در حديث معتبر آمده:
روزى موسى براى مناجات به كوه طور مىرفت، شيطان هم به دنبالش روان بود، يكى از اعوان آن رجيم درگاه، به او گفت: مگر به اغواى موسى هم اميد دارى؟ گفت: پدرش را از بهشت راندم، اميد است كه بتوانم وى را نيز گمراه كنم!!
خود را به حضرت موسى رساند، موسى وى را با كلاهى هزار رنگ ديد، از رنگهاى كلاهش سؤال كرد، پاسخ داد: به اين رنگها دل مردم را برده و آنان را مىفريبم، اى موسى! براى تو هزار و پنج كلمه نصيحت دارم، گوش كن تا برايت بگويم كه تو را در اين مواعظ منفعت هست.
حضرت فرمودند: مرا به موعظه تونيازى نيست، جبرئيل نازل شد و عرضه داشت:
پنج كلمه او را بشنو و از بقيه صرفنظر كن كه در بقيه گفتارش اغوا دارد، موسى ايستاد و فرمود بگو.
شيطان گفت: پنج عمل است كه خود من در آن پنج عمل متصدى فريب و اغواى مردمم و به اعوان و انصارم وانمىگذارم كه از عهده آن برنيايند.
1- به وقت غضب خود را به اولاد آدم مىرسانم كه هيچ زمانى به اندازه وقت غضب تسلّط بر آنان ندارم، ممكن است به دو دقيقه غضب آنان را به قتل و يا گناهان ديگر بيندازم، پس در حال غضب خود را حفظ كن مبادا كه به هلاكت افتى.
2- در خود عجب و خود پسندى راه مده؛ زيرا عجب و تكبر مرا به اين تيرهبختى نشاند، در حدى كه رانده درگاه حق شدم و مورد لعن او و بندگانش قرار گرفتم.
3- با زن اجنبيه خلوت مكن كه من تمام قدرتم را براى به عصيان كشيدن تو به كار مىگيرم و كمتر كسى مىتواند در خلوت خود را حفظ كند.
4- تا مىتوانى با خداى خويش عهد و نذرى مبند كه من تا جايى كه قدرت دارم نمىگذارم كسى به عهدش پاى بند باشد و مخالفت نذر علاوه بر اين كه عصيان كرده مورد غضب خدا هم هست.
5- چون قصد دادن صدقه كردى عجله كن ورنه تو را از فضيلت آن محروم خواهم كرد
منبع : پایگاه عرفان