قال ابومحمد الحسن العسکری(ع): «عَلاماتُ المُؤْمِنِ خمْس: صَلاةُ الْخَمْسِین، وَ زِیارَةُ الْأرْبِعَینِ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیمِینِ، وَ تَعفیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم؛ امام حسن عسکری(ع) فرمود: نشانه های مؤمن پنج چیز است: پنجاه رکعت نماز (نماز یومیه و نمازهای نافله)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، جبین را در سجده بر خاک گذاردن، بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند گفتن».[1]
قال ابوجعفر(ع): «زِیارَةُ قَبْرِ رَسُولِ اللهِ(ص) وَ زِیارَةُ قُبُورِ الشُّهَداءِ وَ زِیارَةُ قَبْرِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی(ع) تَعْدلُ حَجَّةً مَبْرُورَةً مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ؛ امام باقر(ع) فرمودند: زیارت قبر رسول خدا وزیارت مزار شهیدان و زیارت مرقد امام حسین(ع) معادل است با حج مقبولی که همراه رسول خدا(ص) به جا آورده شود».[2]
عن النبی(ص) قال: ... «وَ هِی أطْهَرُ بُقاعِ الْأرْضِ وَ أعْظَمُها حُرْمَةً وَ إِنَّها لِمَنْ بَطحاءِ الْجَنَّة؛ پیامبر(ص) می فرمایند: کربلا پاک ترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگ ترین بقعه ها است و الحق که کربلا از بساط های بهشت است».[3]
امام صادق(ع): «یا زُرارَة! إِنَّ السَّماءَ بَکَتْ عَلی الْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام اَرْبَعِینَ صَباحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَکَتْ أرْبَعینَ صَباحاً بِالسَّواءِ وَ إِنًّ الشَّمْسَ بَکَتْ اَرْبَعِینَ صَباحاً بِالْکُسُوفِ وَ الْحَمْرَةَ... وَ إِنَّ الْمَلائکَةَ بَکَتْ اَرْبَعِینَ صَباحاً عَلَی الْحُسَینِ(ع)؛ ای زراره، آسمان چهل روز بر حسین(ع) خون گریه کرد و زمین چهل روز برای عزای آن حضرت گریست به تیره و تار شدن و خورشید با کسوف و سرخی خود چهل روز گریست... و ملائکه الهی برای آن حضرت چهل روز گریستند».[4]
اشاره
واژه اربعین از اصطلاحاتی است که در متون دینی، حدیثی و تاریخی کاربرد زیادی دارد. آثار چهل روز اخلاص، حفظ چهل حدیث، دعای چهل نفر، قرائت دعای عهد در چهل صبح، گریه چهل روز زمین، آسمان و فرشتگان بر امام حسین، استحباب زیارت اربعین و... از جمله مواردی است که جایگاه این عدد را در معارف اسلامی بیان می دارد.[5]
مهم ترین دلیل بزرگداشت اربعین سید الشهداء، روایت مرسله ای از امام حسن عسکری(ع) است که نشانه های مؤمن را پنج چیز دانسته و یکی از آنها را زیارت اربعین عنوان نموده اند.[6] افزون بر این، امام صادق(ع) زیارت اربعین را به صفوان بن مهران جمال تعلیم داده است که در آن به بزرگداشت اربعین تصریح شده است.[7]
حضرت امام صادق(ع) در ابتدای زیارت اربعین با پنج سلام، ارادت خود را به آستان اباعبدالله ابراز می دارد و زائر، با عرض این سلام ها خود را به پیشگاه آن حضرت نزدیک می کند و با تکرار آنها روح و روان خود را از زشتی ها و پلیدی ها پاک می نماید.
حضرت امام صادق(ع) در بخشی از زیارت اربعین می فرماید: «خدایا! امام حسین(ع) جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی، سرگردانی و گمراهی نجات دهد».[8]
چهل روز گذشت
چهل روز گذشت... در آن غروب خون آلود، هنگامی که خنجر شقاوت ها و نامردی ها، گلوی آخرین مبارز را درید، آن گاه که زنان و فرزندان داغدیده در میان رقص شعله های آتش خیمه هایشان، به سوگ مردان در خون غلتیده خود نشسته بودند، دشمن به جشن و سرور ایستاد، خیابان ها و کاخ ها را برای جشن ها مهیا ساخت و به انتظار ماند تا در میان دل های چون لاله پر خون اسرا به برپایی جشنی تمسخرآمیز بپردازد.
اما زینب، این ستون پابرجای کاروان اسرا همه چیز را به گونه ای دیگر رقم زد. به راستی چه کسی می داند چگونه زینب با وجود سنگینی کوهی از مصائب بر شانه هایش، بغض غم ها را فرو داد و قدم بر قله رفیع عزت و آزادگی گذاشت.
با سخنان زینب، کربلا به بلوغ رسید و خون شهدا جوشید و جوشید تا آن جویبار خونی که در غریبانه ترین حالت ممکن بر زمین جاری شده بود، در اربعین حسینی، رودی خروشان شد. چهل روز بود که یزیدیان جز رسوایی و بدنامی چیزی ندیده بودند و بزم و شادی شان آلوده به شرم و ندامت شده بود. چهل روز بود که درخت اسلام ریشه در خون شهدا، استوارتر و راسخ تر از همیشه، به سوی فلک قد می کشید.
اربعین است، هنگام میثاق و پیمان دوباره؛ کاروان به مقصد می رسد... .
اندیشه و رفتار امام حسین(ع) در همه ابعاد اسوه است؛ لیکن برخی موضع گیری های امام معصوم(ع) آن قدر شفاف و درست می درخشید که همگان را به سوی خویش فرامی خواند. آنچه در زندگی و سیره امام حسین بیش از همه برتری ها می درخشد، نهضت و قیام امام در برابر طاغوتیان بنی امیه است که با اساس دین، مخالف بودند. از برکت قیام امام حسین(ع) این مخالفت ریشه کن شد و خطر آن از سر دین و امت اسلام کنار رفت.[9]
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»؛ این جمله و شعار نشان دهنده پیوستگی و تداوم خط درگیری حق و باطل در همه زمان ها و مکان هاست. نبرد عاشورا اگرچه از نظر زمان، کوتاه ترین درگیری بود که فقط نیم روز طول کشید، ولی از نظر امتداد، طولانی ترین درگیری با ستم و باطل است. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک سرزمین نبوده است.[10]
حایر
اصطلاحاً به محدوده حرم حسینی و اطراف آنکه شامل قبر مطهر، صحن و رواق و موزه و غیره است «حایر» گفته می شود. در آن مکان مقدس، دعا مستجاب است؛ حتی برخی ائمه برای شفا به حایر حسینی متوسل می شدند. به اهل کربلا و ساکنان حرم نیز حایری گفته می شود.[11]
امام حسین(ع) و حقوق بشر
یکی از مسائلی که در ادیان آسمانی، به ویژه در اسلام وجود داشته و مورد بحث و گفت وگوی پیروان مذاهب بوده و می توان گفت از اصیل ترین قوانین الهی است، مسئله حقوق بشر است. انسان ها هر عقیده و مسلکی که دارند و در هر زمان و مکانی که هستند، باید به حقوق فردی و اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خود برسند.
اساس نهضت و قیام رهبران الهی دو چیز بود؛ رعایت کردن حقوق انسان ها و آزادی که به راحتی می توان گفت اگر حقوق انسان ها بر اساس موازین الهی داده نشود و یا حریت و آزادگی از بشر سلب شود، جوامع بشری مانند حیوانات و درندگان خواهند زیست.[12]
دلیل ماندگاری اندیشه امام حسین(ع)
بالاترین معرفت در مکتب امام حسین(ع) دریافت عظمت حق و خداترسی است. این امام بزرگوار کسی مثل یزید را شایسته رهبری مسلمانان نمی دانست؛ چون یکی از نقطه ضعف های یزید بی پروایی در برابر خداوند بود. از بعد دیگر مکتب امام حسین(ع) حق محور بوده و بر پایه آزادگی بنا شده است و پارسایی و وارستگی از ویژگی های بارز امام و یارانش به شمار می رود. عدالت خواهی یکی از برجسته ترین وجوه قیام است، قیامی که برای اجرای حدود الهی اتفاق افتاد. به گفته امام حسین(ع) اصحابش بهترین یاران یعنی بیداردل، پرواپیشه و در برابر دشمن سازش ناپذیر بودند. کرامت و عزت نفس از خصوصیات آنان بود و فداکار و فروتن و ازخودگذشته بودند و همین ابعاد باعث جاودانگی آرمان و اندیشه این قیام به شمار می رود.[13]
چراغ راه
مقام معظم رهبری:
ـ «زینب کبری(س)، به مقتدرترین سلاطین زمان خودش در وقتی که خود او اسیر در دست آن سلطان ظالم و سفاک است، می گوید که هر کاری می توانی بکنی، بکن اما نخواهی توانست ما را از صحنه تاریخ بیرون ببری و راه ما را محو کنی تا بشریت نتواند این راه را برود».[14]
ـ «بخش عمده ای از حماسه بزرگ ماندگار عاشورا متعلق به حضرت زینب کبری(س) است».[15]
ـ «حضرت زینب آن کسی است که از لحظه شهادت امام حسین، این بار امانت را بر دوش گرفت و شجاعانه و باکمال اقتدار، آن چنان که شایسته دختر امیرالمؤمنین است در این راه حرکت کرد».[16]
ـ «گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج چندین ساله زینب کبری از این قبیل است».[17]
زلال قلم
سلام بر اربعین
به آب زد. غبار راه را به فرات سپرد و راه افتاد؛ با پاهایی که به فرسودگی و ناتوانی رسیده بودند. پیش رفت؛ درحالی که به قامت دوست و هم سفرش تکیه داشت. در هر قدم، عطر مقدس نام های خداوند را در هوا منتشر کرد. وقتی به مقصد رسید، دست بر قبر نهاد و سلام کرد؛ ولی فضای اطرافش را سکوت، فراگرفته بود. با دلی شکسته گفت: آیا دوست، جواب دوست خود را نمی دهد؟ باز در محاصره سکوت بود؛ شاید خیره شد به آسمان! شاید هم به خاک و بعد زمزمه کرد چگونه جواب گویی درحالی که بین سر و بدنت جدایی افتاده است؟
سلام بر اربعین! سلام بر سوگ به چله نشسته! سلام بر آسمان که چهل روز بغض شکسته اش را گریسته است! سلام بر سرهای بر نیزه رفته که به قتلگاه خویش بازآمده اند! سلام بر کاروان عزت و عزا که بار دل می گشایند و مصائب خود را به واگویه می نشینند! سلام بر زینب که در اوج بلا، چیزی جز زیبایی ندیده است!
می گریند؛ بلند بلند. دیگر کسی شماتتشان نمی کند. دیگر تازیانه ای برای سد کردن اشک های شان فرود نمی آید. می گریند که دیگر در محاصره نگاه های شوم نیستند. اینجا امن ترین وادی عشق است. اینجا می شود هرچه گله و شکایت را که از سفر به همراه دارند، واگویه کنند. اما این قلب های داغدیده، با چند روز و چند سال گریه سبک نخواهند شد. این مظلومیت، هیچ وقت رنگ نخواهد باخت.
هنوز و تا همیشه، این داغ تازه است
چهل روز از آن واقعه می گذرد. هنوز هم دل آسمان پر از اشک و سَرِ زمین به زیر است. هنوز هم خورشید، سرخ فام و صحرای کربلا شرمسار است. هنوز هم داغ حسین(ع) جان سوز است. عاشورا چنان صحنه هستی را دگرگون ساخت که گویی آثار قیامت بر اندامش هویداست و حسین و یارانش چنان بر تارک تاریخ درخشیدند و جاودانه شدند که هیچ گاه غبار زمان بر روی آزادگی و جسارتشان نخواهد نشست.
چگونه می توان عزت حسین(ع) را در عاشورا از یاد برد؟! چگونه می توان تصویر عباس(ع) را از ذهن دور داشت؟! مگر می توان آرامش و شکوه زینب(س) را نادیده گرفت؟! مگر می شود وجود سجاد(ع) را در شام ندید؟! چگونه می توان با کاروان داغدار حسین از کربلا تا شام همراه نشد؟! چگونه می شود سر بریده حسین و اهانت های یزیدیان را نادیده گرفت؟!
باز هم اربعین آمد؛ قرن ها از وقوع آن همه مصیبت می گذرد؛ ولی هنوز بغض ها تازه است، هنوز هم آسمان از نام حسین(ع) و عباس(ع) و سجاد(ع) و علی اصغر عطرآگین است. زخم این ناجوان مردی، التیام نیافته است؛ و گویی اربعین هر سال، نخستین اربعین حسینی است که عاشقان پیراهن صبوری می درند و تاب از دست می دهند و به عزای حسین(ع) و یارانش می نشینند.
قلم و چند قطره ای اشک واویلا
پریشانی گیسوان بادها بی قراری یکپارچه دریاها تبداریِ زمین ناگهان اربعین کاروان زخم و اسارت از راه می رسد و بغض چهل روزه خود را روی خاک سوخته پهن می کند. کربلایی از خون های همیشه تازه روایت می شود. مرثیه نیز پا به پای کاروانیان، خود را به دشت آلاله های پر پر رسانده است و هر سو که می نگرد، یا تصویر تیر و نیزه شکسته است یا حکایت سوزناک عمود آهنین.
عاشورا دیگربار ورق می خورد؛ خون و چکاچک شمشیرها و بی آبیِ دریادلان. کاروان غمبارِ اربعین از دیار سراسرْ آشوبگری یزید و از ناسپاسی هایِ پر عذاب شام رسیده است. این قافله با خطبه های اشک بر لب، همه عاشورائیان خود را آورده است به جز رقیّه(س) که نامش رباعی گونه در شام باقی ماند و درخشید. باقی ماند تا مثنوی ها پیشِ مظلومیتش برای همیشه الکن باشند.
اربعین یعنی آه هایِ از سفر بازگشته؛
یعنی داغ های به موطن رسیده.
اربعین گلستانِ ثمردهی اشک های عاشورا است.
سوختنِ آخرین قطره فرات در آرزوی لب های عبّاس(ع) است.
تکرار تنهایی های زینب(س) است که در کربلا و عصر عاشورا تولد یافت.
به راستی مقام اربعین با انبوهی از این اندوه ها کمتر از عاشورا نیست و قلم های ما هرگز نمی توانند آن گونه که باید به سوگ بنشینند. این قلم ها که هیچ سطری از تشنگیِ مردان خورشید را نچشیده و منظومه بلند آوارگی را همراهی نکرده و از خارستان های ناتمام و گستاخ عبور نکرده اند، چگونه خواهند توانست به منزلتِ اربعین دست پیدا کنند؟
قلم ها تنها می توانند حوالیِ نام و یاد اربعین، چند قطره ای اشکِ «واویلا» بریزند. و دلتنگِ نوشتن از تنهاییِ خودشان باشند.
هر اربعین که می آید، واژه ها تنها می توانند سینه زنان کنار گریه های ظریف جابر بنشینند. جابر، زائر دلسوخته اربعین است که پس از مصافحه با پیامبر(ص)، همان دست ها را به تبرّک تربت حسین(ع) کشاند.
هر اربعین که بیاید، قلم ها با حزن آلودترین لحظه هایشان هر چقدر هم که بکوشند، «یا حسین» هایِ جانسوز جابر را و آن حجم فراق را درک نمی کنند، چه برسد به خون گریه های زینب(س).
امان از روزهای نِی.
امان از مصائب ناگزیر
امان از اربعین
... و امان از دلِ زینب(س).
شعر
گرفتم از شقایق ها ردت را
نشان منزلت را مقصدت را
به دل دارم امید آنکه یک روز
ببوسم گوشه های مرقدت را
ایرج قنبری
صلات ظهر توفانی وزید از غربت جانم
سپس خون قیامت سر زد از چاک گریبانم
محرم تا محرم ماه خرمن می زند از اشک
عطش را آب خواهد داد شور نیزه بارانم
سر از محمل برون آور به سمت خیمه ها خواهر
ملائک صف به صف جمعند بر جسم پریشانم
شکستم روزه را با آب کوثر، هیچ حاجت نیست
لبم را تر کنی با اشک هایت ای همه جانم
تمام تار و پودم خواهر من، سوره عشق است
چه غم، بگذار چندین نیزه باشد رحل قرآنم
علیرضا قزوه
چنگ می زد بغض غربت بر گلوی خیمه ها
شطی از خون بود جاری روبه روی خیمه ها
گردبادی بود پیدا در کنار قتلگاه
ذوالجناح آسیمه سر می تاخت سوی خیمه ها
آه سرکش، خون و آتش، سینه های شعله ور
بر مشامش می رسید از دور بوی خیمه ها
آفتابی شعله ور آمد به استقبال او
از عطش لبریز اما آبروی خیمه ها
بر لبان خشکِ بانو، پرسشی سوزان نشست
پرسش خورشیدجوی و شعله خوی خیمه ها
رعد شد، غرید، سم کوبید و بی تابی گرفت
چنگ زد بغض غریبی بر گلوی خیمه ها
یال گلگون، زین وارونش پیامی تازه داشت
رفت بر باد از نگاهش آرزوی خیمه ها
سر به زیر افکند و اشکی خیمه زد در چشم او
از اسارت بود زان پس، گفت وگوی خیمه ها
شیهه ای از دور می آید به گوش کاروان
بی قراری می کند در جست وجوی خیمه ها
محمدعلی مجاهدی (پروانه)
چه مقدار خون خورده باشد غروب
که پیش از سحر مرده باشد غروب؟
چه مقدار آیینة ریز ریز؟
گمانم که نشمرده باشد غروب
گمانم که بر دوش خود بی کفن
تنت را خدا برده باشد غروب
چه کرده است با خیمه آفتاب
که از شعله آزرده باشد غروب؟
چه کرده است سر بر سر خیزران
که قرآن به سر برده باشد غروب؟
خدا خواست با یاد آن ظهر سرخ
از آغاز افسرده باشد غروب
زمین ناز خورشید را می کشید
مبادا که پژمرده باشد غروب
نغمه مستشارنظامی
آورده اند که...
روایت یک مجلس
در مجلس بزم یزید، به ظاهر تمام برنامه ها به خوبی پیش می رفت؛ تا آن هنگام که قافله سالار صبر و شکیبایی قد برافراشت و همه چیز را وارونه ساخت. او که سخنش، سخن علی، عصمتش فاطمه گونه و بردباری اش حسن وار بود، با کلام نافذ خود قیامی حسینی به پا داشت و شام سرور یزید را به شام سوگ مبدل ساخت.
«... چگونه می توان انتظار دل سوزی از پسر کسی را داشت که دهانش جگر پاکان را درید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان روئید؟»
سکوت همه جا را فرا گرفت. یزید پیش از این، خود را از فرزندان خندف (بانویی خیراندیش) خوانده بود و گفته بود که با سیزده واسطه به او می رسد؛ در صورتی که بانوی کاروان عشق به او یادآوری می کرد که جده نزدیک او هند، مادر معاویه بوده است.
زینب(س) با تمام توان ندا می دهد: «هر نیرنگی خواهی بزن و هر اقدامی که می توانی بکن. از هر کوششی ]که می توانی[ دریغ منما، سوگند به خدا، نه می توانی نام ما را محو کنی و نه می توانی وحی ما را خاموش کنی، رأی تو سست و شماره ایام دولت تو اندک است. آگاه باشید لعنت خدا بر ستمگران باد.[18]
خطبه های زینب نه تنها وضع مجلس یزید، بلکه اوضاع شام را دگرگون ساخت. رعب و وحشت در دل یزید و یزیدیان ایجاد شد. یزید نمی توانست شعله سخن زینب را خاموش کند. پس از خطبه های زینب(س)، سیاست ظاهری یزید دگرگون گشت، او در ظاهر اظهار پشیمانی می کرد و گناه را به گردن ابن زیاد می انداخت.[19]
به دستور یزید، رفتار و اخلاق نیکی با اهل بیت پیش گرفتند و هودج شترهای آنان را با پارچه های پرزرق و برق آراستند تا راهی کربلا شوند و از آنجا به سوی دیار خود روند. لیکن زینب که از هوشیاری و قاطعیت مثال نزدنی برخوردار بود، می دانست که یزید می خواهد با این کارها خون شهدا را لوث کند. لذا بی درنگ فرمود: «هودج ها را سیاه کنید تا همه بدانند ما در سوگ شهادت فرزندان زهرا(س) به سر می بریم.» این سخنان زینب شور و هیجان عجیبی در بین مردم به پا کرد.[20]
آورده اند که ...
آیین
وقتی وارد شدیم، همه عودسوزها روشن بودند. تالارها بیش از حد معمول آراسته به نظر می رسید. فرمانروای عرب ها بر تخت نشسته بود و طبقی زرین در مقابلش گذاشته بودند. فرمانروا جامی بلورین را سر ریز می کرد و دیگران پیاله های خود را به سلامتی او بر هم می زدند.
شنیده بودم فرمانروا یا به قول خودشان خلیفه در جنگی بزرگ پیروز شده. می گفتند آنچه در طبق است سر سرکرده دشمنان اوست که کشته شده و خاندانش را به اسارت آورده اند. اگر حرف و حدیثی هم نبود، شلوغی شهر، آن پارچه های رنگارنگ آویخته از در و دیوارها، آن صدای ساز و آوازها و هلهله ها خبر از شور و شادی می داد. وقتی در معابر راه می رفتی، راه به راه با زنانی روبه رو می شدی که زر و زیور به خود آویخته بودند و حلوا و شیرینی تعارف می کردند، آن قدر که بوهای به هم آمیخته هل و زنجبیل و دارچین خسته ات می کرد. این بار نمی خواستیم زیاد بمانیم. سرورم، یعنی سفیر روم برای مأموریتی آمده بود و آن روز در کاخ سبز دعوت بودیم، درست در وسط آن مجلس نوشانوش و نزد آن طبق شگفت انگیز.
ساعتی از مصاحبتمان با فرمانروا نگذشته بود که سرورم پرسید: راز این طبق و آنچه در آن است چیست؟ خلیفه جواب داد: تو را چه به این کارها؟
جناب سفیر پابه پا شد و گفت: وقتی من به کشور خود بازگردم پادشاه از چیزهایی که دیده ام سؤال خواهد کرد. دوست دارم ماجرای این طبق و سر داخل آن را بدانم تا برایش تعریف و او را در شادی شما شاد کنم.
خلیفه جام بلورین را پایین آورد و گفت: این سر حسین پسر علی بن ابی طالب است.
سفیر پرسید: مادرش کیست؟ خلیفه دوباره جام را به سمت دهان خود برد و نزدیک دهانش نگه داشت و گفت: فاطمه دختر رسول خدا و محتوای جام را به گلو ریخت.
سفیر سرخ شد، دستانش را مشت کرد و گفت: نفرین بر دین تو! آیین من بسی بهتر از کیش و مسلک توست. چراکه پدرم یکی از نوادگان داوود نبی است و میان من و حضرت داوود نسل های زیادی آمده اند و رفته اند. با وجود این، مسیحیان به من احترام می گذارند و خاک پایم را به عنوان تبرک برمی دارند، آن گاه شما فرزند ... دختر ... پیامبرتان را ... . صدایش می لرزید و کلمات قطعه قطعه می آمدند و مثل صدای دهل، سکوت تالار را می شکستند.
خلیفه هیچ نمی گفت. اطرافیان نیز پیاله ها را در کنار قدح گذاشته بودند. سفیر نیز دیگر توان سخن گفتن نداشت، به سختی نفسش بالا می آمد. فضا سنگین و تحمل ناپذیر شده بود. انگار مرگ به دنبال طعمه می گشت. چند دقیقه بعد سفیر به حالت عادی برگشت و آرام رو به خلیفه گفت:
ماجرای کلیسای حاضر را شنیده ای؟
خلیفه عرب ها پاسخ داد: بگو تا بشنویم.
جناب سفیر همان طور که ایستاده بود شروع کرد: کلیسای حاضر در سرزمینی بین چین و عمان قرار دارد و در محرابش صندوقچه ای از طلا آویخته اند و در داخل آن ناخنی وجود دارد که می گویند برای مرکب حضرت عیسی است. مسیحیان، اطراف آن صندوقچه را با حریر تزیین کرده اند و به دور آن طواف می کنند، آن را می بوسند و در جوارش از خداوند حاجت می خواهند، ولی شما فرزند دختر پیامبرتان را می کشید و به می خواری می نشینید؟ خداوند برکت را از شما و دینتان بردارد.
خلیفه رنگ به رنگ شد. برخاست و نشست و صدایش در تالار پیچید: او را بکشید.
جناب سفیر گفت: مرا خواهی کشت؟
شنید: آری.
سفیر چند قدم به سمت خلیفه رفت و گفت: بدان و آگاه باش که من شب گذشته پیامبر شما را در خواب دیده ام که به من مژده بهشت می داد. تا اکنون تعبیر آن را نمی دانستم، ولی حالا شهادت می دهم به پیامبری اش. چند قدم دیگر جلو رفت، سر را از طبق برداشت، بوسیدش و به سینه چسباند و سخت گریست. صدای خلیفه بر سرمان آوار شد: جلاد!
دقایقی بعد تالار بوی خون می داد.
حال ما
روزی امام سجاد(ع) در بازار دمشق قدم می زد که منهال بن عمرو با آن حضرت ملاقات کرد. و گفت: ای رسول خدا روز خود را چگونه به شب می رسانید؟
حضرت فرمود: روز را به شب می رسانیم مانند قوم بنی اسرائیل که فرعون، پسران و مردان آنها را می کشت و زنانشان را زنده می گذاشت. ای منهال! زمانی بود که عرب بر عجم فخر می ورزید که محمد از اعراب است و زمانی بود که قریش بر همه اعراب فخر می فروختند که محمد از قبیله قریش است و روزگاری نیز بر ما سپری شد که حق ما را ظالمانه گرفتند، ما را به قتل رساندند و از وطنمان راندند و در این مصیبت که بر ما وارد شده تنها می توانیم بگوییم: انا لله و انا الیه راجعون.[21]
نخستین زیارت
عطیه عوفی نقل می کند: همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر حسین بن علی بن ابی طالب بیرون آمدیم. هنگامی که به کربلا وارد شدیم، جابر خود را به کنار فرات رسانید و غسل کرد، لنگ به کمر بست و حوله را بر دوش انداخت و خود را خوش بو ساخت. هرگامی که برمی داشت، ذکر خدا می گفت تا آنکه نزدیک قبر رسید. به من گفت: دستانم را بر قبر او بگذار؛ چنان کردم. خود را بر قبر مطهر انداخت و بیهوش افتاد. قدری آب بر او پاشیدم؛ وقتی به هوش آمد سه بار گفت: یا حسین! آیا دوست پاسخ دوستش را نمی دهد؟ آن گاه گفت: چگونه پاسخ دهی و حال آنکه رگ های گردنت بر پشت و شانه ات آویخته و بین سر و بدنت جدایی افتاده است؟[22]
عاقبت به خیر
وقتی کاروان اسیران وارد دمشق شد، آنها را بر پلکان مسجد متوقف کردند. ناگاه پیرمردی از اهل شام نزد آنان آمد و گفت: ستایش مخصوص خداوندی است که شما را کشت و فتنه را خاموش کرد. و هرچه می توانست به اسیران ناسزا گفت. وقتی ساکت شد، حضرت امام سجاد(ع) به او فرمود: «آیا قرآن خدا را تلاوت می کنی؟» گفت: آری! امام پرسید: «این آیه را نخوانده ای که خدا می فرماید: «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی».[23]
پیرمرد گفت: چرا! حضرت امام سجاد فرمود: «ما همان اهل بیت هستیم. سپس پرسید: آیا این آیه را نخوانده ای که می فرماید: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ.»[24] گفت: چرا! امام ادامه داد: «ما همان افرادیم».
آیا این آیه را نخوانده ای که می فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».[25]
گفت: چرا! فرمود: «ما همان اهل بیتی هستیم که قرآن می فرماید. پیرمرد دست خود را به سمت آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! من توبه کردم و سه بار تکرار کرد: بار خدایا! من از دشمنان آل محمد و قاتلین آنها بیزاری می جویم. من قبل از این قرآن را می خواندم؛ ولی تا امروز به معنی این آیات پی نبرده بودم.[26]
کتابستان (1)
1. گروهی از نویسندگان، سیری در سلوک حسینی؛ با معرفی و بررسی پانصد کتاب برگزیده درباره امام حسین(ع)، دفتر نشر معارف، چاپ اول، زمستان 1381.
مطالعه این کتاب از یک سو خواننده گرامی را به شناخت نسبتاً خوبی درباره حادثه کربلا می رساند و از سوی دیگر سیر مطالعاتی منابعی را از آثار مربوط به این حادثه، پیش روی او می گذارد تا به راحتی و اطمینان بتواند به تکمیل شناخت های خود در این عرصه بپردازد.
2. فاضل، محمد، تحلیل تاریخی اربعین حسینی، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، چاپ اول، زمستان 1381.
محور اصلی بحث در این کتاب، اثبات ورود اهل بیت(ع) به کربلا در بیستم صفر سال 61 هجری قمری است که دفن سرهای به شام برده شده نیز در آن روز و توسط امام سجاد(ع) صورت گرفته است. نویسنده در ابتدا به مبنای تاریخی اربعین در آثار بزرگان می پردازد؛ آن گاه نظریه سید بن طاووس را نقد و بررسی می کند و در خاتمه به دیدگاه سید مقرّم اشاره می کند و یافته های خود را به رشته تحریر در می آورد.
3. پورامینی، محمدامین، اربعین حسینی پژوهش در بازگشت اهل بیت(ع) از شام به کربلا، انتشارات حسنین، چاپ اول، 1382.
نویسنده ابتدا به زیارت قبر امام حسین(ع) اشاره می کند و بعد به آمدن جابر و ورود اهل بیت(ع) به کربلا می پردازد، آن گاه نظریه های مختلف را مورد بحث و بررسی قرار می دهد.
4. جمعی از نویسندگان، مجموعه مقالات همایش امام حسین(ع)، مرکز چاپ و نشر مرکز جهانی اهل بیت، با مشارکت نشر شاهد، چاپ اول، اسفند 1381.
در این مجموعه از زندگی فردی امام حسین(ع) تا رویکرد رفتار و گفتار او در زندگی اجتماعی سخن رفته است؛ به گونه ای که مجموعه مقالات، سیر خاصی را طی می کنند و مطالب ارائه شده، کلیت منسجم دارند. نویسندگان، هر یک به بعدی از شخصیت و قیام امام حسین(ع) پرداخته اند. سیمای حسین(ع) در زیارت نامه ها، سیماشناسی سیدالشهدا در آیینه زیارت ناحیه و صداقت در گستره سیاست از سرفصل های این مجموعه است.
کتابستان (2)
1. مهاجرانی، سید عطاء الله، پیام آور عاشورا، تهران، نشر اطلاعات، 1371.
2. دکتر منصوری لاریجانی، اسماعیل، زینب کبری، فریادی بر اعصار، تهران، نشر آیه، 1378.
3. دکتر بنت الشاطی، بانوی کربلا، مترجم: حمیدرضا صدر، 1361.
4. صادقی اردستانی، احمد، زینب قهرمان ـ دختر علی، تهران، مطهر، 1372.
5. نصیری، بدرالدین، زینب از عاشورا تا اربعین، تهران، بی تا.
6. رنجبر، محسن، نقش امام سجاد در رهبری شیعه پس از واقعه کربلا، نشر معارف، 1381.
7. ستاد برگزاری برنامه های فرهنگی، از عاشورا تا اربعین، تهران، امیرکبیر 1379.
8. قنبری همدانی، حشمت الله، بعثت بدون وحی ـ از مدینه تا شام، نشر امیرکبیر، 1382.
پینوشتها:
[1]. وسائل الشیعه، ج 10، ص 373.
[2]. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 266.
[3]. بحارالانوار، ج 98، ص 115.
[4] . مستدرک الوسائل، ج 10، ص 314.
[5]. عبدالکریم پاک نیا، اربعین در فرهنگ اهل بیت(ع)، نشریه مبلغان، ش 21، ص 33.
[6]. نک: شیخ مفید، المزار، ص 53.
[7]. شیخ طوسی، مصباح المجتهد، صص 788 و 789.
[8]. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.
[9]. حبیب الله احمدی، امام حسین(ع)، الگوی زندگی، انتشارات فاطیما، چ 3، ص 15.
[10]. گروهی از نویسندگان، سیری در سلوک حسینی، دفتر نشر معارف، زمستان 1381، ص 221.
[11]. همان، ص 223.
[12]. جمعی از نویسندگان، مجموعه مقالات همایش امام حسین(ع)، مرکز چاپ و نشر مجمع جهانی اهل بیت، 1381، چ 1، ص 126.
[13]. برداشت آزاد از عزت و افتخار حسینی (مجموعه مقالات)، با مقدمه : دکتر سیدجعفر شهیدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382، چ 1، ص 251.
[14]. htt: //WWW.Aviny.com/bozorgan/ayatollah - khamanei
[15]. همان.
[16]. همان.
[17]. همان.
1. سید بن طاووس، لهوف، ترجمه: عباس عزیزی، انتشارات صلوه، زمستان 1380، صص 215 ـ 217؛ علامه طبرسی، احتجاج، ج 2، صص 34 و 35.
[19]. عباسقلی خان سپهر، الطراز المذهب، صص 80 و 81.
[20]. همان، ص 480.
[21]. لهوف، ص 261.
[22]. محمد امین پورامینی، اربعین حسینی (پژوهشی در بازگشت اهل بیت از شام به کربلا)، انتشارات حسنین، 1382، چ 1، ص 29.
[23]. «بگو من در مقابل زحمت هایی که برای شما کشیدم چیزی نمی خواهم مگر دوست داشتن اهل بیتم». (شوری: 23)
[24]. «حق آن را به ذوی القربی، یعنی اهل بیت خود عطا کن». (اسراء: 26)
[25]. «یعنی جز این نیست که خدا در نظر دارد پلیدی ها را از شما دور کند و شما را پاک و پاکیزه نماید. یک نوع پاکیزه نمودن مخصوص». (احزاب: 33)
[26]. نک: بحارالانوار، [زندگانی حضرت امام حسین(ع)]، ترجمه: محمد جواد نجفی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، 1396 هـ .ق، ج 10، ص 201.
محمدکاظم بدرالدین
رقیه ندیری
منبع : پایگاه حوزه