دو بانوی اسلام شناس غربی، آن ماری شیمل و کارِن آرمسترانگ، در دو اثر برجسته و پرفروشی که درباره پیامبر اسلام و تعالیم وی نوشته اند،4 هر کدام، دست کم، یک فصل را به مدارا و خوش خُلقی و صالح طلبی و گذشت و مهربانی پیامبر(ص) اختصاص داده اند و او را «پیام آور رحمت» برای تمامی انسان ها دانسته اند، در حالی که همه مسلمانان، این سخن مشهور پیامبر خدا را باور دارند که فرمود: «هیچ کس در عالم، به اندازه من در راه خدا آزار ندیده است».5 پس او آزار می دید و باز هم مهربانی می ورزید.
پیام رحمت
رحمت که در قرآن کریم، صدها بار به عنوان صفت خدا و پیامبرش و مسلمانان به کار رفته و یا به آن توصیه شده است،6 در نگاه لغت شناسان عرب و مفسّران قرآن، صفتی جاع و آمیزه ای از تمامی تسامح، گشاده رویی، مسالمت جویی، آسان گیری، انصاف و دوستی) است.7
در قرآن می خوانیم که: «خدا، رحمت را بر خود، تکلیف کرد»8 و «رحمتش همه موجودات عالم را در بر می گیرد».9 یک بررسی ساده نشان می دهد که هیچ صفحه ای از قرآن کریم نیست که در آن، به صفت «رحمت» خداوند، اشاره نشده باشد و تازه، این، با صرف نظر از سایر صفاتی است که یاد کردیم و زیر مجموعه صفت رحمت و مندرج در آن هستند، مثل: عفو، مغفرت، شرح صدر، لطف، اُلفت و ... با این حساب، قرآن کریم را می توان «پیام رحمت» از جانب خداوند شمرد؛ خداوندی که خود، «اَرحم الراحمین» یا «مهربان ترین مهربانان»10 است.
قرآن، همچنین به این نکته اشاره می کند که خداوند، محمد(ص) را «پیام آور رحمت» قرار داده است: «ما تو را نفرستادیم، مگر برای آن که رحمتی برای جهانیان باشی»11 و پیامبر نیز در نتیجه رحمتی که خدا در وجودش نهاده، «نرم خو»12 و «رئوف و مهربان»13 است، تا آن جا که علی(ع) می فرماید: «چنان نرم خو و گشاده رو بود که مسلمانان، او را پدر خویش می دانستند».14
بدین ترتیب، روشن است که «آموزگار رحمت»، خداوند است و محمّد(ص)، ایینه تمام نمای صفات پروردگار خویش (از جمله صفت رحمت) و میراث برِ این صفات است.
رحمت با همگان
خداوند به پیامبرش می گوید که: «مسلمانان را [چون جوجگان]، در زیر بال و پر رحمت خویش بگیر»؛15 امّا از نگاه خداوند، رحمت پیامبر، باید فراگیر باشد و به صورت «مدارا» و «مصالحه جویی» و «گفتگو»، در رفتار با دشمنان خدا و پیامبر (مشرکان) نیز ظاهر شود. بدین ترتیب، به پیامبر(ص) دستور داده می شود که سهمی از غنایم جنگی را در راه به دست آوردن دل آنان و ترغیب آنان به مسلمان شدن و ترک دشمنی، خرج کند.16 حتّی وقتی حمزه (عموی پیامبر و بزرگ بنی هاشم) در جنگ اُحُد به شهادت می رسد و هند (همسر ابوسفیان) جسد وی را مُثله می کند و جگر وی را می خورد و پیامبر(ص) سوگند می خورد که در انتقام، هفتاد تن از مشرکان را بکُشد و به همان گونه مُثله نماید، ایه نازل می شود که: «هرگاه خواستید مجازات کنید، تتنها به مقداری که به شما تعدّی شده است، کیفر دهید و البته اگر شکیبایی ورزید [و درگذرید]، این برای شما بهتر است».17
خداوند، در قرآن، پس از آن که احکام قصاص مجرمان رابیان می کند، از مسلمانان می خواهد که حقّ خود را در قصاص، ببخشند تا کفّاره گناهانشان باشد، در عین این که می توانند آن را نبخشند.18
بالاتر از بخشش مُجرم، ضرورت گفتگو م دارا با فرعون است که ادّعای خدایی کرده است. در قرآن می خوانیم که خداوند به موسی و هارون، دستور داد که به سوی فرعون بروند و با او به نرمی و ملایمت سخن بگویند تا شاید بیدار شود.19
با این همه تأکید خداوند بر جنبه های گوناگون رحمت، واضح است که وظیفه مسلمان در برابر یکدیگر چیست: «محمد، پیام آور خداست و کسانی که با اویند، در برابر کافران، سختیگر و در میان خویش، مهربان اند».20 در این زمینه، به یقین، چنان که در قرآن آمده است، پیامبر خدا «بهترین الگو»21 است.
پیامب(ص)، الگوی رحمت
محمّد (ص) «بهترین الگو» و دارای «خُلق عظیم»22 است. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «رسول را از طریق شناخت رسالتش (یعنی قرآن) بشناسید»23 و امام باقر(ع) فرمود: «خُلق عظیم» که خداوند، پیامبرش را به داشتن آن توصیف می کند، همان «اسلام» است.23 پیامبر(ص) خود فرمود: «پروردگارم مرا تربیت کرد و ادب آموخت»24. پس می توان نتیجه گرفت که اوّلاً اسلام (یعنی همان مجموعه عقاید و احکام و اخلاق که میراث پیامبر برای ماست)، راه شبیه شدن به پیامبر و نزدیک شدن به او و خدای اوست و ثانیاً آنچه ما امروزه به عنوان اسلام می شناسیم، اگر با اخلاق عملی و سلوک فردی و اجتماعی پیامبر(صِ) تفاوت دارد، یقیناً برداشت ما از اسلام، خطاست و باید به استناد الگوی نبوی، آن را تصحیح کنیم.
الف. نمونه گفتارها
پیامبر(ص) می فرمود: «من به عنوان رحمت، مبعوث شده ام.25 شبیه ترینِ شما به من، کسی است که خوش اخلاق تر و نرم خوتر و با خویشانش نیکوکارتر و با برادران دینی اش دوست تر و در کار حق، شکیباتر و بر خشم، چیره تر باشد و دیگران را بیشتر ببخشد و در خُرسندی و ناخرسندی، با انصاف تر باشد.26 با زمینیان مهربانی کنید تا آنها که در آسمان اند، بر شما رحمت آورند.27 اگر رحمتِ (شفاعت) مرا در آخرتْ انتظار دارید، به مردم، مهر بورزید.28 نیمی از ایمان، دوستی با مردم است.29 و اساس عقل، پس از ایمان به خدا، جلب محبّت مردم است.30
با مُسالمت و ملایمت، مخالفت ها و دشمنی ها کم می شوند و کینه ها از میان می روند و دل ها نرم و کارهای سخت، آسان می شوند.31 پروردگارم مرا ه مدارا کردن با مردم، فرمان داد، به همان سان که مرا به انجام دادن واجبات، فرمان داد.32 نیمی از زندگی خوش، مدارا کردن با مردم است.33 خردمندترینِ مردم، کسی است که بیشترین مدارا از او سربزند.34 مؤمن، آسان گیر و نَرم و با گذشت و خوش اخلاق است و کافر بر خلاف او، تندخو و سخت دل و دارای اخلاقی بد است.35 مُلایمت، میمنت (شگون) می آورد و تُندی، نحوست را با خود دارد.36
آسان بگیرید و سخت نگیرید و نوید دهنده باشید و گریزان کننده نباشید.37 دین خدا، آسان است.38 خداوند، مرا با دین آسان و با گذشت، مبعوث فرموده است.39 من مبعوث شده ام که محور بردباری و تحمّل باشم40».
ب. نمونه رفتارها
پیامبر خدا، در سال های پس از بعثت، در مکّه، آزارهای فراوانی از همشهریان مشرک خویش دید، از جمله آن که در حال نماز، در کنار کعبه، شکمبه شتر بر سرش خالی کردند و در راه خانه، هر روز، خاشاک و خاکستر و سرگین بر سر و رویش می پاشیدند.40 با این همه، هرگز آنان را نفرین نکرد؛ بلکه به تعبیر قرآن، برای هدایت آنان، جان خود را به خطر می انداخت41 و پیوسته می گفت: «پروردگارا! قوم مرا ببخش. آنها نمی دانند چه می کنند».42
ابو سفیان، بی تردید، بزرگ ترین و زیرک ترین و خونریزترین دشمن اسلام و مسلمانان و پیامبر بود؛ امّا پیامبر(ص)، در شب فتح مکّه، در حالی که شهر را در محاصره خود داشت و تمامی مشرکان قریش، تا ساعاتی بعد به اسارت او در می آمدند، با ابوسفیانْْ مذاکره کرد و مسلمان شدن او را پذیرفت و خانه او را همچون کعبه، پناهگاه امنْ اعلام کرد و هرگز درباره مجازات هند، همسر ابوسفیان – که دستور قتل حمزه را داده و سپس جسد او را مُثله کرده و جگر او را به دندان کشیده بود – سخنی بر زبان نیاورد و صبح روز فتح مکّه نیز در کنار کعبه ایستاد و همه مکّیان را – با همه آزار و ستم و جنایتی که در حقّ ایشان و مسلمانان روا داشته بودند – بخشید و فرمود: «بروید که همگی شما آزادید!».43
در هنگام ورود پیامبر و سپاه اسلام به شهر مکّه، سعد بن عباده که پرچمدار سپاه بود، فریاد زد که: «امروز، روز انتقام است. امروز، روز ذلت قریش است». پیامبر(ص) سریعاً علی(ع) را فرستاد تا پرچم را بگیرد و به عبدا] پسر سعد بسپارد و این شعار را فریاد بزند که: «امروز، روز رحمت است. امروز، خداوند، قریش را عزز گردانید».44
اُمّ حَبیبه – که دختر ابوسفیان، بزرگ قُریش بود - ، در مکّه مسلمان شد و با همسرش و گروهی دیگر از مسلمانان به حبشه هجرت کرد. پیامبر در مدینه بود که خبر درگذشت (یا مسیحی شدنِ همسر وی را شنید و اندوهگین شد و از بی پناه شدن وی در سرزمین غریب، آزرده خاطر گردید و با آن که اُمّ حبیبه دختر سرکرده دشمنان ایشان بود، از طریق نامه و وکالت، او را به شرط رضایتش به همسری خویش درآورد. ام حبیبه به مدینه آمد و در خانه پیامبر، سکونت گزید و در همان خانه، پیش از فتح مکّه، از پدرش ابوسفیان، پذیرایی کرد و پیامبر(ص) نیز این کار وی را صحیح شمرد.45
عبدالله بن اُبَی، از بزرگان یثرب بود و پیش از ورود پیامبر خدا به این شهر، ریاست او بر دو قبیله اوس و خزرج، مورد توافق قرار گرفته بود. با ورود پیامبر، عبدالله، جایگاه پیشین خود را از دست داد و با آن که مسلمان شد، در صف مخالفان پنهان سیاسی قرار گرفت و سرکرده گروهی شد که قرآن، آنان را «منافق» نامید؛ امّا با این حال، پیوسته در صف جماعت در مسجد النبی حاضر می شد و پیامبر خدا، حُرمت مسلمانی او را نگه می داشت و اجازه نمی داد که یارانش به عبدالله و دیگر منافقان مدینه – که پیوسته در پی توطئه بودند – بدون دلیل و شاهد، نسبتی بدهند یا اتّهامی بزنند.46
پیامبر(ص)، مسلمان شدن وحشی (غلام هند و قاتل حمزه) را پذیرفت و فرمود: «اسلام آوردن، گناهان پیش از مسلمانی را پاک می کند»47 و تنها از وی خواست که پیش چشم وی نباشد.48
گاهی مسلمانان، کودکان خود را به محضر پیامبر می آوردند تا ایشان نامی بر کودک بنهد یا دعایی بر وی بخواند یا اذان و اقامه در گوش وی بگوید؛ اما کودک، دامان پیامبر را نجس می کرد. والدین، آشفته می شدند و بر سر کودک، فریاد می زدند؛ امّا رسول خدا، کودک را باز پس نمی داد تا کودک به راحتی بول کند و می فرمود: «هیچ گاه از بول کردن طفل، جلوگیری نکنید» و چون کار به پایان می رسید و کودک را می بردند، حضرت به تطهیر جامه و تن خود، اقدام می کرد.49
رسول خدا، در برابر رفتارهایی که نمی پسندید، خود را به غفلت (ندیدن) می زد، به طوری که هیچ یک از مردم، از او مایوس نمی شد. اگر اهل مجلس از چیزی می خندیدند، او هم می خندید و اگر از چیزی تعجّب می کردند، او هم اظهار تعجّب می کرد ... اگر یارانش درباره آخرت سخن می گفتند، با آنان همراهی می کرد و اگر در موضوعی از دنیا و زندگی روزمره بحث می کردند، در بحث آنها مشارکت می جست، حتّی اگر بحث درباره خوردنی یا نوشیدنی بود50 و اگر کسی را سه روز نمی دید، از احوال او سراغ می گرفت و اگر بیمار بود، به عیادت او می رفت، حتّی اگر یهودی بود.51
پی نوشت ها:
- سلام شناسانی که دیدگاه هایشان فقط در سایت فارسی BBC از 22 تا 27 شهریور 1385 منعکس شده، عبارت اند از : پرنس چارلز (ولی عهد انگلیس)، جان اسپوزیتو، ویلیام چیتیک، ویلفرد مادلونگ، کارن آرمسترانگ، نُعام چامسکی، مایکل کودک، و ... این عدّه، غیر از غربیان برجسته دیگری (همچون: گوته، گورویچ، ولتر، گیوم، کارلایل، شیمل، فلوگل، ماسینیون، و نسینک، گیب، پتروشفسکی و ...) اند که پس از سال ها پژوهش درباره اسلام و محمد(ص) و قرآن، چنین دیدگاهی را مطرح نموده اند (ر.ک: قرآن در نگاه خاورشناسان، ع عطایی اصفهانی، ج 2؛ شرق شناسی، ادوارد سعید، ترجمه: عبدالرحیم گواهی؛ ماه نامه صفحه اوّل، ش 39 سخنرانی پرنس چارلز؛ ماه نامه اخبار ادیان، ش 28).
- انجیل مَتّی، باب 10، ایه 34.
- انجیل لوقا ، باب 22، ایه 36.
- محمد رسول خدا، آنه ماری شیمل، مترجم: حسن لاهوتی، تهران: علمی و فرهنگی: محمّد، کارن آرمسترانگ، مترجم: کیانوش حشمتی، تهران: حکمت.
- کنزالعُمّال، علی المتّقی الهندی، ج 3، ص 138.
- بر اساس کتاب المعجم المفهرس لألفاظ القرآن، خداوند، جمعاً بیش از پانصد بار در کتاب خویش، خود را با صفت «رحمت» یاد کرده است که نمونه آن، کاربرد «بسم الله الرحمن الرحیم» در آغاز تمامی سوره هاست.
- مجمع البیان، طبرسی، ج 1، ص 39 – 46؛ تاج العروس، زَبیدی، ج 6، ذیل «رحم».
- سوره انعام، ایه 12.
- سوره اعراف، ایه 56.
- سوره اعراف، ایه 151.
- سوره انبیا، ایه 107.
- سوره آل عمران، ایه 159.
- سوره توبه، ایه 128.
- أنساب الأشراف، بلاذری، ج 1، ص 388.
- سوره حجر، ایه 88؛ سوره شعراء، ایه 215.
- سوره توبه، ایه 60. نیز. ر.ک: الموسوعه الفقهیه، کویت: وزارت اوقاف، ج 11 (ذیل: خمس) ؛ ج 23 (ذیل: المؤلفه قلوبهم).
- سوره نحل، ایه 126.
- سوره مائده، ایه 45؛ سوره نساء، ایه 92.
- سوره طه، ایه 44.
- سوره فتح، ایه 29.
- سوره احزاب، ایه 21.
- سوره قلم، ایه 4.
- الکافی، کلینی، ج 1، ص 85.
- بحارالأنوار، مجلسی، ج 71، ص 391.
- همان، ج 71، ص 382.
- مسند أبی یعلی الموصلی، ج 11، ص 35.
- الکافی، ج 2، ص 240.
- کنزالعمّال، ج 3، ص 163.
- مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج 9، ص 54.
- بحارالأنوار، ج 71، ص 387.
- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 108.
- بحارالأنوار، ج 74، ص 409.
- أدب الدنیا والدین، الماوردی، ص 243.
- الکافی، ج 8، ص 540.
- همان، ج 2، ص 120.
- بحارالأنوار، ج 75، ص 52.
- همان، ج 71، ص 391.
- الکافی، ج 2، ص 119.
- السیره النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 260.
- کنزالعمّال، ج 3، ص 47.
- الکافی، ج 5، ص 494.
- مصباح الشریعه، [منسوب به] امام صادق(ع)، ص 155.
- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 24؛ السیره النبویه، ج 2، ص 26.
- سوره کهف، ایه 6.
- مجمع البیان، ج 7، ص 109.
- تاریخ صدر اسلام (عصر نبوّت)، غلامحسین زرگری نژاد، ص 526 – 533.
- سیره صحیح پیامبر، سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه: محمد سپهری، ج 4، ص 87.
- سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، ص 118.
- سیره نبوی، مصطفی دلشاد، ج 2، ص 512.
- أنساب الأشراف، ج 1، ص 358.
- راه روشن (ترجمه المحجه البیضاء)، فیض کاشانی، مترجم: علی حجّتی کرمانی، ج 2، ص 65.
- سنن النبی، [علامه] سید محمد حسین طباطبایی، مترجم: حسین استاد ولی، ص 45.
- مکارم الأخلاق، طبرسی، ص 17 و 21.
- همان، ص 19؛ أمالی الصدوق، ص 481.
منبع : پایگاه حوزه