در فرهنگ پاك اسلام تحصيل علم و معرفت به ويژه معرفت دينى براى خداشناسى، و يقين به آخرت و فهم حلال و حرام و درك مسائل با ارزش اخلاقى و دانشى كه سعادت دنيا و آخرت انسان را تأمين نمايد از اوجب واجبات و از مهم ترين فرائض است.
علم و معرفت نور و روشنائى و چراغ پرفروغ ملكوتى است كه انسان از بركت آن به حقايق اصيل هستى متصل مى شود، و به آداب با منفعت آراسته مى گردد، و در گردونه عبادت خدا و خدمت به خلق قرار مى گيرد، و چشمهاى سودمند و منبعى پرخير، و موجودى با ارزش مى گردد.
مسئله علم و عالم و متعلّم و شئون هريك ازاين سه حقيقت به طور مفصل در توضيح عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها در سوره بقره گذشت، در اين بخش فقط به چند روايت بسيار مهم كه در آن باب نياوردم اشاره مى كنم:
از رسول خدا رواياتى به اين مضمون در اين زمينه نقل شده است:
«افضل الاعمال العلم بالله ان العلم ينفعك معه قليل العمل و كثيره وان الجهل لاينفعك معه قليل العمل ولاكثيره:» «1»
برترين كارها شناخت خداست، كار عالمانه و كوشش آگاهانه چه اندك و چه بسيارش براى تو مفيد است ولى كار از روى نادانى و جهل كم و زيادش براى تو سود ندارد.
«ضالة المؤمن العلم كلما قيد حديثا طلب اليه آخر:» «2»
دانش گم شده مؤمن است كه هر لحظه از پى آن است، هرگاه سخنى بياموزد و علمى فرا گيرد علم ديگرى مطلوب او شود.
«العلم حياة الاسلام و عماد الايمان ومن علم علماً اتم الله له اجره ومن تعلم فعمل علمه الله مالم يعلم:»
دانش مايه حيات اسلام و ستون و پايه دين است، هركس علمى فرا گيرد خداوند پاداشش را كامل مى كند، و هركس دانش بياموزد و به آن عمل نمايد خداوند به او آنچه را نمى داند ياد مى دهد.
«العلم ميراثى و ميراث الانبياء قبلى:» «3»
دانش ميراث من و ميراث پيامبران پيش از من است.
«العلم افضل من العبادة وملاك الدين الورع»
دانش برتر از عبادت است و معيار دين دارى ورع و تقواست.
«خُيّر سليمان بين المال والملك والعلم فاختارالعلم فاعطى الملك والمال لاختياره العلم:» «4»
حضرت سليمان در قبول مال و پادشاهى و دانش مخير شد، او دانش را انتخاب نمود، به خاطر اين كه دانش را انتخاب كرد پادشاهى و مال هم به او عطا شد.
«ايّمانا شيئى نشأ فى طلب العلم والعبادة حتى يكبر اعطاه الله يوم القيامة ثواب اثنين وسبعين صديقا:» «5»
هر نوجوانى در راه تحصيل دانش و عبادت رشد نموده تا بزرگ شود، خداوند در قيامت پاداش هفتاد و دو صديق به او عطا كند.
«سارعوا فى طلب العلم فالحديث من صادق خير من الدنيا وما عليها من ذهب وفضة:» «6»
در راه تحصيل دانش بشتابيد، كه علم از راستگو آموختن از دنيا و آنچه از طلا و نقره در آن است بهتر است.
«ليس منى الا عالم او متعلم:» «7»
جز دانشمند و دانش آموز از من نيست.
«العماء مصابيح الارض، وخلفاء الانبيا، و ورثتى و ورثة الانبياء:» «8»
دانشمندان چراغ هاى زمين، جانشينان پيامبران، وارثان من و وارثان پيامبران هستند.
تحصيل علم و آگاهى آن هم تحصيلى كه مبتنى بر آيات و براهين و دلايل و بينات، و تحقيقات عقلى و منطقى و استوار برحكمت و معارف حقه باشد، چراغى است كه آدمى را به سوى حقايق ملكى و ملكوتى، و واقعيات ظاهرى و باطنى رهنمون مى گردد، و از خيالات و اوهام و حدس ها و گمان هاى بياساس مى رهاند و زمينه ساز خير دنيا و آخرت مى گردد، و باطن را به توحيد و نور و حال و صفا مى آرايد، و ظاهر را به حسنات و درستى ها و اعمال صالحه زينت مى دهد.
زشتى دين فروشى
اگر بنا شود همه اشياء و حقايق از نظر ارزش ارزيابى شوند بايد گفت حقيقتى باارزش تر از دين وجود ندارد.
اگر نبا شود همه اشياء و حقايق از نظر منفعت و سود سنجيده شوند بايد گفت حقيقتى در همه عرصه هستى سودمندتر از دين نيست.
اگر بنا شود نعمت ها از نظر منزلت و مرتبت و درجه رفعت مورد دقت قرار گيرند بايد گفت نعمتى از نظر مرتبه و رفعت بالاتر و والاتر از دين نيست.
دين مجموعهاى از حقايق حقه، و ارزش هاى اصيل اخلاقى، و اعمال شايسته است كه حضرت حق بنابر حكمت و رحمت و لطفش نظام داده، تا به وسيله آن انسان را به اوج كمال، تربيت، انسانيت و سعادت دنيا و آخرت برساند.
دين حقيقتى است كه صدوبيست وچهار هزار پيامبر و دوازده امام و اولياء الهى و عالمان انديشمند مسئول تبليغ آن در جامعه انسانى بوده اند.
آبادى به معناى واقعى دنيا و آخرت انسان در گرو ديندارى و دين مدارى و عمل به حقايق دينى است.
انسان بدون دين چهارپائى شكم پرست، و شهوت ران، يا درندهاى پرخشم و كينه، يا شيطانى اغواگر، يا ستمگرى بيرحم، يا خائنى پست، يا جنايت كارى وقيح، يا غارت گرى بيرحم، يا فرعونى زشت، يا قارونى بخيل، يا بلعمى دنيا پرست است.
خشوع درون، تواضع بيرون، نورانيت قلب، صفاى باطن، محبت و عشق، آرامش و بردبارى، حوصله و تحمل، درستى و صدق، امانت و كرامت، عبادت رب، خدمت به خلق، نفس مطمئنه و راضيه و مرضيه، معرفت و بصيرت و ديگر ارزش ها همه و همه محصول دين و ديندارى و ايمان و يقين است.
باغستان طبيعت شجره طيبهاى چون دين ندارد، گلستان هستى گلى دائمى و خوشبوتر از دين ندارد، درياى آفرينش گوهرى پرقيمت تر از دين ندارد، دين مايه سعادت دنيا و آخرت و رهائى و نجات انسان از پيش آمدهاى خطرناك و
سبب مصون ماندن انسان از ضربه هاى هولناك هواى نفس و شياطين درونى و برونى، و خسارت هاى غيرقابل جبران است.
انسان از هنگام ولادت محجوب به حجاب هائى است كه هريك مانعى از تابش نور ملكوتى و فيض ربانى و تحقق علل سعادت در وجود انسان است.
هر حجابى كه كنار زده شود نور قوى ترى تجلى كرده و به سوى ذات و عمق باطن انسان در حركت خواهد آمد، اين جريان معنوى و حقيقت ملكوتى آدمى را تجلى گاه صفات و اسماء حق مى كند و زمينه ظهور مقام خلافت اللهى را فراهم مى نمايد.
تنها نيرو و قدرتى كه مى تواند حجاب ها را از چهره جان بردارد و پرده ها را از روى قلب كنار بزند، و باطن را از خسارت هاى آنها نجات دهد دين است و دين، و جز دين نيروئى كه بتواند چنين خدمت عظيمى به انسان بنمايد وجود ندارد.
هنگامى كه از بركت دين و ديندارى حجاب جسم، حجاب غرائز، حجاب شهوات، حجاب حس گرائى، حجاب منيت، حجاب خودفراموشى ازميان برداشته شود نور حق از افق قلب طلوع مى كند و همه فضاى دل و عرصه گاه باطن را مى گيرد، و شرح صدر، و بردبارى باطن، و تحمل بسيار بالا كه از اعظم نعمت هاى الهى است براى انسان حاصل مى شود، و پس از شرح صدر حقايق اشياء برآدمى منكشف و به اين نتيجه مى رسد كه هرچه خدا به وسيله وحى اعلام نموده و آنچه را پيامبران عظام او آورده اند نظام اتم تشريعى و سبب خير دنيا و آخرت است، و براى او يقين حاصل مى شود كه راه واقعى براى رسيدن به كمالات و آداب و كرامات و خوشنودى حق و بهشت عنبرسرشت فقط و فقط صراط مستقيم الهى است.
نتيجه اين شرح صدر و انشراح باطن و تابش نور پاك شدن قلب از لوث صفات ذميمه و اوصاف بهيميه، و حالات شيطانى است كه هر كدامشان مى تواند علّتى براى خوارى دنيا و خذلان آخرت، و شقاوت ابدى و بدبختى هميشگى و هلاكت سرمدى گردد.
اين نور زداينده شرك، ريا، نفاق، عجب، غرور، كينه، خودپسندى، پستى و ... ساير رذايل و آلودگى هاست.
أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ: «9»
آيا كسى كه خدا سينه اش را براى پذيرفتن اسلام گشاده است و بهره مند از نورى از سوى پروردگار خويش است مانند كسى است كه سينه اش از پذيرفتن اسلام تنگ است؟
چون نور صفات با ارزش و ملكات فاضله، و اخلاق انسانيه به نور معرفت اضافه گردد، انسان مصداق نور على نور مى شود.
البته هنگامى كه حجاب ها برداشته شود و نور در عرش جان تجلى نمايد خاصيت اين نور بازكردن جلوى پاى انسان براى رفتن به سوى مقام لقا و قرب و وصال است، و خاصيت ديگرش چون بر صراط قيامت بگذرد خاموش شدن آتش دوزخ به احترام اوست صراطى كه هنگام از آن اين آواز را بشنود:
«جُزيا مؤمن فان نورك اطفألهبى»
اى مؤمن بگذر كه نورت شعله هاى من را خاموش كرد.
هنگامى كه قلب مملو از اين نور شود، و غرق صفا و سلامت گردد نتيجه اش اين مى شود كه انسان نسبت به همه فرمان هاى حق كمر اطاعت بربندد، و ازهمه منهيات و محرمات اجتناب نمايد، و هر عبادتى را آنگونه كه شايسته است انجام دهد، و از خدمت به خلق خدا ابداً دريغ نورزد.
در اين صورت است كه قلب آماده انشراح بيشتر مى گردد، و يقين و معرفت افزون شود، و اين معرفت و يقين او را بر عبادت و اخلاص بيشتر وادار كند، و همينطور معرفت و يقين از پس معرفت و يقين و عمل و اخلاص از پس عمل و اخلاص تا جائى كه فقط خدا داناست
يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه ويهديهم الى صراط مستقيم: «10»
خدا به وسيله آن نور كسانى را كه از خوشنودى او پيروى كنند به راه هاى سلامت راهنمائى مى كند، و آنان را به توفيق خود از تاريكى هاى جهل و كفر و شرك و نفاق به سوى روشنائى معرفت، ايمان، و عمل صالح بيرون مى آورد و به جانب راه راست هدايت مى كند.
گاهى با پيش آمدن جريانى براى گروهى كه منافع مادى در آن است، و راهى براى شكم چرانى و شهوت رانى و رسيدن به آنها را جز از طريق دين فروشى و كتمان حقيقت و گمراه نگاه داشتن مردم نمى توانند تأمين كنند صبر و تحمل را از دست داده، و نسبت به آخرت سست شده و زر و زيور دنيا بر چشم قلبشان حجاب مى اندازد و آنان را به بازار دين فروشى و تبديل كفر به ايمان و عوض كردن آخرت به دنيا مى كشاند.
از مصاديق قطعى اين گروه سردمداران مذهبى و عالمان يهود و نصارى هستند كه براى حفظ شئون ظاهرى، و جلب منافع مادى، و باز بودن ميدان شكم پرستى اوصاف پيامبر را نزد عوام ملت خود منكر شدند، و راه ايمان آوردن آنان را به پيامبر اسلام كه سبب سعادت دنيا و آخرتشان بود مسدود كردند، و دچار گناه بسيار عظيم صدّ عن سبيل الله شدند و با گرفتن اندكى پول و به تعبير قرآن ثمن قليل دين خود را كه ارزشش مافوق ارزش ها بود به مشترى پست و فتنه گر و تهيدستى چون شيطان و هواى نفس فروختند:
اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ: «11»
آيات خدا را در برابر بهائى اندك فروختند، در نتيجه مردم را از راه خدا باز داشتند همانا بد است آنچه را همواره انجام مى دادند.
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ: «12»
بياد آريد هنگامى كه خدا از كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده شد «يعنى يهود و نصارى» پيمان گرفت كه حتماً بايد حقايق آن را براى مردم بيان كنيد و پنهانش ننمائيد پس آن عهد را ترك نمودند و به آن اعتنائى نكردند و در برابر ترك آن بهائى اندك به دست آوردند پس بد چيزى است آنچه به دست مى آورند.
عذاب دين فروشان
كسانى كه نسبت به نعمت با عظمت دين ناسپاسى نمايند، و ظالمانه به كفران اين نعمت برخيزند، و چنين گوهر بينظيرى را در برابر بهائى اندك از دست بدهند، و با اين كارشان مردم را از راه خدا و حركت به سوى كمالات و آراسته شدن به ايمان و اخلاق و عمل صالح باز دارند البته در برابر اين جنايت بزرگ و خيانت عظيم مسحتق سخت ترين عذاب خواهند بود.
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (174) أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ: «13»
يقيناً كسانى كه آنچه را خدا از كتاب تورات و انجيل به عنوان اوصاف پيامبر اسلام و حلال و حرام نازل نموده از بيسوادان يهود و نصارى به سود خود پنهان ميكنند و در برابر اين پنهان كارى بهائى اندك به دست مى آورند جز آتش به شكم هاى خود نمى ريزند و خدا در روز قيامت با آنان سخن نمى گويد و از گناهان و زشتى ها پاكشان نمى كند و براى آنان عذابى دردناك است، اينانند كه گمراهى را بجاى هدايت و عذاب را به عوض آمرزش خريده اند شگفتا چه شكيبايند بر آتش!
چه آيات عجيبى است و چه عذاب هاى سختى در آن بيان شده! لقمه هائى كه از پول دين فروشى مى خورند فرداى قيامت همان را به صورت آتش دوزخ بايد بخورند، آن روز كه انسان با همه وجود به رحمت و لطف خدا نيازمند است خدا از اين دين فروشان روى رحمت را برمى گرداند و ابداً با آنان يك كلمه سخن نمى گويد و پاسخ درخواست هاى آنان را نمى دهد!
از گناهان و زشتى هايشان گذشت نمى كند و با آنان تصفيه حساب نمى نمايد و گناهاشان همراه با عذاب هائى كه دارند تا ابد وبال وجود آنان خواهد بود.
به خواست خدا در توضيح آيات مربوط به عذاب دورنمائى از دوزخ را با تكيه بر روايات استوار شرح خواهم داد و در اين بخش فقط به يك روايت اكتفا مى كنم تا معلوم شود اين دين فروشان خائن در قيامت به خاطر اين ظلم و جنايت بزرگشان درچه موقعيتى بسر مى برند.
انس بن مالك روايت مى كند جبرئيل در ساعتى كه در آن ساعت كسى نزد پيامبر نمى آمد با رنگ پريده به محضر آن حضرت مشرف شد، پيامبر به او فرمود: چه شده تو را رنگ پريده مى بينم؟ امين وحى گفت: اى محمد در ساعتى نزد تو آمده ام كه خدا فرمان داده به دم هاى آتش بدمند و سزاوار نيست كسى كه مى داند دوزخ حق است و عذاب خدا بسيار سنگين و سخت مى باشد دل خوش زندگى كند مگر اين كه از آن در مصونيت و امان باشد.
پيامبر فرمود: اى جبرئيل آتش را براى من وصف كن، جبرئيل گفت اى محمد هنگامى كه خدا دوزخ را آفريد هزار سال آن را برافروخت پس قرمز شد، سپس هزارسال برافروخت تا سپيد گشت، آنگاه هزار سال برافروخت تا سياه شد، سياهى بسيار تاريك، شعله هايش روشنائى ندارد، و قرمزى اش قابل ديدن نيست.
به خدائى كه تو را به حق برانگيخت اگر عذاب دوزخ به اندازه شكاف سوزنى بر دنيا افتد همه اهل دنيا را مى سوزاند، به خدائى كه تو را به حق برانگيخت اگر لباسى از لباس هاى اهل آتش ميان زمين و آسمان آويخته شود همه اهل دنيا از بويش به كام مرگ مى افتند، به خدائى كه تو را به حق مبعوث به رسالت كرد اگر ذرهاى از زنجيرى كه در قرآنش از آن ياد كرده روى كوهى گذارده شود آن را چنان ذوب مى كند كه به طبقات پائين زمين رسد، به خدائى كه تو را به حق به رسالت فرستاد اگر مردى در مغرب به عذاب دوزخ معذب شود هر آينه كسى كه در مشرق است از شدت آن عذاب مى سوزد، حرارت آتش دوزخ بسيار شديد، و قعر آن بسيار دور و زينتش آهن گداخته، و آشاميدنى اش آب بسيار جوشان و چرك و خون و لباسش پاره هاى آتش است:
اين گوشهاى از عذاب خداست كه دين فروشان بايد تا ابد در آن اقامت كنند! «14»
(1)- كنزالعمال، ج 10، ص 144، حديث 28731.
(2)- كنزالعمال، ج 10، ص 143، حديث 28724.
(3)- نهج الفصاحه، ص 472، ح 2497.
(4)- الجامع الصغير، ج 1، ص 634.
(5)- نهج الفصاحه 474.
(6)- كنزالعمال، ج 10، ص 154، ح 28788.
(7)- الفردوس، ج 3، ص 419.
(8)- جامع الصغير، ج 2، ص 191.
(9)- زمر 22.
(10)- مائده 16.
(11)- توبه 9.
(12)- آل عمران 187.
(13)- بقره 174- 175.
(14)- علم اليقين فيض، ج 2، ص 1039.
برگرفته از
کتاب: جلد سوم تفسیر حکیم
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان