شبى در مجلس فرزند بزرگوار محدث قمى صاحب «سفينة البحار» و «مفاتيح الجنان» بودم، مىفرمودند:
روزى كه پدرم از دنيا رفت و او را در كنار مرقد مطهر حضرت شاه اوليا اميرالمؤمنين عليه السلام دفن كرديم، شب آن روز برادرم پدر را در خواب ديد كه فرمود: يك جلد از كتاب «بحار الأنوار» علامه مجلسى رحمه الله متعلق به فلان عالم پيش من امانت بود، آن را به صاحبش ندادهام، هر چه سريعتر آن را به مالكش بدهيد، صبح آن شب در حالى كه كتاب را براى تحويل به صاحبش مىبرديم، كنار درب خانه از دست ما روى زمين افتاد، آن را برداشته و گرد و غبار از روى جلدش زدوده سپس به صاحبش برگردانديم، شب آن روز پدر بزرگوار در عالم خواب به ما فرمودند: امروز «بحار الأنوار» از دست شما افتاد و بر جلد آن خراش وارد شد، روزى كه من آن را به امانت گرفتم جلد آن سالم بود، مسئله خراش روى جلد را حتماً از صاحب آن حلاليت بطلبيد!!
منبع : پایگاه عرفان