فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

عيدى روز عيد غدير


يكى از مردان خود ساخته و خداخواه، و راضى بقضاى الهى مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى را نام ميبرند كه در عصر مرحوم آيت الله حائرى از اساتيد مهم اخلاق و تربيت اسلامى بود.
آنانكه افتخار شاگردى او را داشتند و از نزديك حضرتش را ميشناختند نسبت باو ارادت خاصى داشتند.
روزهاى هيجدهم ذو الحجه يعنى روز غدير براى تهنيت گفتن باو بمحضرش ميشتافتند، و بشرف دستبوسى او نائل ميشدند، عيد غديرى بود جمعيت انبوهى براى تبريك‌گوئى بمحضرش رفته بودند، فرزند بزرگوارش كه در سنين جوانى قرار داشت از مهمانان پذيرائى ميكرد.
براى آوردن شربت باندورن خانه رفت، ولى باز نگشت، پس از چند لحظه صداى شيون از زنان درون خانه برخاست، حاجى باندرون شتافت زنان را امر بسكوت كرد، آنگاه سبب ناله آنان را پرسيد، معلوم شد جوانش براى شستن ظرف كنار حوض رفته، بر اثر ليزى پاشوره، بدورن حوض افتاده، پيشانيش شكسته آنگاه زير آهنى كه براى حفظ بچه‌هاى كوچك روى حوض انداخته بودند مانده و مرده است، مادر و خواهر و زنان محرم از دير كردنا و نگران شده، چون بدنبالش رفتند او را مرده يافته از حوض بيرون آورده بودند، حاجى از زنان تقاضا ميكند تا رفتن مهمانان سكوت را رعايت كنند، سپس خود به پذيرائى تازه‌واردين مشغول شده و با چهره‌اى باز بنوازش مهمانان ميپردازد!!
ساعت نزديك ظهر ميشود، بعضى از دوستان را از رفتن منع ميكند و آنان را به تناول غذاى ظهر دعوت مينمايد، با دوستان خصوصى نماز جماعت بجاى آورده، غذا ميخورد، سپس بآنان ميگويد: علت اينكه از شما خواستم بمانيد اين است، كه خداوند مهربان امروز كه روز ولايت و نصب امير المؤمنين بمنصب خلافت از رسول الله است بمن عيدى عنايت فرموده و عيدى من انتقال جوان من بجهان بعد است، مرا كمك كنيد تا به كفن و دفن او مشغول گرديم، ميگويند تا پايان برنامه زبانش مشغول تلاوت آيات حق بود، و از آنحضرت كلمه‌اى كه نشانگر نارضايتى او از آن قضا باشد شنيده نشد، آرى اين است معناى حكومت بر نقفس، صبر بر مصيبت، تسليم در برابر خواسته حق، رضاى بقضاى الهى.
نظير اين برنامه را از فقيه بزرگ مرحوم صاحب جواهر نقل ميكنند: مرديكه نوشتن فقه استدلالى را در جوانى شورع كرد و به پيرى پايان دادا و مشغول نوشتن حقوق اسلامى بود كه خبر مرگ فرزندش را شنيد، خدا را شكر كرد و باندازه لازم يكسان خود پول داد و گفت وظيفه من بيش از اين نيست، آنچه بر عهده من است پرداخت مخارج كفن و دفن است، سپس مشغول نوشتن بقيه برنامه فقه شد و باجراى تعهد و مسئوليتى كه براى نشر برنامه‌هاى خداوند بعهده داشت همت گماشت، راستى بايد بر چنين نفوسى هزاران آفرين گفت و از اينان بعنوان بهترين نمونه رضاى بقضا ياد كرد.
يكى از اعلام شيعه كه برحمت ايزدى و اصل شد ميگفت: بهنگاميكه در نجف اشرف بتحصيل علوم اسلامى مشغول بودم، محضر مرجع بزرگ مرحوم سيد اصفهانى مشرف شده و بدو عرض حاجت كردم و مشكل اقتصادى خويش را كه سخت رنجم ميداد با وى در ميان گذاشتم، بمن وعده داد اما براى فرداى آن روز در نماز عشا كه فردايش بنا بود بمن رسيدگى كند سر فرزند جوانش را بريدند، غوغاى عظيمى شد، ولى مرجع شيعه با كمال آرامش نمازش را بپايان برد و پرسيد چه خبر است، گفتند براى فرزند شما پيش‌آمدى شده او را به بيمارستان بردند، فرزند سيد درگذشت تمام علما و اصناف و قبائل نزديك به نجف براى تشييع حاضر شدند، من نيز در جمع مشايعت كنندگان بودم، مشكلم از ياد رفته بود، در حال تشييع بباريك راهى رسيديم كه پيش از چند نفر نميتوانست از آن عبور كند، سيد مرا ديد، احضارم كرد، بدون اينكه كسى بفهمد وجهى بمن داد، مقدار وجه داده شده گره از مشگلم ميگشود: درحاليكه زبانش بذكر حق مشغول بود فرمود:
مرا دعا كن، غرق تعجب بودم، پدرى داغديده، فرزند كشته در ميان آنهمه جمعيت، چگونه جمعيت خاطرش را پريشان نكرده و دردمندى چون مرا فراموش ننموده: آياا ين معناى تسليم بحق و رضاى بقضا نيست، اين برنامه ترجمه روح عظيم اولياء خدا نيست معنى تملك نفس چيست، و پيروز بر هواى نفس كيست.؟!


منبع : پایگاه عرفان
  • صبر
  • عیدی گرفتن
  • مصیبت
  • عید غدیر
  • عیدی
  • مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    حکایت توبه «وحشى»
    بيست و چهار خزانه براى بيست و چهار ساعت
    تو را چگونه ببينم
    مواردى از تاريخ اسلام‏
    سه مسلمان تائب
    از عجايبى كه ديده‏اى برايم بازگو كن‏
    استغراق در حق‏
    پیامبر سه شبانه روز گریست
    حکایتی از بی ارزشی دنیا
    اى خليفه! راه تنگ نبود كه بر تو گشاد گردانم!

    بیشترین بازدید این مجموعه

    سه مسلمان تائب
    تو را چگونه ببينم
    بيست و چهار خزانه براى بيست و چهار ساعت
    گوشه‏اى از عبادت امام حسن عليه‏السلام
    خود را امتحان كنيم
    حکایت توبه «وحشى»
    حکایت خدمت به پدر و مادر
    حکایتی از بی ارزشی دنیا
    شهادت حق‏
    اى خليفه! راه تنگ نبود كه بر تو گشاد گردانم!

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^