فارسی
سه شنبه 01 خرداد 1403 - الثلاثاء 12 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ذو القرنين در شهرى عجيب‏

رسم ذو القرنين اين بود كه وقتى به منطقه‌اى مى‌رسيد، بيرون آن منطقه اردو مى‌زد. بعد، به يكى از افراد خود كه انسان باادب و باوقارى بود مأموريت مى‌داد كه از حاكم آن شهر يا سرزمين خبر بگيرد و از او دعوت كند به او به گفتگو بنشيند. در جلساتش با حاكمان شهرها هم دو كلمه بيشتر نمى‌گفت و مى‌فرمود: ما براى شما خوشبختى و سعادت آرزومنديم. ازاين‌رو، براى شما دين حقى آورده‌ايم كه حلال و حرام را برايتان روشن مى‌سازد. اگر اين دين را قبول كنيد، كارى به كار شما نداريم و به جاى ديگرى مى‌رويم، اما اگر قبول نكنيد، مجبور به جنگ و درگيرى هستيم. آن وقت، شما را كنار مى‌گذاريم و فرد ديگرى به جايتان مى‌گذاريم كه حق را به مردم بياموزد.

او به اين روش رفتار مى‌كرد تا به منطقه تازه‌اى رسيد. مطابق عادت، به مأمور خود گفت: به بزرگ اين شهر بگو در اردوى ما با من ملاقات كند! مأمور آمد و از مردم شهر سؤال كرد: بزرگ شما كيست؟ مردم هم او را نزد پيرمرد محاسن سفيد و عمر از 100 سال گذشته‌اى بردند.
پرسيد: حاكم اين منطقه شما هستيد؟ گفت: بله. گفت: ذو القرنين در بيرون شهر اردو زده و با شما كارى دارد! گفت: به او بگو ما با شما كارى نداريم، شما با ما كار داريد و ادب اقتضا مى‌كند شما نزد ما بياييد!
مأمور در برابر اين سخن مقاومتى نكرد و شرح ماوقع را به ذو القرنين اظهار داشت. ذو القرنين مردى بزرگوار و خداپرست بود و تكبرى نداشت، گفت: عيبى ندارد، ما نزد او مى‌رويم!
وقتى ذو القرنين وارد شهر شد، ديد مغازه‌ها پر از جنس‌اند، اما هيچ كس داخل آن‌ها نيست و بازار خيلى خلوت است. پرسيد: مردم كجا هستند؟ گفتند: براى ناهار رفته‌اند! بعد، نگاهش به خانه‌هاى مردم افتاد و ديد جلوى هر خانه‌اى چندين قبر است و تمام خانه‌ها از داخل حياطها به هم راه دارند. مساله ديگرى كه توجهش را جلب كرد اين بود كه ديد پيرمرد محاسن سفيد در اين شهر خيلى زياد است. لذا خيلى تعجب كرد.
وقتى ذو القرنين نزد حاكم آن شهر رسيد، حاكم از دليل حضور او سوال كرد، اما ذو القرنين گفت: ابتدا به چند سؤال من جواب بدهيد، بعد من قصد خود را از اين سفر مى‌گويم! گفت: بپرس.

راز عمرهاى طولانى‌

پرسيد: چرا اين‌قدر شهر شما پيرمرد زياد دارد؟ گفت: چون ما زود نمى‌ميريم. گفت: چطور؟ گفت: براى اين‌كه از پروردگار اين قانون به ما رسيده كه تا گرسنه نشده‌ايم سر سفره ننشينيم و تا سير نشده‌ايم از سفره كنار برويم. همه ما به اين قانون عمل مى‌كنيم، لذا در شهرمان فرد پرخور يا انسان اسرافكار نداريم. ما اين سخن انبيا را حق ديديم و به تجربه فهميديم كه به نفع خودمان است، ازاين‌رو، غذا روى غذا نمى‌خوريم و فشار به معده و ساير انداممان نمى‌آوريم. و اين راز طولانى بودن عمرهاى ماست. 


منبع : پایگاه عرفان
  • ذو القرنين‏
  • ذو القرنين در شهرى عجيب‏
  • شهرى عجيب‏
  • حاكم
  • راز عمرهاى طولانى‏
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    با ديدن شراب و قمار يزيد را لعنت كنيد
    دفع بلاها و بیماری‌ها!
    امان از طمع!
    آثار سخنان مباح‏
    داستانى عبرت آموز از سلمان
    گنجایش قلب پیغمبر (ص)
    آیه مباهله
    نیت کار خیر
    رونق بخشیدن عزای حسینی
    ناامید نباش

    بیشترین بازدید این مجموعه

    عشق مالك اشتر
    داستانى عبرت آموز از سلمان
    رونق بخشیدن عزای حسینی
    سکوت
    همه چیز در اختیار خداست
    دعوت شیطان
    آیه مباهله
    نیت کار خیر
    امان از طمع!
    ناامید نباش

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^