فارسی
دوشنبه 14 آبان 1403 - الاثنين 1 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 2
100% این مطلب را پسندیده اند

داستانى عبرت‏ آموز از طمعكار

صيادى گنجشكى بگرفت، گفت: مرا چه خواهى كرد؟ گفت: بكشم و بخورم، گفت: از خوردن من چيزى نيايد، اگر مرا رها كنى سه سخن به تو آموزم كه تو را بهتر از خوردن من، گفت: بگوى، مرغ گفت: يك سخن در دست تو بگويم و يكى آن وقت كه مرا رها كنى و يكى آن وقت كه بر كوه شوم...
داستانى عبرت‏ آموز از طمعكار

شعبى رحمة اللّه عليه همى گويد: صيادى گنجشكى بگرفت، گفت: مرا چه خواهى كرد؟ گفت: بكشم و بخورم، گفت: از خوردن من چيزى نيايد، اگر مرا رها كنى سه سخن به تو آموزم كه تو را بهتر از خوردن من، گفت: بگوى، مرغ گفت: يك سخن در دست تو بگويم و يكى آن وقت كه مرا رها كنى و يكى آن وقت كه بر كوه شوم. گفت: اوّل بگويى، گفت: هر چه از دست تو بشد بدان حسرت مخور، رها كرد و بر درخت نشست گفت:
ديگرى بگوى. گفت: محال هرگز باور مكن و پريد بر سر كوه نشست و گفت: اى بدبخت! اگر مرا بكشتى اندر شكم من دو دانه مرواريد بود هر يكى بيست مثقال، توانگر مى شدى كه هرگز درويشى به تو راه نيافتى.
مرد انگشت در دندان گرفت و دريغ و حسرت همى خورد و گفت: بارى بگوى. گفت:
تو آن دو سخن فراموش كردى چه كنى؟ تو را گفتم: بر گذشته اندوه مخور و محال باور مكن، بدان كه پر و بال و گوشت من ده مثقال نباشد اندر شكم من دو مرواريد چهل مثقال چگونه صورت بندد و اگر بودى چون از دست تو بشد غم خوردن چه فايده. اين بگفت و بپريد و اين مَثَل براى آن گفته همى آيد تا معلوم شود كه چون طمع پديد آيد همه محالات باور كند.


منبع : پایگاه عرفان
  • طمع
  • داستان
  • داستانى عبرت‏ آموز
  • طمع كار
  • 0
    100% (نفر 2)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    حكايت درياى بى‏انتها
    داستانى عجيب از صبر براى خدا
    خدا را بر همه حال شكر
    داستانی از يك قدح شراب
    غضب و شهوت‏
    حكايت مسلمان شدن مرتاض کافر به دست امام کاظم(ع)
    هفتاد و دو تن شهيد كربلا يا پيشوايان تمام زاهدان ...
    درجه اهل معرفت‏
    حكايت جوان صالح و پيشنهاد عجيب‏
    آن كيست كه بر من مسلط شود ؟

    بیشترین بازدید این مجموعه

    آه ثمر بخش
    توبه ابولبابه
    بى‏قيمت
    حكايتى عجيب از دنيا
    حكايت گرگان و كرمان‏
    حكايت درياى بى‏انتها
    حکایت خدمت به پدر و مادر
    سحر شب جمعه‏
    هفتاد و دو تن شهيد كربلا يا پيشوايان تمام زاهدان ...
    مردی که با خبر دختردار شدنش، رنگ رخسارش تغییر کرد!

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^