در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله قسم سنگينى مىخورند:
«فَوَالَّذى نَفسِى بِيَدِه»
قسم به خدايى كه اختيار جان من در دست اوست. او به من جان داده و او جان مرا مىگيرد:
«مَا مِنْ مُتَعَلّمٍ يَختَلِفُ الى بابِ العالم الّا كَتَبَ اللهُ لَهُ بِكُلِّ قدمٍ عِبادةَ سَنَةٍ»
هيچ دانش اندوزى و دنبال كننده معرفت و بصيرتى، براى فهميدن و پيدا كردن راه صحيح زندگى، دربِ خانه عالم نمىرود، مگر اين كه هر قدمى كه برمىدارد، خدا ثواب يك سال عبادت را در نامه اعمالش مىنويسد. آن هم عبادت قبول شده. در جمله بعد مىفرمايد:
«و هى تسَتَغفِرُ لَه»
قدمى از روى زمين برنمىدارد، مگر اين كه براى هر قدم او، زمين از پروردگار براى او طلب آمرزش مىكند.
مگر زمين زنده است؟ اگر زمين زنده نبود، ما زندهها از كجا در آمديم؟ اگر زمين زنده نبوده، پروردگار در قرآن نمىفرمود: آسمانها و زمين و تمام موجودات، تسبيح گوى پروردگار هستند. مگر موجودى مىتواند خود را بىحيات نشان بدهد. وجود و هستى، حاكم بر كل عالم است. خود زمين براى او طلب مغفرت مىكند.
جمله بعد:
«يُمسِى وَ يُصبِحُ مَغفوراً لَه»
شب كه مىخوابد و صبح كه بيدار مىشود، تا شب كه مىخواهد بخوابد، اين بيست و چهار ساعت، اين شخص متعلّم، مورد آمرزش پروردگار است.
مگر فرار از اسارت جهل و نادانى كم چيزى است؟ آزادى به اين معنا، عين عبادت، مغفرت و آمرزش است.
منبع : پایگاه عرفان