يكى از بزرگترين علماى شيعه، مرحوم صاحب جواهر است كه اين كتاب فقهى عظيم را از سنّ بيست سالگى شروع به نوشتن كرد و در سنّ هفتاد سالگى آن را تمام كرد، چون خيلى مفصل، اجتهادى و كاربردى است.
روزى قلم در دستش، در حال نوشتن بود، با گريه به محضر مبارك ايشان آمدند و عرض كردند: فرزند جوان بيست ساله شما، امروز سحر از دنيا رفت. اشك ايشان ريخت، قلم را از روى كاغذ برداشت، فاتحهاى خواند، گفت: بيشتر از اين من وظيفه ندارم، چون بايد اين كار خدايى را تمام كنم. او را ببريد دفن كنيد، چون تشييع جنازه بر من واجب نيست. دلم مىسوزد، چون پدر هستم، ولى اين كار، كار پروردگار است. من نمىتوانم وقت داده شده به من را، در غير اين كار هزينه كنم.
اكنون وظيفه من اين است.
خدا به كمّيت كار ندارد. ممكن است شش ساعت به نظر ما كم باشد، ولى از ارزش عظيمى برخوردار است. اين شش ساعت را مىشود به منفعت ابدى و سود دايمى، بهشت، رضايت خدا، نشاط قلب مردم و هدايت يك گمراه تبديل كرد.
منبع : پایگاه عرفان