الف. او فرزند پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله است.
در موضوع مباهله با نصارای نجران، پیامبر صلی الله علیه و آله ، مأمور گشت آنان را به مباهله دعوت کند و قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور می دهد که به آنان بگوید:
«..فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا و أبْناءَکُم و نِساءَنا و نِساءَکُم و أنْفُسَنا و أنْفُسَکُم ثمّ نَبْتَهِلْ و نَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الکاذِبینَ(1)».
«بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نمائیم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفسهای خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
مفسّران می نویسند: پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله با دو جگرگوشه خود، یعنی حسن و حسین علیهماالسلام و دخت گرامیش فاطمه علیهاالسلام و پسر عمویش علی علیه السلام به میدان مباهله گام نهاد، و این می رساند که امام مجتبی مصداق «أبنائنا» می باشد.
ب. مهر او پاداش رسالت
قرآن مجید به پیامبر دستور می دهد که به مردم بگوید: «قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجرا إلاَّ المَودَّةَ فِی القُربی»(2). «بگو من هیچ پاداشی جز دوستی نزدیکانم از شما درخواست نمی کنم».
مقصود از «القُربی(نزدیکانم)» بستگان پیامبر صلی الله علیه و آله است. تو گویی «آل» در «القربی» عوض از مضاف الیه است و تقدیر آیه چنین است: «إلاَّ المودّةَ فِی قُربایَ».
اخیرا، ترجمه ای از قرآن مجید به قلم یکی از مترجمان ایرانی منتشر شده که در آیات مربوط به ولایت بسیار کوتاه آمده و اکثر آنها را به صورت غیر صحیح ترجمه کرده است، و در ترجمه این آیه به گونه ای سخن گفته که گویا اجر رسالت این است که هر کسی به بستگان خود مهر بورزد نه به بستگان پیامبر. او از یک نکته غفلت ورزیده که واژه «القربی» در قرآن 16 بار به کار رفته، و گاهی مقصود از آن، بستگان انسان هاست و احیانا بستگان پیامبر است. تشخیص این دو، به فعل و یا قرائنی که مقصود را معین می کند، بستگی دارد. مثلاً آنجا که می گوید: «وَ إِذا حَضَرَ القِسمَة اُولوا القُربی و الیتامی و المساکین فارْزُقُوهُم...»(3). «آنگاه که اموال موروثی میان وارثان تقسیم می شود، به نزدیکان میت، هرچند وارث نباشند، و یتیمان و مستمندان، چیزی بدهید».
در اینجا مقصود، بستگان میت -هرکسی باشد- است، زیرا موضوع سخن، قسمت اموال اوست. ولی آنجا که خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله است، طبعا مقصود، بستگان او هستند، و در این آیه می فرماید: «قُل لا أسأَلُکم علیه اجرا» و در آیه دیگر می فرماید: «و آتِ ذَا القُربی حقّه»(4) «حق نزدیکان را بده»، از آنجا که در هر دو آیه، سخن با خطاب به پیامبر آغاز می شود، قطعا مقصود، بستگان پیامبر است.
من در مقاله ای، برخی از انتقادات خود را نوشته و برای جبران در چاپ های آینده برای مترجم یاد شده ارسال نمودم.
ج. عصمت و طهارت امام مجتبی علیه السلام در قرآن
قرآن مجید، به عصمت و طهارت اهل بیت علیهم السلام تصریح می کند، و یادآور می شود: «... إنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»(5).
«خداوند می خواهد پلیدی ها و ناپاکی ها را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».
مقصود از این اهل البیت همان پنج تن آل عباست که پیامبر صلی الله علیه و آله همگان را تحت عبا قرار داد و گفت: اللّهم إنَّ لِکُلّ نبیٍّ أهل بیتٍ و هؤلاءِ أَهلُ بَیتی» «پروردگارا! هر پیامبری خاندانی دارد، و آنان اهل بیت من هستند».
مراد از این بیت، بیت خشت و گلی نیست، بلکه بیت وحی و رسالت است، و مراد از «اهل» کسانی هستند که با این خانه پیوند روحی دارد.
همچنان که باید توجه نمود که مراد، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله نیست، زیرا قرآن آنجا که درباره همسران رسول خدا سخن می گوید، واژه بیت را با صیغه جمع به کار می برد و می فرماید: «و َقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ»(6)، و «واذْکُرْنَ ما یُتلی فِی بُیوتکُنِّ»، درحالی که در آیه مورد بحث، «بیت» به صورت مفرد به کار رفته است و این گواه بر آن است که این بیت غیر از آن بیوت است، و اهل این بیت غیر از اهالی آن بیوت متعدّد می باشد.
ه. امام مجتبی علیه السلام در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله
ما برخی از سفارش های پیامبر درباره امام مجتبی علیه السلام و برادر ارجمندش را در اینجا منعکس می کنیم:
- ابن مسعود و ابوهریره می گویند: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدیم که حسن و حسین علیهماالسلام را بر دو شانه خود قرار داده، گاهی این و گاهی آن را می بوسد. مردی پرسید: آیا آن دو را دوست داری؟ فرمود:
«مَن أحبَّ الحسنَ و الحسین فقد أَحَبَّنِی و مَن أبْغَضَهُما فقد أبغَضنی»(8).
«هرکس حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکه با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی کرده است».
- ابو سعید خدری و ابن عباس و حُذیفه نقل می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«الحسنُ و الحسین سیّدا شَبابِ أهلِ الجنَّة»(9).
«حسن و حسین سروران جوانان بهشتند».
- عبداللّه شبراوی در کتاب «الإتحاف بِحُبِّ الاشراف» حدیث مفصلی را از امیر مؤمنان نقل می کند که رسول خدا در خطاب به حسن و حسین فرمود: «أنتما الإمامان و لأُمِّکما الشفاعة»(10). «شما دوتن، پیشوایان امت هستید، و مادرتان حق شفاعت دارد».
- ابن شهراشوب از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «الحسن و الحسین إمامان، قاما أو قعدا». در حدیثی فرمود: «ابنایَ هذا إمامان قاما أو قعدا»(11).:«حسن و حسین دو امام و پیشوای امتند، چه بر قدرت باشند و یا خانه نشین باشند»، اینها بخشی از کلمات رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره امام حسن مجتبی علیه السلام است.
امام مجتبی علیه السلام در صفحات تاریخ
حیات امام مجتبی علیه السلام در صفحات تاریخ بسیار گسترده و فراگیر است. سخنان ارزشمندی که افراد دور از غرض درباره امام مجتبی علیه السلام گفته اند، حائز اهمیت است، ولی در این جایگاه خاص نمی توان به این بخش از حیات امام مجتبی علیه السلام اشاره کرد. آنچه در اینجا می توان گفت، سند مظلومیت او در عصر حاضر است:
مظلومیت آن حضرت در حال حیات خود یا بعد از وفات وی، برای همگان روشن و واضح است، اما مهم تر، سند مظلومیت آن حضرت در دوران معاصر است، مقصود من از سند مظلومیت او در عضر حاضر خیانت وهابیان نسبت به مراقد ائمه بقیع نیست، هرچند خود آن نیز نشانه عداوت درونی با این خاندان است، آن هم در قالب حفظ توحید!
مرحوم سید صدرالدین صدر(1299 - 1373ه ق) درباره تخریب مراقد ائمه اهل بیت یک سه بیتی دارد که در عراض شعرا از آن استقبال کرده و کشور را تکان دادند، او می گوید:
لعمری إنَّ فاجعةَ البقیع |
یَشیبُ لهولها فود الرّضیع |
و سَوفَ تکونُ فاتحة الرّزایا |
إذا لم نَصْحُ من هذا الهجوعِ |
أَما مِنْ مسلم للّه یرعی |
حقوق نبیّه الهادی الشّفیعِ |
«به جان خودم سوگند مصیبت بقیع، قلب طفل شیرخوار را پیر می کند.
و سرآغاز مصیبتهای دیگری خواهد بود اگر ما از این خواب گران بیدار نشویم.
آیا مسلمانی نیست که برخیزد و از حقوق پیامبر راهنما و شفاعت کننده خویش دفاع کند؟».
محور یکی از این دو سند مظلومیت، تطهیر جنایتکار؛ و دیگری تهاجم فرهنگی است و هر دو در عصر حاضر تحقّق پذیرفته است.
1. تطهیر جنایتکار
شهادت حضرت مجتبی علیه السلام به وسیله سمّی که معاویه در اختیار همسر او نهاده بود، صورت پذیرفت و این حادثه از مسلّمات تاریخ است، که ما به برخی از مدارک و مصادر آن بعدا اشاره می کنیم، ولی مظلومیت اینجاست که از قرن هشتم به این طرف، اندیشه تطهیر جنایتکار، یعنی معاویه؛ از چنین جنایتی آغاز شده و می خواهند درگذشت حضرت را به عامل طبیعی نسبت دهند. و اکنون برخی از نویسندگان معاصر به پیروی از آن مرد مغربی برخاسته و گفتار او را تکرار می کنند.
اینک به برخی از این صاحب قلم های مسموم و مغرض اشاره می کنیم:
- ابن خلدون(م 808ه) نخستین کسی است که بر اثر دوری از شرق اسلامی و مصادر تاریخی و احیانا عنادی که با حکومت های فاطمی در سرزمین مغرب و مصر داشت، به فکر تطهیر معاویه افتاده و می گوید:
و ما یُنقل من أنّ معاویة دسّ إلیه السمَّ مِن زوجته جَعْده بنت الأشعث، فهو من أحادیث الشیعة، و حاشا لمعاویة من ذلک»(12).
:«آنچه به معاویه نسبت می دهند که او حسن بن علی علیه السلام را به دست همسرش جعده دختر اشعث مسموم کرد، از سخنان شیعیان است، و دامن معاویه از این نسبت مبرّا است».
پس از ابن خلدون افراد دیگری این پندار را امری مسلّم گرفته و در دایرة المعارف الإسلامیة که به وسیله نویسندگان مسیحی تنظیم شده، چنین آمده است:
«و توفّی الحسن فی المدینة بذات الریة و ربّما کان وفاته عام 49 بالغا من العمر الخامسة و الأربعین»(13).
«حسن بن علی در مدینه به علت سرماخوردگی شدید درگذشت و چه بسا در سال 49 هجری قمری در 45 سالگی رخ داده باشد».
نویسنده دایرة المعارف، سندی بر این پندار ندارد، علاوه بر این، سنّ آن حضرت، به هنگام وفات 47 یا 46 سال بوده است، زیرا وی در سال دوم یا سوم هجرت متولد شده است.
در هر حال از یک نویسنده مسیحی غربی به نام «لامنس» بیش از این انتظار نمی رود.
بیشترین تقصیر، متوجه نویسندگان اسلامی است که میدان را خالی کرده و دائرة المعارف نویسی پیرامون اسلام را به غربیان واگذاشته اند، هرچند شنیده ام مرحوم علاّمه مغنیه نقدی بر این دائرة المعارف نوشته، و درخواست کرده که در چاپ های بعدی نقاط مورد نظر را اصلاح کنند.
- مورخ معروف مصری دکتر حسن ابراهیم حسن نویسنده کتاب «تاریخ الإسلام السیاسی» از این پندار به نحوی پیروی کرده و می گوید: «حسن بن علی علیه السلام چهل روز پس از بازگشت از عراق به مدینه به اجل عادی از دنیا رفت»(14).
من نمی دانم از کدام یک از این جمله ها انتقاد کنم، آیا این که می گوید: حسن بن علی چهل روز پس از بازگشت به عراق، در مدینه درگذشت؟ درحالی که آن حضرت 8 سال پس از بازگشت به مدینه، جام شهادت نوشید، یا به پندار درگذشت آن حضرت با اجل عادی؟
تنها این سه نفر نیستند که بر این پندار دامن می زنند، محمد اسعد در کتاب «تاریخ الأُمّة العربیّة» دنبال همین پندار رفته و می گوید: «حسن بن علی پس از صلح به مدینه باز گشت، از این سفر دو ماه بیشتر نگذشته بود که از جهان رفت»(15).
پایه اطلاعات آنان را می توان از تعیین تاریخ وفات حسن بن علی به دست آورد. این افراد از ساده ترین و روشن ترین جریان های مربوط به زندگانی اهل بیت علیهم السلام آگاه نیستند و بدون ارائه مدرکی در حقایق تاریخی ابراز تردید می کنند.
برای این که خوانندگان گرامی از اسامی برخی از مورخان شهیر که به مسمومیت حضرت به وسیله معاویه تصریح کرده اند آگاه شوند، به برخی از مدارک اشاره کرده، و یادآور می شویم که مرحوم علاّمه امینی در کتاب «الغدیر» جلد یازدهم به برخی از این مطالب با گستردگی خاصی اشاره نموده است.
- محمد بن سعد مؤلّف «طبقات» می گوید:
سمّه معاویة مرارا....» :«معاویه بارها حضرت حسن علیه السلام را مسموم کرده بود»(16).
- ابن کثیر در حوادث سال 49، از واقدی نقل می کند که او گفت:
«انّه سُقِیَ سمّا ثم أَفَلَتْ ثم سُقی فأَفَلتَ ثم کانت الآخرة توفّی فیها»(17).
«او سه بار مسموم شد که آخرین بار باعث از دنیا رفتن آن حضرت گشت».
- مسعودی در «مروج الذهب» می گوید: آن گاه که حسن بن علی علیه السلام مسموم شد، برادرش حسین بن علی از او دیدار کرد، او به برادر چنین گفت: «لقد سُقیتُ السمَّ عِدَّةً مرارا فما سُقیتُ مِثل هذه»:«من کرارا مسموم شده ام، ولی هیچ گاه به این سختی نبوده است»(18).
- ابو الفرج اصفهانی می گوید:
«یکی از مواد صلح نامه بین امام مجتبی علیه السلام و معاویه این بود که خلافت را پس از خود به کسی واگذار نکند، ولی از آنجا که او می خواست فرزندش یزید جانشین وی باشد، و از مردم بیعت بگیرد، به دختر اشعث پیام فرستاد: من تو را به عقد فرزندم یزید درمی آورم مشروط بر این که حسن بن علی را مسموم کنی، و برای این کار 000،100 درهم در اختیار دختر اشعث نهاد».
دختر اشعث فریب معاویه را خورد و حضرتش را مسموم کرد، ولی او به وعده خود عمل ننمود(19).
- ابوالحسن مدائنی می گوید:
«آن حضرت در سال 49 هجری به سنّ 49 سالگی درگذشت، و چهل روز در بستر بیماری افتاد، زیرا معاویه با پنهان کاری، او را به دست جعده دختر اشعث مسموم کرد، و برای تشویق، سرانجام، به او وعده داد که او را به عقد پسرش یزید درآورد، ولی بعدا چنین کاری نکرد. وقتی جعده به معاویه پیام داد و مطالبه وفا به وعده کرد، او در پاسخ گفت: از آن ترسم رفتاری را که با حسن بن علی انجام دادی، با فرزندم یزید تکرار کنی!»(20).
- ابن عبدالبرّ می نویسند:
«قتاده و ابوبکر بن حفض می گویند: حسن بن علی مسموم شد، همسرش، دختر اشعث او را مسموم کرد و گروهی می گویند: این کار با حیله گری معاویه صورت پذیرفت، زیرا آن زن را بر این کار تشویق کرد و مبالغی در اختیار او نهاد(21).
- سبط ابن جوزی می نویسد:
«علمای سیره نویش می گویند: همسرش جعده دختر اشعث او را مسموم کرد، و یزید بن معاویه به او پیغام داد که اگر او را مسموم کنی من تو را به عقد خود درمی آورم، ولی شعبی می گوید: برنامه ریز، معاویه بود، و او چنین پیامی را به جعده داد، و اموالی را در اختیار او نهاد، و لذا امام مجتبی علیه السلام پس از آگاهی از برنامه و مسموم شدن، به همسرش فرمود: معاویه هرگز به عهد خود وفا نخواهد کرد»(22).
- ابن عساکر در تاریخ خود می نویسد:
«حسن بن علی علیه السلام کرارا مسموم شد، ولی آخرین بار، سمّ، کار او را ساخت و می گویند: معاویه با لطایف الحِیَل برخی از خدمتکاران او را فریب داد که او را مسموم سازد. محمد بن مرزبان می گوید: جعده دختر اشعث این برنامه را اجرا کرد»(23).
- مِزّی از امّ بکر بنت المسور نقل می کند:
«حسن بن علی علیه السلام کرارا مسموم شد، و در آخرین بار درگذشت و مردم از عبدالله بن الحسن شنیدند که می گفت: معاویه با حیله خاصی برخی از خدمتکاران او را فریب داد تا او را مسموم سازد، او چهل روز تمام با مسمومیت زندگی کرد و درگذشت»(24).
- زمخشری می نویسد: معاویه به جعده صد هزار درهم داد تا حسن بن علی علیه السلام را مسموم سازد(25).
- ابن عبد ربه می نویسد:
«آنگاه که مرگ حسن بن علی علیه السلام به معاویه رسید، به سجده افتاد، سپس مردی را پیش ابن عباس فرستاد که به او تسلیت بگوید، درحالی که او شادمان بود»(26).
کسانی که بر مسمومیت آن حضرت از طریق دسیسه های معاویه تصریح کرده اند، بیش از آن است که نام آنان در اینجا آورده شد، شما می توانید به آثار این مؤلّفان که در پاورقی نام بردیم مراجعه فرمایید(27).
اگر مورخان شیعه را نیز بر این گروه بیفزاییم مسمومیت آن حضرت به وسیله پلیدترین انسان های روی زمین به حدّ تواتر می رسد.
دامادهای امام مجتبی علیه السلام
سیره نویسان برای آن حضرت سه داماد معرفی کرده اند که عبارتند از:
- امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام شوهر امّ عبداللّه.
- عبداللّه بن زبیر شوهر امّ الحسن.
- عمرو بن منذر همسر امّ سلمه.
آیا معقول و پذیرفتنی است که کسی از چهار صد زن فقط سه دختر داشته باشد و یا حداکثر شش دختر و فقط سه تن را شوهر دهد و از بقیه نام و نشانی نباشد؟(34).
اینها و حقائق دیگر در زندگی این امام بزرگوار حاکی از بی پایگی این برچسب های بی اساس است که دشمنان برای ترور شخصیت وی ساخته و پرداخته اند.
پاسخ به یک پرسش
کلینی نقل می کند: حسن بن علی علیه السلام پنجاه زن را در کوفه طلاق داد. امیرمؤمنان بالای منبر گفت: ای مردم کوفه، دخترانتان را به حسن ندهید، زیرا او مرد کثیرالطلاقی است. مردی برخاست و گفت: به خدا قسم ما دخترانمان را به او می دهیم، او فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و فرزند فاطمه علیهاالسلام است. اگر دوست بدارد، نگاه می دارد، و اگر نخواهد، رها می کند(37).
راوی حدیث فردی به نام یحیی بن ابی العلاء است، و او مردّد بین دو نفر است:
- یحیی بن أبی العلاء خزاعی که اصلاً توثیق نشده است.
- یحیی بن أبی العلاء بجلی رازی، هرچند نجاشی او و فرزندش جعفر را توثیق کرده است، ولی عبارت او حاکی از آن است که شیعی نبوده. هرچند با علمای شیعه در ارتباط بوده و لذا در ترجمه جعفر فرزند یحیی می گوید: «و هو أخلط بنا من أبیه و أدخل فینا و کا ن أبوه یحیی بن ابی العلاء قاضیا بالری»، «او بیشتر از پدرش با ما در ارتباط بود، و پدر او یحیی قاضی ری بود»(38).
به طور مسلم در عصر خلفای بنی امیه هرگز پست قضاوت را به یک فرد امامی نمی دادند، بنابراین نمی توان بر چنین خبری اعتماد کرد.
این حدیث به سند دیگر نیز در کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده و در میان سند آن دو نفر واقفی به چشم می خورد:
- حمید بن زیاد متوفای 313.
- حسن بن محمد بن سماعه، متوفای 263، هر دو نفر از گروه واقفه بودند که در عین شیعه بودن، رفتارشان باگروه امامیّه، ناخوشایند بود و لذا نمی توان به چنین حدیثی استناد نمود.
نجاشی درباره حسن بن محمد بن سماعه می نویسد: «و کان یعاند فی الوقف و یتعصّب»(39): «او در بستن نشر باب امامت به وسیله امام کاظم علیه السلام عناد می ورزید، و تعصب به خرج می داد».
حدیث محاسن
- احمد بن محمد بن خالد برقی از امام صادق علیه السلام نقل می کند:
مردی خدمت امیرمؤمنان آمد، و گفت: آمده ام با تو مشورت کنم، سه نفر یعنی حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر. دخترم را از من خواستگاری کرده اند، شما چه می فرمایید؟
امام فرمود: طرف مشورت باید امین باشد، فرزند من حسن، همسرانش را طلاق می دهد، چه بهتر به فرزندم حسین بدهید(40).
احمد بن محمد بن خالد متوفای 272ه هرچند فردی موثّق است، ولی غالبا از ضعفا نقل روایت کرده و بر مراسیل اعتماد می جست. ابن غضائری می گوید: قمی ها بر او طعن کرده، نه طعن بر شخص او، بلکه بر آنچه نقل می کرده است، زیرا هرگز در اخذ حدیث، اِبائی نداشت که از هر فردی نقل روایت کند، و لذا احمد بن محمد بن عیسی او را به همین جهت از قم تبعید کرد.
احمد بن محمد بن خالد این روایت را از حسن بن محبوب و او از عبداللّه بن سنان و او از امام صادق علیه السلام نقل می کند و مفاد آن این است که مولف، این حدیث را با دو واسطه از امام صادق علیه السلام گرفته است و این هرچند ممکن است ولی بعید به نظر می رسد چون مؤلف محاسن(احمد بن محمد بن خالد) به قول معروف در 280 درگذشته است و حسن بن محبوب در 224 فوت کرده است، بنابراین باید مؤلف در آغاز جوانی از حسن بن محبوب اخذ حدیث کرده است.
در اینجا نکته دیگری هست و آن این که بسیاری از این ازدواج ها اگر حقیقت داشته باشد، جنبه افتخاری داشته، زیرا مسلمانان آن عصر، به واسطه علاقه خاصی که به پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند، چون پیشوای دوم، نوه بزرگ آن حضرت و فرزند ارشد امیرمؤمنان بوده، گاهی دختران خود را داوطلبانه به حضرت مجتبی علیه السلام تزویج می کردند و تنها به تشریفات عقد شرعی اکتفا می نمودند. بنابراین آنها زنان افتخاری پیشوای دوم محسوب می شدند که صرفا روی جهت فوق با حضرت وصلت می کردند(41).
پی نوشت ها:
- آل عمران، 61.
- شوری: 23.
- نساء: 8.
- اسراء: 26.
- احزاب: 33.
- احزاب: 33.
- انسان: 7 و 8.
- مسند احمد، ج2، ص 531 و 532، مستدرک حاکم، ج3، ص 171.
- مسند احمد، ج3، ص 62 - 63، تهذیب الکمال، ج6، ص 229.
- الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 129.
- مناقب ابن شهراشوب، ج3، ص 368.
- ابن خلدون، کتاب العِبَر، ج2، ص 187.
- دائرة المعارف الإسلامیة، ج7، ص 402.
- تاریخ الإسلام السیاسی، ج1، ص 398.
- تاریخ الأمّة العربیة، ص 9 - 16.
- تتمیم طبقات ابن سعد، ج1، ص 352، حدیث 315.
- تایخ ابن کثیر، ج8، ص 434، (حوادث سال 49).
- مروج الذهب، ج2، ص 50.
- مقاتل الطالبیّین، ص 80.
- شرح نهج البلاغه، ج16، ص 11.
- الاستیعاب، ج1، ص 389، شماره 555.
- تذکرة الخواصّ، ص 211.
- تاریخ مدینة دمشق، ج13، ص 282.
- تهذیب الکمال، ج6، ص 252، شماره 1248.
- ربیع الأبرار، ج4، ص 208.
- العِقد الفرید، ج4، ص 156.
- بلاذری، انساب الاشراف، ص 59 - ابن صبّاغ مالکی، الفصول المهمّة، ص 146 - حاکم نیشابوری، مستدرک، ج3، ص 176 - سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 94.
- بحارالأنوار، ج44، ص 173.
- همان.
- نورالأبصار، ص 124.
- قوة القلوب، ج2، ص 246.
- بحارالأنوار، ج44، ص 173.
- امام حسن پرچمدار صلح و آزادی، ص 32.
- حیاة الإمام الحسن، ج2، ص 450 به نقل از کتاب المجتبی، ص 57.
- الأنوار البهیّة، ص 75.
- توبه، 32.
- کافی، ج6، ص 59، حدیث 5.
- رجال نجاشی، شماره 3250.
- رجال نجاشی، شماره 83.
- محاسن، کتاب المنافع، باب الاستشارة، حدیث 3،(ج2، ص 601).
- امام حسن پرچمدار صلح و آزادی، ص 38.
منبع : پایگاه حوزه