام بوي خوش عوامل ظاهري بپرهيز و جز بوي محبوب و وصال آن جناب چيزي مبوي.از بوي عطر دوري كن تا از ياد زندگي مادي و تجملاتش آسوده بماني، تو اي مهماني كه به گل گشت بوستان يار آمده اي، از عوامل معنوي ببوي تا به تزكيه وجودت از تمام آلودگي ها قيام كرده باشي، در اين سفر خود را به پاكان و خوش بويان حريم دوست نزديك كن تا از اين بوستان معنوي گل ها بچيني.آري، به تماشاي او و استشمام بوي او اقدام كن تا در همان لحظه اول از شوق حضرتش به وجد آيي و سراسر وجودت را مستي و شور بگيرد و با تمام وجود بتواني به محضر حضرت او عرضه بداري :
به بويِ آن كه دمي در حرم بياسايند *** هزار باديه سهل است اگر بپيمايند
طريق عشق، جفا بردنست و جانبازي *** ديگر چه چاره كه با زورمند برتابند
در گريز نبسته است ليكن از نظرش *** كجا روند اسيران كه بند برپايند
فداي جان تو گر جان من طمع داري *** غلام حلقه به گوش آن كند كه فرمايند
حديث حسن تو و داستان عشق مرا *** هزار ليلي و مجنون بر او بيفزايند
6،5،4ـ لمس بدن زن، آميزش، بوسيدن
مهم ترين مقدمه اين سه برنامه، نظر كردن و چشم دوختن به زنان است و در آن حريم با حالت احرام فرقي نمي كند كه آن زن، همسر خود انسان باشد يا ديگري، آري قوي ترين عامل نزديك كننده انسان به شهوات جنسي نظر بازي است.اهل حق در اين مسئله ترديد ندارند كه تماشا كردن چهره و بدن زناني كه پروردگار آنان را نامحرم دانسته سرچشمه و مبدأ تمام مفاسد خانمان سوز خانوادگي و اجتماعي است.انسان غربي گو اين كه زمان مسيحي بودنش هم لامذهب بود، ولي اين لامذهبي پس از عصر رنسانس به اوج بي قيدي و افسارگسيختگي رسيد، جنس مرد پس از انقلاب صنعتي هجوم عجيبي به شخصيت زن برد. پرده حرمت او را گرفت، تا بتواند هر زني را بخواهد ببيند و هرگونه تمتعي از او ببرد، مانعي براي او نباشد.
آري، انسان غربي خود را از نظركردن به هر زن و دختري ممنوع مي ديد و اين ممنوعيت را از چشم دين مي دانست، اساس دين و اصول اخلاق را ويران كرد تا دسترسي او به جنس زن از هر جهت آسان شود و از راه رسيدن به وصال او بتواند براي ارضاي غرايز حيواني اش تا آنجا كه ممكن است از او استفاده كند.
ظهور مفاسد، پيدا شدن خيانت هاي بي سابقه، افتادن زن و مرد در وادي گمراهي، فرار دختران از محيط خانواده، پناه بردن همه غربي ها و مقلدانشان به انواع بي بند و باري ها، پديد آمدن مراكز فحشا و منكرات، لاقيدي و بي بند وباري، همه و همه دليل بر غلط بودن خط زندگي غربيان است و عجيب تر از زندگي غربي ها، زندگي مقلدان شرقي و بعضي از مسلمانان است كه بدون فكر و انديشه و بدون غور در حقايق و عاقبت كار، به دنبال آنان روانند.

سراسر ممالك غربي و بعضي از ممالك شرقي، از حكومت فساد در همه شؤون زندگي در ناله اند و به خاطر متلاشي شدن اوضاع اجتماعي و اخلاقي به علت اين بي بند و باري در عزايند. فقط خداي عالم مي داند كه از اين راه چه ضرر و چه ضربه هاي خطرناكي به حيات انسان در كره زمين وارد شده است.
آري، اگر مرد نتواند به هر صورت كه بخواهد زن را ببيند و زن نتواند
به هر صورت كه مي خواهد با مرد رابطه برقرار كند، اين همه خسارت به بار نخواهد آمد.در مكتب سعادتبخش اسلام، مسئله حجاب و پوشش زن و مسئله محرم و نامحرم در همه جا و همه وقت از ضروريات دين قلمداد شده و منكر آن با علم به ضرورت ديني بودن آن، كافر است.اين دستور گرانبها، سدي عظيم در برابر سيل انحرافات، جنايت ها و خيانت ها و انواع مفسده هاست.حرام بودن تماس مرد با زن خود در وقت احرام به صورت لمس بدن، يا آميزش يا بوسيدن، تمريني براي مرد و زن است كه به فضاي ملكوتي تقوا نزديك تر شده و قدرت اراده آنان براي ترك اين سه برنامه در مسير نامشروع افزون گردد.علاوه بر اين بايد هر نوع لذتي در اين برنامه بر مرد و زن حرام شود، تا به درك و فهم لذت وصال محبوب حقيقي نائل آيند و آن بهره الهي و حظ معنوي را از آيين حج ببرند.
7 ـ پوشاندن روي پا
توجه داشته باش كه در حريم مقدسي هستي، حريمي كه وادي سينا و طور از آن كسب نور مي كند، هم چون موسي  (عليه السلام) كفش تعلقات از پاي جان و پاي پوش عادي از پاي بدن به درآر، سزاوار نيست در اين وادي ملكوتي همراه با زر و زيور پا از قبيل كفش و جوراب حركت كني.( إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُويً ).
زيرا تو در وادي مقدس طوي هستي.
اگر بتواني به كلي پا برهنه حركت كن، اگر نه از كفش بسيار ساده آن هم در حدي كه روي پا را نپوشاند به سوي مسجد الحرام متوجه شو، تا از نظر ظاهر نهايت تواضع را در پيشگاه كبريايي او رعايت كرده باشي و از نظر باطن به تدريج به حال خشوع برسي و براي شنيدن نداي محبوب دلربايت از وادي سيناي قلب و طور جان آماده گردي.كفش متكبران از پاي به در كن، جلال و جبروت ظاهري و اعتباري را از سراسر وجود بريز، آهسته قدم بردار، با وجود مبارك مولايت زمزمه كن و حال معنوي خود را ادامه بده تا جواب آن جناب را از درون قلب بشنوي، در حالي كه از ديدگانت اشك شوق يا اشك ندامت از گذشته خويش بر چهره ات جاري است، با كمال ذلت و خاكساري به حريم مقدس او عرضه بدار :
كسي كه روي تو ديده ست حال من داند *** كه هر كه دل به تو پرداخت، صبر نتواند
هر آدمي كه دو چشمش بر آن جمال افتاد *** دلت ببخشد و بر جانت آفرين خواند
چه روزها به سر آورد جان منتظرم *** به بوي آن كه شبي با تو روز گرداند
مگر تو روي بپوشي و گرنه ممكن نيست *** كه آدمي كه تو بيند نظر بپوشاند
به دست رحمتم از خاك آستان برگير *** كه گر بيفكني ام، كس به هيچ نستاند
چه حاجت است به شمشير قتل عاشق را؟ *** حديث دوست بگويش كه جان برافشاند
پيام اهل دل است اين سخن كه سعدي را *** نه هر كه گوش كند، معني سخن داند
8 ـ قسم خوردن
قواعد عالي اسلام در شرايط عادي هم انسان را از قسم خوردن منع مي كند، مگر در جايي كه احتياج به اثبات حقي آن هم در محضر قضاوت شرعي باشد.باور كردني نيست كه زائر خانه حق و سالك الي اللّه، آن هم در مسير حج، حقي را پايمال كند تا نياز به قسم خوردن داشته باشد، براي محرم در حال عادي قسم خوردن ممنوع است و هرگز كار او به برنامه غير عادي نخواهد كشيد تا در آنجا بحثي باشد ! !حاجيان با آهنگي واحد به سوي حريم توحيد با كمك ايمان و عشق در حركتند، سخن آنان جز خدا نيست و هم آنان حرمت نام دوست را نگاه داشته و در گفتار خود از قسم به نام حق دوري كنند.زائر در آن حريم مقدس، جز ذكر حق و ياد او و سعي در بريدن تعلقات بي پايه، وظيفه اي ندارد.براي زائر شيرين ترين حقيقت ياد محبوب است و بس و ذكري جز التجا به پيشگاه مقدس او براي بار يافتن در آن ملكوت ندارد.
9 ـ انگشتر براي زينت
زائر در حال احرام بايد از هر زيور و زينتي به دور باشد ; زيرا يار، او را بي رنگ و بي تعلق و آزاد خواسته است.گر چه انگشتر وزني ندارد ولي اگر به قصد زينت باشد، سنگين وزن مي شود و همين سنگيني از سرعت حركت معنوي مي كاهد.مولاي مهربان دوست ندارد كه هر چه موجب منيت يا انحراف فكر، يا خرابي حال است با انسان همراه باشد.بگذار با بدني آزاد از تعلقات مادي و روحي پاك و پاكيزه از رذائل و عقلي آرام از شوائب به سوي او در حركت باشي، با يك حلقه انگشتر، خود را حلقه به گوش تعلقات دنيايي مكن، دستت را از امور مادي تهي كن تا آن را از رحمت و عنايت پر كنند.

اينجا ذلت و فقر و سوز دل مي پذيرند، اينجا قلب خاشع، بدن خاضع و اشك چشم هم چون سيل و ندامت از گذشته مي خرند.
10 ـ لباس زينت براي زن
پيش از احرام، زينت كردن زن به لباس گوناگون و ساير ادوات از قبيل طلا و نقره و جواهرات براي محرم خودش، از نظر اسلام بي مانع است ولي پس از پوشيدن لباس احرام و گفتن تلبيه، تمام زينت ها بر او
حرام مي شود، تا بدين وسيله براي مدتي بتواند از مرز ماديت خارج شده، الهي محض گردد و لذت بندگي حق را به دور از تعلقات مادي بچشد.در آن سرزمين پاك بايد زنان به نداي بانوي دو سرا فاطمه زهرا  (عليها السلام)  ـ كه هنوز بعد از گذشت چهارده قرن از فضاي مكه و مدينه به گوش مي رسد ـ توجه كنند كه فرمود:
بهترين زينت زن، حيا و پاك دامني است و اين كه مردان را نبيند و مردان او را نبينند.
زنان بايد همه جا و همه وقت خصوصاً در اين سفر، حضرت احديت را به ياد داشته باشند و بدانند كه با جلوه خود، چه در اين سفر، چه در حضر، هزاران بلاي خانمانسوز براي جامعه بشري به ارمغان آورده و ملتي را غرق در فساد و تباهي مي كنند.
آري، اي زن ! در اين سفر بيش از پيش تمرين حيا و عفت كن و به جامعه و به خصوص نسل جوان ترحم آر كه جامعه و جوانانش بر اثر خودنمايي و عشوه هاي تو به چاهي مي افتند كه گاهي نجات از آن چاه، براي آنان غير ممكن مي نمايد.
11 ـ پوشاندن سر
به وقت حركت از ميقات تا رسيدن به سر منزل مقصود و خروج از احرام، هر پوششي براي سر مرد حرام است.كلاه، ديهيم، عمامه، افسر، تاج و... در محضر مقدس او بر سر نداشته  باش و بدان كه كبريايي همه جا و در همه زمان برازنده حضرت اوست.هر كلاهي به سر داري از سر برگير، سرپوش تكبر از سر بردار، مرغ عقل را از جمجمه غرور و كبر آزاد كن تا بتواند در هواي حقيقت به پرواز آيد و برايت كسب معني كند.
راستي، اين چه ننگي است كه عمري، گوهر گرانبهاي آفرينش، يعني عقل را در زندان استخواني سر به اسارت نگاه داري.حج، جايگاه حركت است و مركز آزادي از زنجيرهاي مرئي و نامرئي، مانعي در راه انديشه و تفكر قرار مده، با كمك حضرت دوست و عنايت حضرت رب، تا ملكوت عالم به پرواز آي و در آن محضر پاك و حريم مقدس و پيشگاه معني، عرضه بدار :
خداوندا دلم لبريز غم كن *** درون درد پروردي كرم كن
زصهباي شهودم كن چنان مست *** كه نشناسم سر از پا، پاي از دست
سر از عشق تهي در گور بادا *** هر آن كه جز تو بيند كور بادا
غلط گفتم جز او كي در ميان بود *** كجا از غير او نام و نشان بود
چه گويم از جمال آفتابش *** كه عين بي حجابي شد حجابش
12 ـ كندن موي بدن
در اين سرزمين و در حال انجام برنامه هاي الهي، نبايد سر مويي از كسي كم شود، با كندن يك موي بدن خود و ديگران، جسم آزرده مي شود و تا اين حد آزار رساندن به نفس خود و ديگران ممنوع است.
اگر به اين دستور عالي توجه شود، معلوم مي گردد كه قسمتي از اعمال حج، حس بشردوستي و ترحم را در لطيف ترين مرحله در قلب انسان زنده مي كند و آدمي را در مسيري قرار مي دهد كه از آزردن خود و ديگران حتي به اندازه يك سر سوزن و يك سر مو بپرهيزد.
آيا شما مي توانيد در ساير مكتب ها چنين قواعدي براي حفظ حقوق انسان ـ گرچه به اندازه يك سر مو باشد ـ بيابيد ؟تنها مدرسه اي كه به بشر اجازه نمي دهد به اندازه يك سر مو آلوده به تجاوز شود، مدرسه حق و آيين الهي است.


منبع : برگرفته از کتاب حج در ایینه عرفان تالیف استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

استفاده امامان(علیهم السلام) از تسبیح برای ذکر
قیام سرخ، قیام سبز
شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س)
چهل حدیث در خصوص والدین
توحید امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه علیهم ...
متن کامل خطبه پیامبر اکرم(ص) در غدیرخم
نماز در آيينه روايات‏
زندگینامه حضرت ام البنین(سلام الله علیها)
چرا امام علی (ع) حکومت را پذیرفت؟

بیشترین بازدید این مجموعه

دشنام و بد زبانی
اطاعت از خالق؛ حق شناسی از مخلوق
راه یقین به خدا و معاد و...
تعلیم و تعلم در آینه 40 حدیث
داستان دعای مشلول
چهار مرغ نفسانیت  
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
شبهه ای در باب شکرگزاری!!
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^