آقاى «صدر واثقى» نويسنده كتاب محققانه و گرانبهاى «سيّد جمالالدين حسينى پايهگذار نهضتهاى اسلامى» در اين باره به نقل از گفتار «خوش يار قلى» مىنويسد: تأسيس «حزب الوطنى» در مصر، يكى ديگر از خدمات سيّد محسوب مىشود.
تشكيل انجمن وطنى، سد محكمى در مقابل نفوذ سياست استعمارى انگليس بود.
هدف سيّد از ايجاد چنين انجمنى اين بود كه: دست جنايتكار استعمار را قطع كرده، راه مجاهده و مبارزه را به جوانان آموخته و بندهاى خرافات و جهالت را پاره نمايد.
اول كسى كه با عضويت در اين انجمن سيّد را همراهى كرد «شيخ محمدعبده» بود. اعضاى اوليه اين انجمن در حدود چهل نفر و پس از مدتى اين عده به هشتاد نفر افزايش يافت. افرادى كه در اين انجمن وارد و عضو مىشدند همه از جوانان و مردان پرشور و انقلابى، و عاشق آزادى و طالب ترقى بودند.
نخستين جلسات و مذاكرات آنان در اين باره بود كه براى چاره دردها چه بايد كرد؟
تصميم و نظر كلى اين شده بود كه بايد دست به دامان قرآن بزنيم، آن قرآنى كه مىفرمايد:
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» .
«يقيناً خدا سرنوشت هيچ ملتى را [به سوى بلا، نكبت، شكست و شقاوت] تغيير نمىدهد تا آنكه آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتار شايسته و پسنديده] در وجودشان قرار دارد به زشتىها و گناه تغيير دهند».
و بايد ريشه نفاق و تفرقه را كه مولود استعمار و جهل مردم است قطع كرد.
اين انجمن به خاطر كوشش و فعاليت زياد، و داشتن برنامه صحيح، پيشرفت قابل توجهى كرد و علت اين امر، همان وجود رهبرى لايق و فعال بود.
اعضاى اين گروه پس از مدتى به سيصد نفر رسيد و تقريباً افزايش به طور تصاعدى بود؛ به طورى كه پس از ده ماه اعضاى آن به بيست هزار و صد و هشتاد و يكنفر بالغ گرديد.
بحثهايى كه در اين انجمن مىشد، اغلب درباره ترقى و تعالى اسلام و علل انحطاط مسلمين، و راه علاج بدبختىهاى اجتماع، و مبارزه با بيگانه بود. در جلساتى كه تشكيل مىشد، سيّد جمالالدين به عنوان رهبر گروه، سخن مىگفت و سخنانش اثرى عميق در شنونده مىگذاشت.
سيّد در جلسه پانزدهم به كرسى خطابه رفت و چنين گفت: «بار الها! گفته تو است كه:
«وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» .
«و كسانى كه براى [به دست آوردن خشنودى] ما [با جان و مال] كوشيدند، بىترديد آنان را به راههاى خود [راه رشد، سعادت، كمال، كرامت، بهشت و مقام قرب] راهنمايى مىكنيم؛ و يقيناً خدا با نيكوكاران است».
و گفته تو محض حق است. از آنجا كه دعوت من و اجابت اين نفوس زكيه خالصاً، مخلصاً لوجهك الكريم بود، مرا به موجب گفته حق خودت، به سبيل هدايت راهنمايى فرمودى.
آقايان! مدينه فاضله انسانى و صراط مستقيم سعادت بشرى، قرآن مجيد است. گرامى دستور مقدسى كه، نتيجه شرافت كل اديان حقه عالم و برهان قاطع خاتميت مطلقه دين اسلام، الى يوم القيامه، و ضامن سعادت (دنيا و آخرت) و فوز نشأتين (مرگ و زندگى) است.
آه آه! چسان از فرط غفلت مهجور شده، گرامى دستور مقدسى كه مختصر شراره از قبسات انوار مضيهاش، عالم قديم و دنياى جديد را به آن حضارت و به اين تمدن رسانيده، آه آه! چسان فوايد امروزه آن، از فرط جهل و غفلت، منحصر در:
تلاوت بالاى قبور شبهاى جمعه، مشغوليت صائمين، زباله مساجد، كفاره گناه، بازيچه مكتب، چشم زخم، نظر قربانى، قسم دروغ، مايه گدايى، زينت قنداق، سينهبند عروس، بازو بند نانوا، گردنبند بچهها، حمايل مسافرين سلاح جنزدهها، زينت چراغانى، نمايش طاق نصرت، مقدمه انتقال اسباب، حرز پهلوانان، مال التجاره روسيه و هند و سرمايه كتابفروشها شده است.
آه وا اسفا! يك سوره «والعصر» كه فقط سه آيه بيش نيست، اساس نهضت يكدسته اصحاب صفه گرديد؛ كه از فيض مقدس همين مختصر سوره ميمون، شركزار بتخانه مكه را قبل از هجرت، بستان وحدت و يزدانخانه بطحا نمودند.
آه! وا اسفا! اين كتاب مقدس آسمانى، اين گرامى تصنيف حضرت سبحانى، اين مايه كل السعادات انسانى، امروز از ديوان سعدى، حافظ، مثنوى و ابن فارض، كمتر محل اعتنا و مورد اهتمام است. در هر مجمعى كه يكى از منسوجات شعريه خوانده شود، نفسها ته كشيده، چشمها، گوشها و دهنها براى او بازمانده تا چه اندازه مواعظ و معانى عرشى و فرشى از او استفاده كنند، برعكس قرآن كه هرگز در هيچ جا با قيل و قال و فكر و كار كسى مزاحم نخواهد بود. اى وَحَقُّكَ سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ انْتَ الْقائِلُ وَقُوْلُكَ حَقٌ:
«نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» .
«خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى كرد».
ترا فراموش كرديم، تو هم آيينه قلوب ما را از انعكاس توفيق، و حقايق ذكر مقدست محروم نمودى.
سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ انْتَ الْقائِلُ وَقُولَكَ حَقٌ:
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» .
«يقيناً خدا سرنوشت هيچ ملتى را [به سوى بلا، نكبت، شكست و شقاوت] تغيير نمىدهد تا آنكه آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتار شايسته و پسنديده] در وجودشان قرار دارد به زشتىها و گناه تغيير دهند.».
وجه نفوس خودمان را، از اطاعت مقدست برگردانديم، تو هم سعادت و شرافت ما را به ذلت و نكبت تبديل فرمودى.
سپس سيّد، از كرسى خطابه پايين آمد، در حالى كه گروهى از اعضا بر اثر گريه غش نمودند و بقيه را هم حالى نمانده بود. سيّد بزرگوار هم مىگريست و مىگفت:
«اىْ وَ حَقُّكَ اللَّهُمَّ نَسِيناكَ فَانْسِيتَنا».
«آرى! خدايا! ما تو را فراموش كرديم و تو ما را از ياد بردى».
اين جمله را مدام مىگفت؛ تا افتاد و غش نمود. سه ساعت تمام در انجمن حالت غشوه و شيون حكمفرما بود.
حسن اتابك، داماد خديو مصر، به وسيله عطريات و دستور دكتر، سيّد و ساير اعضا را از حالت بيهوشى و آن جذبه معنوى به هوش آورد، مجدداً زنگ نواخته شد و مجلس صورت رسميت گرفت و شروع به مذاكره گرديد، دوباره درباره علاج استخلاص از استعمار شُوْر نمودند، و به اتفاق آراء به اين نتيجه رسيدند كه: تنها راه علاج منحصر به اين است كه هر فردى از افراد مسلمان، بر طبق قرآن مجيد عمل نمايد و به گذشتگان خود در صدر اسلام اقتدا كند، و آن خلوص نيت و صفاى باطن و نوع خواهى و دورى از حقد، بخل، حسد و طمع بساطت عيش، التزام به واجبات و محرمات كه ما به السعادة والسيادة گذشتگان بود، به بازار عمل گذاردند.
منبع : پایگاه عرفان