حسن بن موسى بغدادى روايت مىكند در شهر خراسان در محضر حضرت رضا (ع) بودم، آن حضرت با گروهى سرگرم سخن بودند در حالى كه زيد بن موسى برادرشان نيز حضور داشت، زيد با چند نفر از كرامت حسب و نسبش و ا ين كه ما چنين و چنانيم صحبت مىكرد و حالت افتخار و فخر بر ديگران داشت، او كسى بود كه در مدينه بر بنىعباس خروج كرد و تعدادى را به قتل رسانيد و خانههاى بنىعباس را به آتش كشيد از اين جهت به او زيد النار مىگفتند، مأمون ارتش مجهزى براى مقابله با او فرستاد و نهايتاً به دست لشگريان مأمون دستگير و او را نزد مأمون آوردند، مأمون دستور داد او را نزد برادرش على بن موسى الرضا ببريد، وقتى او را به محضر حضرت رضا آوردند آن جناب خطاب به او فرمود:
اى زيد گفتار برخى از جاهلان كوفه تو را فريب داده كه مىگويند:
«ان فاطمة احصنت فرجها فحرم الله ذريتها على النار»
ولادت فرزندان فاطمه پاك و پاكيزه است، نهايتاً خدا ذريه او را بر آتش دوزخ حرام نموده است.
اى زيد اين مقام ويژه حسن و حسن عليهما السلام فرزندان بلا واسطه فاطمه زهرا است، اگر تو آلوده به عصيان و هر كار زشتى باشى و در قيامت وارد بهشت شوى، موسى بن جفعر بندگى كند، روزها را به روزه بگذراند، و شبها را به عبادت صبح كند، او هم وارد بهشت شود، پس مقام تو برتر از موسى بن جعفر است!!
به خدا سوگند
«ما ينال احد ما عند الله الا بطاعة:»
يك نفر به رضايت حق و جنت پروردگار و مقام قرب نخواهد رسيد مگر به طاعت خدا و بندگى براى حق.
اگر فكر كنى با معصيت خدا و مخالفت با حضرت او به آن مقام مىرسى بد خيال و گمانى است، با توجه به اين كه زينالعابدين (ع) فرمود: از براى نيكوكار ما دو پاداش و براى معصيت كار ما دو عذاب است.
زيد گفت: من برادر و پسر پدر شمايم، فرمود: آرى تو برادر منى تا زمانى كه خدا را اطاعت كنى.
نوح گفت: پروردگارا فرزندم از خاندان من است تو وعده نجات خانواده مرا دادى خطاب رسيد.
«انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح»
او از خاندان تو نيست، او سرا پا عملى ناشايسته است.
حضرت حق به واسطه معصيت و طغيان پسر نوح، او را از خانوادگى نوح خارج نمود. «1»
صاحب مجمعالبيان در پايان توضيح آيه شريفه تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ مىگويد: در آيه شريفه دليل واضحى بر عقيده طايفه مجبره است كه مىگويند: فرزندان بخاطر گناهان پدرانشان به عذاب دچار مىشوند، و همه گناهان ملت اسلام را به دوش كافران مىگذارند. «2»
خواب عجيب رسول خدا
در زمينه اين حقيقت كه عمل هر كسى و پاداش آن ويژه خود اوست، و ربطى به ديگران ندارد، و راهى براى بهرهگيرى كسى از عمل كسى وجود ندارد، و آنچه موجب نجات يا هلاكت است عقيده عمل و اخلاق خود انسان است، و هر كسى در اين مرحله مستقل است رسول بزرگوار اسلام خوابى را ديدهاند كه براى اصحاب نقل كردهاند.
ديشب خواب عجيبى ديدم، مردى از امتم را مشاهده كردم كه ملك الموت براى قبض روحش آمده بود، نيكى به پدر و مادرش آمد و ملك الموت را از او رد كرد، و مردى از امتم را ديدم كه عذاب قبر بر او گسترده شده بود، وضويش او را نجات داد، و مردى از امتم را ديدم كه شياطين گرداگرد او را گرفته و محاصرهاش كرده بودند، ذكر خدا آمد و او را از ميانشان رهائى داد، و مردى از امتم را ديدم كه فرشتگان عذاب او را در ميان گرفته بودند، نمازش آمد و وى را از چنگ آنان نجات داد، و مردى از امتم را ديدم كه از شدت تشنگى زبان از دهان بيرون مىآورد، هر گاه به حوض آبى وارد مىشد او را از آب خوردن باز مىداشتند، پس روزهاش آمد و نجاتش داد، و مردى از امتم را ديدم كه مىخواست به حلقه حلقه پيامبران ملحق شود به هر يك نزديك مىشد او را ميراندند، غسل جنابتش آمد و از او دستگيرى كرده وى را در كنار من نشانيد، و مردى از امتم را ديدم كه از شش جهت در تاريكى بود وچهرهاى حيرتزده داشت، حج و عمرهاش او را از تاريكى بيرون آورده و در عرصه نور وارد كردند، و مردى از امتم را ديدم با اهل ايمان سخن مىگويد و آنان با وى سخن نمىگويند، صله رحمش آمد و گفت اى گروه مؤمنان با او سخن بگوئيد، و مردى از امتم را ديدم مىخواهد چهرهاش را با دستش از شعله و شراره آتش حفظ كند در حالى كه امكان نداشت ولى صدقهاش آمد و ميان او و آتش و شعلهاش مانع شد، و بر سرش سايه انداخت، و مردى از امتم را ديدم كه زبانيه آتش از هر جا او را گرفته اما امر به معروف و نهى از منكرش آمد و او را از چنگ زبانيه رهانيد و با فرشتگان رحمت قرارش داد، و مردى از امتم را ديدم كه به زانو در افتاده و ميان او و حضرت حق حجاب است، پس اخلاق نيك و حسنهاش آمد و او را از حجاب ميان خود و خدايش نجات داد، و مردى از امتم را ديدم پروندهاش از طرف چپ به پرواز آمد ولى خوفش از خدا آمد و آن را در طرف راست قرار داد، و مردى از امتم را ديدم كه ميزانش سبك است پس شتابش به كار خير آمد و ميزانش را از سبكى خارج ساخت، و مردى از امتم را ديدم لبه پرتگاه جهنم ايستاده دلهرهاش از عظمت حق آمد و او را نجات داد، و مردى از امتم را ديدم به دوزخ افكنده مىشود اشكهاى ديدگانش از خوف خدا آمد و او را از دوزخ رهانيد، و مردى از امتم را ديدم بر صراط ايستاده و چون لرزش شاخه نخل مىلرزد، پس حسن ظنش به خدا آمد و او آرامش يافت و از صراط گذشت، و مردى از امتم را ديدم گاهى روى زانو راه مىرود و زمانى سينهخيز حركت مىكند و گاهى آويخته مىشود پس صلواتش بر من آمد و دستش را گرفته بپا داشت و با قدمهاى استوار از صراط عبور كرد، و مردى از امتم را ديدم كه به انتهاى درهاى بهشت رسيد ولى درها به رويش بسته شد، پس شهادتش به وحدانيت خدا آمد و همه درها را باز كرد و او را وارد بهشت ساخت. «3»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار ج 12، ص 66.
(2)- ج 1، ص 401.
(3)- روح البيان ج اول ص 301.
برگرفته شده از:
کتاب : تفسير حكيم جلد چهارم
نوشته : استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان